2010/08/01, 08:20 AM
سلام به همه دوستان عزیز
اول از همه از آقا مرتضی تشکر ویژه دارم به خاطر زحمتی که کشیده بود
نازنین جان، جات خالی بود یه شیشه مربا هم از دستت رفت
بهار عزیزم خیلی خوشحال شدم که دیدمت، واقعاً زحمت کشیدی تا خودتو سر قرار برسونی، ولی کاش شب مونده بودی پیشمون و فرداش میرفتی که انقدر خسته نمیشدی عزیزم
مریم جان از دیدنت خوشحال شدم به سیمین عزیز هم سلام برسون
مهسا که دیگه حرف نداره، بیسته بیستهمخصوصاً وقتی رفت نون خرید تا با مرباهایی که مرتضی آورده بود یه عصرونه خوشمزه بخوریم، مهسا جون مرسی عزیزم
شهرزاد جان دست تو هم درد نکنه به خاطر نونها، یعنی هنوز دلت برامون اندازه سوراخ جوراب مورچه نشده بیای تو سایت یه سری بهمون بزنی؟!
مهناز جان از دیدنت خیلی خوشحال شدم، خیلی زحمت کشیده بودی عزیزم
ناهید و سعیده عزیز از اینکه دوباره دیدمتون خوشحالم، سعیده جان ببخشید که نزاشتم بری با حمید اینا شام بخوری
حمید و مجید و سینا هم که مثل همیشه حضور داشتند، مخصوصاً سینا که از راه دور اومده بود و مدام اصرار داشت بگه من دارم شوخی میکنم ولی خب کیه که باور کنه؟!مگه نه بچه ها؟
از دیدن دوباره حمید و آشنایی با آقا کیارش هم خوشحال شدم.
از حامد عزیز هم ممنون که با وجود خستگی زیاد، در قرار حاضر شد تا با دوستان قدیمی دیداری تازه کند و با دوستان جدید از نزدیک آشنا بشه
و در آخر جای همگی خیلی خالی بود مخصوصاً سحر جون و نازنین جونم
اول از همه از آقا مرتضی تشکر ویژه دارم به خاطر زحمتی که کشیده بود
نازنین جان، جات خالی بود یه شیشه مربا هم از دستت رفت
بهار عزیزم خیلی خوشحال شدم که دیدمت، واقعاً زحمت کشیدی تا خودتو سر قرار برسونی، ولی کاش شب مونده بودی پیشمون و فرداش میرفتی که انقدر خسته نمیشدی عزیزم
مریم جان از دیدنت خوشحال شدم به سیمین عزیز هم سلام برسون
مهسا که دیگه حرف نداره، بیسته بیستهمخصوصاً وقتی رفت نون خرید تا با مرباهایی که مرتضی آورده بود یه عصرونه خوشمزه بخوریم، مهسا جون مرسی عزیزم
شهرزاد جان دست تو هم درد نکنه به خاطر نونها، یعنی هنوز دلت برامون اندازه سوراخ جوراب مورچه نشده بیای تو سایت یه سری بهمون بزنی؟!
مهناز جان از دیدنت خیلی خوشحال شدم، خیلی زحمت کشیده بودی عزیزم
ناهید و سعیده عزیز از اینکه دوباره دیدمتون خوشحالم، سعیده جان ببخشید که نزاشتم بری با حمید اینا شام بخوری
حمید و مجید و سینا هم که مثل همیشه حضور داشتند، مخصوصاً سینا که از راه دور اومده بود و مدام اصرار داشت بگه من دارم شوخی میکنم ولی خب کیه که باور کنه؟!مگه نه بچه ها؟
از دیدن دوباره حمید و آشنایی با آقا کیارش هم خوشحال شدم.
از حامد عزیز هم ممنون که با وجود خستگی زیاد، در قرار حاضر شد تا با دوستان قدیمی دیداری تازه کند و با دوستان جدید از نزدیک آشنا بشه
و در آخر جای همگی خیلی خالی بود مخصوصاً سحر جون و نازنین جونم
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!