(2010/07/31, 02:12 PM)sahar نوشته است: حمید جان احیانا وسط این همه کار و فعالیت و خوش گذشتن جایه من خالی نبود؟سحر جونم اتقافا نبودت كاملا حس مي شد
امروز شنبه ست
شايد ازين شنبه ها تو زندگي هر كسي باشه اما امروز براي من يه رنگ ديگه ست .
كمتر روزي من اين همه انرژي دارم ، با اينكه بي خوابم
دليلش ديروزه
خيلي دير رسيدم اما شماها بهم نشون دادين دوستاي واقعي چه جورين! آدمايي كه همديگه رو نديدن و يه چيزي غير از ام اس اونا رو بهم وصل ميكنه
ديروز تو راه كرج وقتي تو ترافيك مونده بودم ، حس ميكردم زماني كه به پارك برسم ديگه هيشكي نيست .... واقعا بغضم گرفته بود و دلم مي خواست گريه كنم ... كلي با خدا دعوا كردم كه چرا همش جلو پام سنگ مي ندازي !!! اما خدا مي خواست يه چيزي رو بهم ثابت كنه ،و اون چيزي نبود جز معرفت و محبت دوستاي ام اس سنتريم
حميد شايد ندوني اما ديروز وقتي كه خيلي گير بودم تمام نگراني هامو ازم گرفتي .. مرسي سحر جون تو واقعا خوشبختي
سينا كه از همه بيشتر اذيتش كردم .... هزار بار ببخشيد كه ديشب با اون خستگي گرفتارت كردم . يه چيزايي هست كه به زبون نمياد... اما تو واقعا خوبي
پرياي مهربونم واااااااااااااي خيلي دوست دارم عزيزم،قول ميدم خوبيهاتو جبران كنم
ناهيد اصلا انتظار نداشتم اونجا ببينمت ، خيلي ماهي
سعيده ، نشد ديشب بهت بگم چهرت به آدم اميد ميده تو واقعا انرژي رو منتقل مي كني مرسي مرسي مرسي مي خوام دوباره ببينمت
آقا حامد ، حميد 2 يا 1 :35: ،مرتضي ممنونم ازتون
و اگه خستتون كردم و باعث ناراحتي تون شدم منو ببخشيد
مريم ،مهناز ، مهسا،مجيد ،كيا و ... خيلي دلم مي خواست ببينمتون
كم سعادتي از من بود
ايشالله به زودي زود
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.