2010/07/31, 02:02 PM
حالا اينكه چرا نازنين فاميلي ايشون رو ميدونن جاي تامل داره ولي مهسا تو از كجا فاميلي ايشون رو ميدوني اگه همه چيز رو تكذيب ميكني ؟
دوستان جاي همگي خالي .
اولش كه من با مجيد رسيديم . بعد شهرزاد اومد پيشمون و يه سوتي داد كلي هم اذيتش كردم و خالي بستم بعد سينا اومد . بعدشم مهسا . مهناز . كيارش . مرتضي . مريم . سيمين ( دوست مريم ) . حميد . حامد . پريا . ناهيد .
بعد مريم و سيمين رفتن .
بعدشم مجيد رفت .
مهسا و شهرزاد و كيارش هم رفتن .
سعيده اومد .
مهناز رفت .
ماتيلات اومد كلي اذيتش كرديم با سينا
ماتيلات و سينا رفتن .
مام ميخواستيم بريم شام كه پريا يه چشم غره رفت به حامد و گفت بريم خونه ، حامد گرسنه هم بالجبار گفت چشم همسرم .سعيده هم باهاشون رفت .
منو حميد و مرتضي هم رفتيم شام .
و خدا رو شكر كرديم كه جمعمون پسرونه بود و مجبور نبوديم ابرو داري كنيم و با كلاس غذا بخوريم مثل ادمايي كه 2 مااه تو يه جزيره گير افتادن و غذا نخورده بودن شده بوديم
مرتضي هم ميخواست شرمندمون كنه كه قربونش برم راضي شد شرمندمون نكنه . مرتضي جون مر30
بعدشم مرتضي و حميد رفتن . منم كه رفتم ديگه
از همه بچه ها تشكر ميكنم . واقعا روز و شب خوبي بود .
واقعا تلاش بچه ها واسه رسيدن به ديدار ها رو ميبينم به خودم ميبالم كه همچين دوستاي خوبي دارم كه حاضرن واسه ديدن همديگه سختي هاي فراوان رو تحمل كنن .
ماتيلات كه كلي تو ترافيك موند و حرص و جوش خورد .
مرتضي كه 1 روز كامل تو راه بود .
مجيد كه با مرخصي ساعتي اومد بچه ها رو ببينه .
حميدم كه خواب مونده بود به سرعت خودش رو رسوند .
حامد و پريا كه مسافرتشون رو 1 روز كنسل كردن و خودشون رو قرار رسوندن .
كيارش و مهناز و ناهيد و سعيده و شهرزاد و سينا و مريم و سيمين و مهسا كه زحمت كشيدن و اومدن .
از همه متشكرم . خوش گذشت
دوستان جاي همگي خالي .
اولش كه من با مجيد رسيديم . بعد شهرزاد اومد پيشمون و يه سوتي داد كلي هم اذيتش كردم و خالي بستم بعد سينا اومد . بعدشم مهسا . مهناز . كيارش . مرتضي . مريم . سيمين ( دوست مريم ) . حميد . حامد . پريا . ناهيد .
بعد مريم و سيمين رفتن .
بعدشم مجيد رفت .
مهسا و شهرزاد و كيارش هم رفتن .
سعيده اومد .
مهناز رفت .
ماتيلات اومد كلي اذيتش كرديم با سينا
ماتيلات و سينا رفتن .
مام ميخواستيم بريم شام كه پريا يه چشم غره رفت به حامد و گفت بريم خونه ، حامد گرسنه هم بالجبار گفت چشم همسرم .سعيده هم باهاشون رفت .
منو حميد و مرتضي هم رفتيم شام .
و خدا رو شكر كرديم كه جمعمون پسرونه بود و مجبور نبوديم ابرو داري كنيم و با كلاس غذا بخوريم مثل ادمايي كه 2 مااه تو يه جزيره گير افتادن و غذا نخورده بودن شده بوديم
مرتضي هم ميخواست شرمندمون كنه كه قربونش برم راضي شد شرمندمون نكنه . مرتضي جون مر30
بعدشم مرتضي و حميد رفتن . منم كه رفتم ديگه
از همه بچه ها تشكر ميكنم . واقعا روز و شب خوبي بود .
واقعا تلاش بچه ها واسه رسيدن به ديدار ها رو ميبينم به خودم ميبالم كه همچين دوستاي خوبي دارم كه حاضرن واسه ديدن همديگه سختي هاي فراوان رو تحمل كنن .
ماتيلات كه كلي تو ترافيك موند و حرص و جوش خورد .
مرتضي كه 1 روز كامل تو راه بود .
مجيد كه با مرخصي ساعتي اومد بچه ها رو ببينه .
حميدم كه خواب مونده بود به سرعت خودش رو رسوند .
حامد و پريا كه مسافرتشون رو 1 روز كنسل كردن و خودشون رو قرار رسوندن .
كيارش و مهناز و ناهيد و سعيده و شهرزاد و سينا و مريم و سيمين و مهسا كه زحمت كشيدن و اومدن .
از همه متشكرم . خوش گذشت
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...