2013/04/04, 12:03 AM
سلام دوستان عزیز. من تازه به جمعتون پیوستم. امیدوارم بتونید منو راهنمایی کنید.
من خودم ام اس ندارم . ولی یکی که خیلی خیلی دوستش دارم و برام خیلی عزیزه متاسفانه ام اس داره البته نمیدونم چه نوعی هست زیاد اطلاعی ندارم یعنی خودش دوست نداشته که من بدونم. ماجرا طولانیه ولی حقیقت اینه که حدود 3 سال شایدم بیشتر هست که با یه اقا پسری اشنا هستم که نقاط مشترک فراونی باهم داشتیم به هم علاقهمند شدیم ولی از همون اول اون گفت که من نمی تونم و نمی خوام ازدواج کنم تا اینکه بعد از 1 سال ماجرا بیماریشو گفت البته نه به این راحتی. و من از اون جای که اطلاع زیادی از بیماریش نداشتم و خودمو اینقدر قوی نمی دونستم که بتونم درد و رنج عزیزم تحمل کنم پیگیر نشدم و این دوستی ادامه پیدا کرد ولی من در ضمن خیلی سعی کردم که کس دیگی بیاد توی زندگیم ولی شاید علاقیه من به اون نذاشت و نتونستم هیچ کس دیگریو قبول کنم. دوستان الان دیگه واقعا کم اوردم دیگه تحمل دوری و اینک نتونم باهاش ازدواج کنم رو ندارم نمیدونم چکار کنم نمیدونم بهش بگم که تصمیم دارم باهت ازدواج کنم یا نه . ولی قبلش می خوام بدونم که بیماریش چقدر جدی هست ایا تحمل شو دارم یا نه . خواهش می کنم اسمه یه دکتر خوبو بهم بدید که باهاش برم پیشش البته اون خیلی دوست نداره در مورد بیماریش صحبت بشه و یا پیگیری بشه از طرف من. می دونید چی از خدا می خوام که برم دکتر و دکتر بگه بیماریش جدی نیست یا اصلا به من دروغ گفته باشه برام خیلی سخته واقعا نمی دونم چکار کنم. لطفا منو کمک کنید عزیزان.
از خدا می خوام که همه بیمارا رو شفا بده الخوصوص بیمارای این جمعو. آمین
من خودم ام اس ندارم . ولی یکی که خیلی خیلی دوستش دارم و برام خیلی عزیزه متاسفانه ام اس داره البته نمیدونم چه نوعی هست زیاد اطلاعی ندارم یعنی خودش دوست نداشته که من بدونم. ماجرا طولانیه ولی حقیقت اینه که حدود 3 سال شایدم بیشتر هست که با یه اقا پسری اشنا هستم که نقاط مشترک فراونی باهم داشتیم به هم علاقهمند شدیم ولی از همون اول اون گفت که من نمی تونم و نمی خوام ازدواج کنم تا اینکه بعد از 1 سال ماجرا بیماریشو گفت البته نه به این راحتی. و من از اون جای که اطلاع زیادی از بیماریش نداشتم و خودمو اینقدر قوی نمی دونستم که بتونم درد و رنج عزیزم تحمل کنم پیگیر نشدم و این دوستی ادامه پیدا کرد ولی من در ضمن خیلی سعی کردم که کس دیگی بیاد توی زندگیم ولی شاید علاقیه من به اون نذاشت و نتونستم هیچ کس دیگریو قبول کنم. دوستان الان دیگه واقعا کم اوردم دیگه تحمل دوری و اینک نتونم باهاش ازدواج کنم رو ندارم نمیدونم چکار کنم نمیدونم بهش بگم که تصمیم دارم باهت ازدواج کنم یا نه . ولی قبلش می خوام بدونم که بیماریش چقدر جدی هست ایا تحمل شو دارم یا نه . خواهش می کنم اسمه یه دکتر خوبو بهم بدید که باهاش برم پیشش البته اون خیلی دوست نداره در مورد بیماریش صحبت بشه و یا پیگیری بشه از طرف من. می دونید چی از خدا می خوام که برم دکتر و دکتر بگه بیماریش جدی نیست یا اصلا به من دروغ گفته باشه برام خیلی سخته واقعا نمی دونم چکار کنم. لطفا منو کمک کنید عزیزان.
از خدا می خوام که همه بیمارا رو شفا بده الخوصوص بیمارای این جمعو. آمین