2013/02/22, 09:40 PM
سارا نوشت اهبر نفهمیدم جریان چیه
گفتم شاید حرف زدید من تو باغ نبودم !
مجیدم گفت اهبر ! گفتم اینا چی میگن ؟؟ بعد نوشته بود صبحانه رو در کنار اهبر خوردیم دو زاریم افتاد که اکبر رو میگن.gif)
.gif)
.gif)
عکس اهبر رو پیوست میکنم حالشو ببرید .
این اهبر ما نیمرو میخورد در حد تیم ملی
بعدش که نیمرو ها تموم شد امین با چنگال بهش خامه عسل داد یک حالی میکرد انگار داریم بهش چلوکباب میدیم

بعد تو این عکس هم من میخواستم ازش عکس بگیرم ! فکر کرد غذا جدیده حمله کرد جلو که عکس اینجوری شد


سارا زیاد به مجید سخت نگیر . دقیقا تو این 5-6 ماهه که کوه میریم ! هر صعودی داشتیم اومده نوشته سعود . بعد من خودمو کشتم که مجید جان دلبندم صعود درسته ! سری بعد دوباره میشد صعود

مجیدم گفت اهبر ! گفتم اینا چی میگن ؟؟ بعد نوشته بود صبحانه رو در کنار اهبر خوردیم دو زاریم افتاد که اکبر رو میگن
.gif)
.gif)
.gif)
عکس اهبر رو پیوست میکنم حالشو ببرید .
این اهبر ما نیمرو میخورد در حد تیم ملی
بعدش که نیمرو ها تموم شد امین با چنگال بهش خامه عسل داد یک حالی میکرد انگار داریم بهش چلوکباب میدیم


بعد تو این عکس هم من میخواستم ازش عکس بگیرم ! فکر کرد غذا جدیده حمله کرد جلو که عکس اینجوری شد



سارا زیاد به مجید سخت نگیر . دقیقا تو این 5-6 ماهه که کوه میریم ! هر صعودی داشتیم اومده نوشته سعود . بعد من خودمو کشتم که مجید جان دلبندم صعود درسته ! سری بعد دوباره میشد صعود
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...