2013/02/02, 11:53 AM
چقدر سخته که آدم نتونه احساستشو کنترل کنه وگاهی این براش مشکل ساز میشه...یه موضوعی باعث بشه باتمام قدرت ازته دل بخندی و یه قضیه ایی
بشدت بهم بریزد و اشکتو نتونی جمع کنی...غیر خودت برای اطرافیانتم این عدم کنترل ناراحت کننده ست...و این باعث شد چند روز ممنوع السایت بشم
چند روز پیش یه پیام خصوصی داشتم که از خوندنش خیلی خیلی متاثر شدم... نمیدونم انسانیت تا کجا میخواد سقوط کنه...
خواهر دلسوزی که شاهد ذوب شدن تدریجی و نابودی خواهرشه...خانواده ایی که متاسفانه چند نفرشون گرفتار ام اس شدن...حالا بماند که چه عواقب
اقتصادی رو مجبور به تحمل هستن...خواهر عزیزمون نوشته بود اول من و برادرم گرفتار این بیماری شدیم و بعد خواهر بزرگمون
خواهرم فقط 23 سالشه، خیلی جوان بود که ازدواج کرد والآن یه بچه ی 3 ساله داره...از وقتی متوجه شدیم اونم ام اس داره همسرش بنای ناسازگاری گذاشت
با اینکه ما 3 نفر ام اسه خفیف داشتیم با علائم مختصر...ولی شوهرخواهرم خیلی برخورد بدی با این قضیه داشت...هر روز بایک بهانه واهی
خواهرمو عذاب روحی میداد...یه روز میگفت این بیماری واگیرداره و من و بچه م در خطریم...یه روز میگفت مخارج این بیماری زیاده و من نمیتونم
از عهده ش بر بیام...حتی پدر بیچارم بهش قول داد تمام هزینه دخترش رو میپردازه...ولی فایده نداشت و بهانه های جدید...اونقدر خواهرمو اذیت کرد
تا اینکه طلاقش داد...روزبروز خواهرم حالش بدتر میشد تا اینکه الان مثل یه تکه گوشت رو تخت افتاده...توانایی هیچ حرکتی نداره، کنترل نداره
دو تا چشمش نابیناست و...روزی صدبار آرزوی مرگ میکنه...
این دوستمون از من دو تا خواسته داشت...نوشته بود که یقین داره من قلب پاکی دارم پس برای خواهرش دعا کنم و خواسته دیگش این بود که میگفت
من مطالب سایت رو برای خواهرم میخونم بخصوص قسمتای امیدبخشش رو خواهرم ازمن خواست که از قولش بهت بگم تکتم دیگه از عشق نگو
چون من و همسر سابقم از بچگی عاشق هم بودیم...
فقط میتونم به این عزیز بگم نازنین من، دلیل گفتن از عشق وجود همین مسائله...عشق فقط تو روابط یه زن ومرد خلاصه نمیشه هر چند این جذابترین عشقه
و التیام و جبران شکست در این عشق خیلی مشکله...ولی این وسط آیا عشق مقصره یا عدم اون؟؟؟؟
عشق میتونه و قدرت داره زنده کنه...همون چیزی که فکر میکنی نابودت کرده!!
گاهی خود من براثر فشار درد و عوارض این بیماری ووجود فشارهای عصبی برباد رفتن آلام و آرزوهام...رفتار جامعه...و...آرزوی مرگ میکنم
ولی خیلی زود پشیمون میشم وتوبه میکنم...وقتی عشق مادرم رو می بینم...وقتی میگن دخترم دلخوشی من تو زندگی تو هستی یا تو برام بهترین هدیه ازجانب
خدا هستی وبارها شنیدم که میگن حاضرم جونمو قلبمو بهت بدم ولی بدونم تو خوب میشی...پس بی انصافی و خودخواهی نیست با وجود این عشقای واقعی
خودمون رو زندگیمون رو ببازیم...خواهر گلم اگه دور و برمون رو خوب نگاه کنیم از این عشقای واقعی زیادن...
خواهر کوچیک خودت رو ببین چقدر تو رو دوست داره و برات نگرانه... تو خودت مادری دیر یا زود بچه ت برمیگرده پیشت کسی که تو مسئولشی
و اون محتاج عشق توست...........
شارون سالهاست در کما بسر میبره چیزی که اونو زنده نگه داشته و اونو از یه گیاه متمایز میکنه وجود عشقه...
چون پسرشو خیلی دوس داشته دائم صدای ضبط شده پسرش با هد تو گوشش نجوا میکنه....
پس باشیم....بمونیم....تحمل کنیم....برای کسانی که از صمیم قلب دوستمون دارن....وبرای کسانی که از صمیم قلب دوستشون داریم....
دوستان یه چیزی رو یادآور میشم این چیزایی که گفتم جنگ و جدال با جنسیت خاصی نیست چون عکس این قضیه هم زیاد اتفاق افتاده اول هم گفتم سقوط انسانیت
بیایم با هم دعا کنیم چون بقول مادرم کسانی که گرفتار اینجور بیماریها میشن آدمای خاص و پاکین...
خدایــــــــا به همه کسانی که مثل این دوست عزیزمون هستن عشق و امید صبوری وسلامتی عطا فرما....آمین
یا حق و التماس دعا.....
« گوهر پاک بباید که شود قابل فیض »
« *پیوند قلبها مسافت نمی شناسد وقتی که خــدا عاقداست و مهرش حس قشنگ عشق و امید »
« Love is the medicine for any kind of pain »