2012/11/16, 05:44 PM
به نظر من اين به حساسيت خود ما بر ميگرده يه هفته پيش من حالم خيلي بد شده بود از سر كار كه اومدم،با مامانم رفتيم كه كورتن بزنم
مامانم به دكتر داروخونه گفت كه كورتن رو واسه من ميخواد و خيلي آروم گفت كه من ام اس دارم...دكتر با يه نگاه دلسوزانه اي به سمتم برگشت كه ناخودآگاه اشكم در اومد اشك به خاطر نگاه دكتر،حال خيلي بدم،تعادل نداشتنم...
اما من تا مجبور نشم دوست ندارم كسي بدونه...من رسالت اينو ندارم كه ديد جامعه رو عوض كنم من دارم با اين بيماري زندگي ميكنم و دوست ندارم نگاههاي مردم زندگيمو سختتر بكنه
مامانم به دكتر داروخونه گفت كه كورتن رو واسه من ميخواد و خيلي آروم گفت كه من ام اس دارم...دكتر با يه نگاه دلسوزانه اي به سمتم برگشت كه ناخودآگاه اشكم در اومد اشك به خاطر نگاه دكتر،حال خيلي بدم،تعادل نداشتنم...
اما من تا مجبور نشم دوست ندارم كسي بدونه...من رسالت اينو ندارم كه ديد جامعه رو عوض كنم من دارم با اين بيماري زندگي ميكنم و دوست ندارم نگاههاي مردم زندگيمو سختتر بكنه