(2012/10/14, 09:47 AM)ghaside نوشته است: مهتا جان باید صبور باشی منم 9 یا 10 ماهه که فهمیدم چه مشکلی برام پیش اومده .اون مشکلاتی ک گفتی باید ب پزشکت بگی تا با تجویز یکسری دارو رفعش کنه و اگر میخوای ک بدتر نشی از استرسو تنش بدور باش و مواقعی ک ناراحت میشی خودت , خودتو آروم کن سخته ولی چیکار کنیممرسی قصیده جون...اره خیلیم سخته...
(2012/10/14, 10:07 AM)paeazan نوشته است: مهتای عزیزم شب دراز است و قلندر بیدار
خیلی خوبه که از نوع خفیفشی.مراقب خودت باش.استرس نداشته باش.هی به این چیزایی که میگی فکر نکن که اینجوریم و اونجوریم نکنه بدتر بشم که اگه بگه احتمال بدشدن حالت بیشتر میشه.
من 7 ساله بیمارم و الان حالم خیلی جالب نیست
دوستم ده ساله بیماری انقدر سرپاس که کسی نمیفهمه بیماره
خب نوع بیماریهامون باهم فرق میکنه
تو مواظب خودت باش ایشاله که در همین حد بیشتر نمیشه برات
خیلی سعیمو میکنم ولی هنوز برام غیر واقعیه هنوز باورش نکردم ولی از خدا میخوام هممون رو کمک کنه
اره منم از یکی از بچه های همین جا پرسیدم بعد از 10 سال خداروشکر میگفت انگار ام اس نداره یعنی انقدر خوبه.
عزیزم توکلت به خدا باشه چاره ی دیگه ای جز این نداریم امیدوارم هر چه زودتر بهتر بشی از ته قلبم ارزوی خوب شدنت رو دارم
(2010/06/13, 01:57 PM)شفا یافته نوشته است: نابینایی در سنین بالا بیشتر به دلیل بیماری چشمی آب سیاه اتفاق میافته که اگر به موقع جراحی و درمان نشه منجر به نابینایی میشه و ربطی هم به ام اس نداره.میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟یعنی در چه حدی بوده و چطور خوب شدی؟خدا رو شکر
اما موضوع اصلی:
من از 18سالگی مبتلا شدم.
1- منهم مثل سعیده وسواس فکری داشتم. مسائل کوچیک برام خیلی بزرگ بودند و ذهنم را مشغول میکردند.
2- سردی خیلی میخوردم.
3- ماست زیاد میخوردم.
4- مشکل یبوست هم داشتم.
5- همیشه به این فکر میکردم که ممکنه روزی نتونم راه برم. از صندلی چرخدار خیلی خوشم می اومد. اگر کسی را میدیدم که مشکل راه رفتن داره هیچوقت ازش جلو نمیزدم.
و در آخر، به جرات میتونم بگم که خودم این بیماری را انتخاب کردم. بعدش هم خودم خواستم که خوب بشم و خوب هم شدم.