2010/06/26, 10:25 PM
من از ام اس مي ترسم ، از خودش نه، از اثراتش كه داره زندگي منو تحت تاثير قرار مي ده
ام اس باعث شده از كارم بيام بيرون، اعتماد به نفس ندارم. هرچي بهم ميگن هيچي نيست، ببين الان كه خوبي، بازم تاثير نداره. چند روز پيش رفتيم پيش دكترم، جريانو بهش گفتن بيچاره دكتر كلي با من صحبت كرد منم قبول كردم تا چند ساعتم خوب بودم ولي از فرداش دوباره همون آش شد همون كاسه. خودم خيلي سعي مي كنم به خودم تلقين كنم كه چيزيم نيست اما بي فايدست چون تا مي يام به ام اس فكر نكنم نوبت تزريق بعدي مي رسه. ستايش جون منم مثل تو هيچ جوري ترسم تموم نمي شه.
ام اس باعث شده از كارم بيام بيرون، اعتماد به نفس ندارم. هرچي بهم ميگن هيچي نيست، ببين الان كه خوبي، بازم تاثير نداره. چند روز پيش رفتيم پيش دكترم، جريانو بهش گفتن بيچاره دكتر كلي با من صحبت كرد منم قبول كردم تا چند ساعتم خوب بودم ولي از فرداش دوباره همون آش شد همون كاسه. خودم خيلي سعي مي كنم به خودم تلقين كنم كه چيزيم نيست اما بي فايدست چون تا مي يام به ام اس فكر نكنم نوبت تزريق بعدي مي رسه. ستايش جون منم مثل تو هيچ جوري ترسم تموم نمي شه.
ديگر گذشته را به باد نخواهم سپرد
گذشته من با وجود تو بهشتي است
كه من آن را با ذره ذره هستي ام به آينده خواهم سپرد
گذشته من با وجود تو بهشتي است
كه من آن را با ذره ذره هستي ام به آينده خواهم سپرد