2012/08/12, 04:02 PM
درود به همه ی شما دوستان و آرزوی موفقیت و شادی برای همه تون ....
---
اولا بگم که می دونم قبل از هر چیز باید ام آر آی داده باشم و بر اساس اون بهتر میشه حرف زد اما احتمالا تا بخوام از دکتر وقت بگیرم و .... میشه یکی دو هفته ی دیگه .... ذهنم آرومم نمیذاره .... میشه بهم کمک کنین
من حدود یک ماه پیش زانوهام درد گرفت . یه درد عادی مثل بقیه ی دردها . موقع بلند شدن و نشستن . خلاصه رفتم دکتر . گفت چیزی نیست و دو تا قرص مکمل داد که گلوکزامین و ... بود . یه آزمایش خون هم بر اساس روماتولوژی نوشت .
قرص ها رو باید جدا می خوردم . با هم خوردم . 5 روز بعد حس کردم تمام بدنم بی حس شده . انگار لیدوکائین (بی حس کننده ی موضعی ) زده باشم به کل بدنم . و 3 ساعت گذشته باشه و اثر کرده باشه . ترسیدم . اولین گزینه : ام اس
فرداش شد احساس کردم تازه ورم هم به اون حسه اضافه شده .و دیگه برام مثل بی حسی نبود . مثل کشیده شدن پوستم بود اما خیلی خفیف چون هیچکس نمی فهمید و حلقه م هم به راحتی می رفت دستم هنوز . خلاصه قرصها رو نخوردم . روز سوم ورمه باز رفت اما بی حسیه موند .
رفتم همون دکتر . گفت آزمایشت اوکیه و روماتیسم اینا نداری گفتم انگار بی حسی دارم . گفت برو روانپزشک ..... :|
اصرار کردم . گفت تو دیگه انگار دست از سر ام اس بر نمی داری . یه دکتر معرفی کرد که برام ام آر ای بنویسه و .....
امروز روز چهارمه .هنوز بی حسیه هست . احساس بدی دارم . نمی دونم از ترسه که فکر می کنم تعادلم رو دارم از دست می دم یا واقعیه .
نمی دونم اسم این چیزی که الان توی بدنم دارم چیه ؟ جون همه چی رو روی پوستم حس می کنم . درد - سرما - گرما - دستهام رو می تونم تکون بدم و می تونم بنویسم (حداقل هنوز)
صدام مثل سابقه - دید و چشمام مثل سابقه - عدم تمرکز ندارم - اشتهام همونطوریه . نمی دونم
بهم کمک کنید و اول بگید این بی حسی و کرختی چجوریه که مقایسه کنم و بفهمم ......
ممنون
راستی
مامان ام اس داشت و من سال 82 از دستش دادم . تمام صحنه ها و اذیت شدنهاش توی ذهنمه و توی این 8 - 9 سال از نبودن و از زجر کشیدنهاش سوختم.................... و حالا ..... خودم .......
نمی دونم ......
---
اولا بگم که می دونم قبل از هر چیز باید ام آر آی داده باشم و بر اساس اون بهتر میشه حرف زد اما احتمالا تا بخوام از دکتر وقت بگیرم و .... میشه یکی دو هفته ی دیگه .... ذهنم آرومم نمیذاره .... میشه بهم کمک کنین
من حدود یک ماه پیش زانوهام درد گرفت . یه درد عادی مثل بقیه ی دردها . موقع بلند شدن و نشستن . خلاصه رفتم دکتر . گفت چیزی نیست و دو تا قرص مکمل داد که گلوکزامین و ... بود . یه آزمایش خون هم بر اساس روماتولوژی نوشت .
قرص ها رو باید جدا می خوردم . با هم خوردم . 5 روز بعد حس کردم تمام بدنم بی حس شده . انگار لیدوکائین (بی حس کننده ی موضعی ) زده باشم به کل بدنم . و 3 ساعت گذشته باشه و اثر کرده باشه . ترسیدم . اولین گزینه : ام اس
فرداش شد احساس کردم تازه ورم هم به اون حسه اضافه شده .و دیگه برام مثل بی حسی نبود . مثل کشیده شدن پوستم بود اما خیلی خفیف چون هیچکس نمی فهمید و حلقه م هم به راحتی می رفت دستم هنوز . خلاصه قرصها رو نخوردم . روز سوم ورمه باز رفت اما بی حسیه موند .
رفتم همون دکتر . گفت آزمایشت اوکیه و روماتیسم اینا نداری گفتم انگار بی حسی دارم . گفت برو روانپزشک ..... :|
اصرار کردم . گفت تو دیگه انگار دست از سر ام اس بر نمی داری . یه دکتر معرفی کرد که برام ام آر ای بنویسه و .....
امروز روز چهارمه .هنوز بی حسیه هست . احساس بدی دارم . نمی دونم از ترسه که فکر می کنم تعادلم رو دارم از دست می دم یا واقعیه .
نمی دونم اسم این چیزی که الان توی بدنم دارم چیه ؟ جون همه چی رو روی پوستم حس می کنم . درد - سرما - گرما - دستهام رو می تونم تکون بدم و می تونم بنویسم (حداقل هنوز)
صدام مثل سابقه - دید و چشمام مثل سابقه - عدم تمرکز ندارم - اشتهام همونطوریه . نمی دونم
بهم کمک کنید و اول بگید این بی حسی و کرختی چجوریه که مقایسه کنم و بفهمم ......
ممنون
راستی
مامان ام اس داشت و من سال 82 از دستش دادم . تمام صحنه ها و اذیت شدنهاش توی ذهنمه و توی این 8 - 9 سال از نبودن و از زجر کشیدنهاش سوختم.................... و حالا ..... خودم .......
نمی دونم ......