2009/09/06, 10:11 PM
سلام به همه
امتحانات پایان ترم بود و من شبش تزریق داشتم... خلاصه صبح دوستمو از اهواز بردم (دانشگاه من آبادان بود یک ساعت با اهواز فاصله داره که الان منتقل شدم ) که بجام امتحان بده�
با کمال پررویی بدون جعل کارت ورود به جلسه�
از شانس بد اون روز مراقبا کارتا رو چک کردن و گیر دادن به دوست ما اونم به بهانه ی حال بد دوید بیرون و حراست گرفتش�
منم بیرون دانشگاه واسه خودم ایستک میخوردم و منتظر بودم که موبایلم زنگ خورد ...
- علی بیا دایره امتحانات
-چی شده فهمیدن ؟؟؟؟� ???
-آره بیا :-[
منم با استرس شدید رفتم اونجا انگار دزد گرفته بودن . حراستیه عصبی بود چون کارتو موقع ورود به دانشگاه� چک نکرده بود بهش گیر دادن .
معرفی شدیم به رییس دانشگاه اونم بلانسبت نفهم ..... به من گفت اخراج دائم (فکر کرد جاسبیه ) به� دوستمم گفت معرفی به نیروی انتظامی :-\
یه حراستی بود مهربون میزد�
منم جاتون خالی رفتم رو لاینش و گفتم من مشکلم اینه ام اس دارم وقتی تزریق میکنم صبحش گیجم و از این حرفا� 
آقا کلی آدم دورم جمع شد استادم گفت خوب به من میگفتی من مشکلتو حل میکردم ... خلاصه همه فهمیدن ولی من با اینکه کسی بفهمه اصولا مشکلی ندارم و خیالمم راحت بود که منتقل میشم و از این دانشگاه میرم�
آخرشم صورتجلسه شد و 25 صدم واسمون رد کردن اما ام اس کمک کرد تعلیق ترم نشم�
و اینکه خودم و دوستمو با عزت ول کردن ;D
اسمشو سو استفاده نزاریناااااااااااااااااا شد دیگه :-*
امتحانات پایان ترم بود و من شبش تزریق داشتم... خلاصه صبح دوستمو از اهواز بردم (دانشگاه من آبادان بود یک ساعت با اهواز فاصله داره که الان منتقل شدم ) که بجام امتحان بده�





- علی بیا دایره امتحانات
-چی شده فهمیدن ؟؟؟؟� ???
-آره بیا :-[
منم با استرس شدید رفتم اونجا انگار دزد گرفته بودن . حراستیه عصبی بود چون کارتو موقع ورود به دانشگاه� چک نکرده بود بهش گیر دادن .
معرفی شدیم به رییس دانشگاه اونم بلانسبت نفهم ..... به من گفت اخراج دائم (فکر کرد جاسبیه ) به� دوستمم گفت معرفی به نیروی انتظامی :-\
یه حراستی بود مهربون میزد�


آقا کلی آدم دورم جمع شد استادم گفت خوب به من میگفتی من مشکلتو حل میکردم ... خلاصه همه فهمیدن ولی من با اینکه کسی بفهمه اصولا مشکلی ندارم و خیالمم راحت بود که منتقل میشم و از این دانشگاه میرم�

آخرشم صورتجلسه شد و 25 صدم واسمون رد کردن اما ام اس کمک کرد تعلیق ترم نشم�



اسمشو سو استفاده نزاریناااااااااااااااااا شد دیگه :-*
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم