2012/06/30, 06:10 PM
(2012/06/30, 05:56 PM)nazii نوشته است: بيشتر فاميلای نزديک بيماريمو ميدونن اولا دلم نميخواست که بدونن ولی فهميدن ديگه باهاشم مشکلی نداشتم چون من از فاميلامون دورم تا این بار تو مراسم مادر بزرگم عمه خانم جلوی همه هی بهم ميگفت خوبی?بهتری?حالت چطوره?!!اول فکر کردم فقط داره حالمو ميپرسه ولی يهو برگشت گفت ایشالا خوب ميشی اونايی ام که کنارش بودن همچين با تاسف نگام ميکردن که حسابی ناراحت شدم هرکسی ام که ميديدم انقدر ازم ميپرسيد خوبی خوبی که ديگه کلافه شده بودم از يه طرفم وقتی نميدونن و بحث ام اس ميشه و درموردش نظر ميدن اعصابم خورد ميشه این سری زن داييم که نميدونه ميگفت آره بيچاره ها بعد يه مدت فلج ميشن,خالمم اومده مثلا يه ديد درست بهش بده برگشته ميگه نه اگه زود بفهمن فلج نميشندلم ميخواد سالهای بيشتری از تشخيصم بگزره تا ديگه به همه بگم
مائیم و نوای بی نوایی، بسم الله اگر حریف مایی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!