2009/09/05, 12:51 PM
اول ميترسيدم بگم ولي حالا كه كم كم داريد جا ميزنيد منم راحت تر ميتونم بگم
ولي باز ميترسم زنده نمونم از دست مجيد هر چند اونم قرار نيست به خاطر يه حركتش زنده بمونه�
بچه ها منم چهارشنبه نيستم
خوب به من چه چهلم شوهر خالمه بايد برم شمال
من كه فقط سومشو رفتم خوب ديگه تابلوهه اينم نرم . به خاطر پسر خالم بايد برم
اگه من ديگه نيومدم تو سايت بدونيد مجيد منو كشته�
ولي باز ميترسم زنده نمونم از دست مجيد هر چند اونم قرار نيست به خاطر يه حركتش زنده بمونه�
بچه ها منم چهارشنبه نيستم
خوب به من چه چهلم شوهر خالمه بايد برم شمال
من كه فقط سومشو رفتم خوب ديگه تابلوهه اينم نرم . به خاطر پسر خالم بايد برم
اگه من ديگه نيومدم تو سايت بدونيد مجيد منو كشته�
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...