2012/05/14, 01:55 PM
دوست عزيز، در پست هاي اين تاپيك كسي شعار نداده!
در ضمن تغيير در نحوه طراحي سوالات و نحوه ارزشيابي پاسخ ها، با توجه به بسياري فاكتورها، همواره در بسياري از كشورها در حال تغييره و مختص به كشور و نظام آموزشي ما نيست.
دشواري سوالات هم براي همه وجود داره. نبايد نا اميد شد و فقط بايد به خدا توكل كرد.
اگر در هر شرايطي كه باب ميلمون نيست و برامون ناخوشاينده، جبهه بگيريم و حتي ناميد بشيم، نبايد زندگي كنيم. بعد از تشخيص بيماري ام اس بهتره ياد بگيريم كه خودمون، استرس و نگراني هامونو كنترل كنيم.
درس خوندن و به ام اس فكر نكردن ارتباط معناداري با هم ندارن. زماني كه تصميم گرفتم ارشد بخونم، هم شاغل بودم، هم ام اس داشتم و هم در آستانه ازدواج بودم. درس خوندن باعث شد مسئوليتها و وظايفم زياد بشه، نه اينكه ام اس رو فراموش كنم. برعكس، ام اس تمام ذهنم رو مشغول كرده بود و نگران اين موضوع بودم، من كه اختلال حافظه دارم آيا ميتونم درس بخونم يا نه؟! و نگراني از اينكه نكنه امتحانات باعث ايجاد استرس و راهي شدن به بيمارستان بشه. حتي چند بار سال اول، داشتم جا ميزدم و از درس خوندن منصرف شده بودم. ضمن اينكه درس خوندن باعث ايجاد نگراني هاي ديگه اي در زندگيم شده بود. بايد زماني رو به درس خوندن و دانشگاه رفتن اختصاص ميدادم، و به عنوان يك زن، بايد شاداب مي بودم تا نقش همسر رو ايفا كنم. درسته كه با همسرم بيماري مشترك داشتيم، اما نبايد از ام اس زياد گله مي كردم. سعي كردم روزها با آرامش بگذره. خيلي شرايط سختي بود اما به خوبي گذشت.
در ضمن تغيير در نحوه طراحي سوالات و نحوه ارزشيابي پاسخ ها، با توجه به بسياري فاكتورها، همواره در بسياري از كشورها در حال تغييره و مختص به كشور و نظام آموزشي ما نيست.
دشواري سوالات هم براي همه وجود داره. نبايد نا اميد شد و فقط بايد به خدا توكل كرد.
اگر در هر شرايطي كه باب ميلمون نيست و برامون ناخوشاينده، جبهه بگيريم و حتي ناميد بشيم، نبايد زندگي كنيم. بعد از تشخيص بيماري ام اس بهتره ياد بگيريم كه خودمون، استرس و نگراني هامونو كنترل كنيم.
درس خوندن و به ام اس فكر نكردن ارتباط معناداري با هم ندارن. زماني كه تصميم گرفتم ارشد بخونم، هم شاغل بودم، هم ام اس داشتم و هم در آستانه ازدواج بودم. درس خوندن باعث شد مسئوليتها و وظايفم زياد بشه، نه اينكه ام اس رو فراموش كنم. برعكس، ام اس تمام ذهنم رو مشغول كرده بود و نگران اين موضوع بودم، من كه اختلال حافظه دارم آيا ميتونم درس بخونم يا نه؟! و نگراني از اينكه نكنه امتحانات باعث ايجاد استرس و راهي شدن به بيمارستان بشه. حتي چند بار سال اول، داشتم جا ميزدم و از درس خوندن منصرف شده بودم. ضمن اينكه درس خوندن باعث ايجاد نگراني هاي ديگه اي در زندگيم شده بود. بايد زماني رو به درس خوندن و دانشگاه رفتن اختصاص ميدادم، و به عنوان يك زن، بايد شاداب مي بودم تا نقش همسر رو ايفا كنم. درسته كه با همسرم بيماري مشترك داشتيم، اما نبايد از ام اس زياد گله مي كردم. سعي كردم روزها با آرامش بگذره. خيلي شرايط سختي بود اما به خوبي گذشت.