(2012/04/28, 03:43 PM)زهراجون نوشته است: وای که من چقدر با شماها متفاوتم
چه باحالین شماها
ولی بچه ها همه آدمای خوبه خدا با ام اس یا شبیه اون یاد خدا میکردن و میکنن؟
چرا ماها باید بهونه داشته باشیم
من نمیتونم مثل دوستای گلم از این مریضی تعریف کنم
به نظر من سلامتی بزرگترین نعمته خداست
و ما از این نعمت محرومیم
خیلی از بچه های سایت انگار خوشحالن که مریضن
منم با مریضیم کنار اومدم
ولی این کجا(کنار اومدن) و آن کجا(خوشحال بودن بابته مریضی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
ایشالا خدا به همه سلامتی بده که ته همه چیزه
ولی به ماهایی که از این نعمت[u] محرومیم قدرت تحمل بده
مریضی هیچ جورش خوب نیست
میدونم بعد این پست خیلی ها بهم خرده میگیرن که تو فلانی و بیساری ولی من که کوتاه نمیام
قرار نیست با مریضی بیشتر یاد خدا بکنیم
کاش خدا بهمون قدرت بده همیشه یادش کنیم نه با وجود مریضی
سر نماز دعات میکنم گلم
ایشالا نباشه که اگه باشه بده
من الان هیچ مشکلی ندارم هیچی
ولی اسم بیمار که رومه
الان خوبم تا هر وقت خدا لیاقتشو بهم بده
دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
یا میگفتیم مشیتِ خدا در اینه که هوا گرم باشه و حتما یه حکمتی
هست،باید تحمل کرد و نباید تو کارِ خدا دخالت کرد!!
یا اینکه یه دعا ساخته بودیم و میگفتیم باید
روزی 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم میخوندیم و خنک نمیشدیم،میگفتن با اخلاص نخوندیو
فقط بنده های واقعی و با تقوا خنک میشن ...!!!
از سایت خارج شده بودم ولی یهو یادم افتاد یه چیزی رو نگفتم. روز جمعه صبح که داشتم تو پارک پیاده روی تند و به قول خارجیهای پِرتِ پیس جاگینگ انجام می دادم صاحبخونه دوازده یا شایدم سیزده سال پیشمون رو دیدم مرد بسیار نازنینی هستش. بعد از سلام و حال و احوال و از اینور و انور گفتن به این ختم شد که بهش بگم راستی ...آقا من ام اس گرفتم. بدون هیچ تغییری در صورتش گفت ام اس چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم گفتم شکلاته آبنباته. من به قدری ... آقا رو دوست دارم که خدا می دونه. ما ده سال مستاجرشون بودیم ولی سر سوزنی احساس مستاجر بودن نکردیم البته ماها هم مستاجران خوبی بودیم. جونم براتون بگه اینا رو گفتم که وقتی می خوام بگم من از ... آقا توقعی ندارم که بدونه ام اس چیه بهش بی احترامی نکرده باشم چون برام خیلی شریف و بزرگوار هستن، منتهی امروز که در واقع می شه دیروز چون الان دیگه روز یکشنبه است، از سر گاندی داشتم می اومدم آرژانتین سوار تاکسی که شده بودم نمی دونم کدوم رادیو روشن بود دکتری متخصص قلب داشت راجع به بیماری قلبی و اینکه رو به فزونی هستش صحبت می کرد. می گفت: امروزه به خاطر اضطراب و استرس زندگی صنعتی و مدرن اینگونه بیماریها روبه افزایش هستش و مثل حملات قلبی یا بیماری ام اس که یه بیماری هست که به فلج اندامها ختم می شه. اینجا بود که برای این دکتر خیلی متاسف شدم حالا دیگه من از ...آقا چه توقعی دارم که بدونه ام اس چیه حالا اگه هم بخواد بره دنبالش بفهمه احتمالن این دستگیرش می شه که ام اس یه بیماریه که به فلج اندامها ختم می شه. چون دارم ویرایش می کنم شکلک مناسب این جملات رو ندارم. راننده یهو زد یه شبکه ی دیگه منم بهش گفتم ای آقا من ام اس دارم بگذارید ببینم چی می گه شاید من الان فلجم و خودم نمی فهمم.
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش