2012/04/28, 01:58 PM
اسفند 85 بود حس کردم چشم چپم یه کم تار شده رفتم پیش یه چشم پزشک بعد از کلی معاینه گفت چشمت هیچ مشکلی نداره من هم برگشتم خانه
روز بعد بیدار شدم دیدم انگار بیشتر از روز قبل تار شده دوباره بعد از ظهر رفتم پیش همون دکتر و دوباره معاینه و باز هم میگفت همه چیز خوبه ولی من میدیدم این چشم مثل سابق نیست و یقین که مشکلی در کاره و در نهایت برام یه آزمایش تست میدان دید نوشت که اون را هم تا نوبت گرفتم و بعد هم تا جواب را بهم دادن 3-4 روزی طول کشید در این مدت هم تاری چشمم بیشتر میشد ( برای من دیگه مسجل شده بود که یه مشکل بنیادی وجود داره ) خلاصه جواب را گرفتم تو جواب هم کاملا واضح بود که میدان دید چپ کلی از راست ضعیف تره. جواب آزمایش را بردم پیش دکتر و نگاه کرد و گفت حالا دیگه یه ام آر آی باید بگیری دوباره 2-3 روز طول کشید تا رفتم و جواب را گرفتم بعد گفت باید بری پیش یه چشم پزشک دیگه (البته خودش هم اومد پیش اون یکی دکتر).
خلاصه رفتم از اون هم نوبت گرفتم و فرداش رفتم پیش اون . اون دکتر هم ام آر آی را نگاه کرد و به دکتر اولی گفت پلاک زیاد داره احتمالا باید ام اس باشه (مثلا خیلی در گوشی و آروم من هم که نشنیدم ) بعد هم به من گفت باید 3 روز بستری بشی (سه روز بری زیره کورتون) بعد بری پیش یه متخصص مغز و اعصاب و یه معرفی نامه هم برام نوشت .
همون شب رفتم بستری شدم و داستان آغاز شد
فکر کنم روز دوم که آمپول ها را زدم دیگه چشمم به حالت اول برگشته بود
تا بعد از مرخص شدن هنوز نمیدونستم ام اس چی هست و فقط اسمش را شنیده بودم تا بالاخره رسیدم خونه و تو اینترنت یه تاب خوردم و داستان اومد دستم که از چه قراره و ام اس اصلا چی هست.
بعد هم دیگه رفتم پیش همون دکتری که الان میرم اون هم بعد از یه سری آزمایش خون و یه دو جلسه معاینه رسما بهم گفت که بیماریم چی هست و چه کارهائی باید بکنم و نکنم .
اما واقعا چه احساسی پیدا کردم ؟؟
غصه از بابت ام اس هیچ وقت نخوردم چون دیگه شده بود . ولی تا چند ماه تو یه شوک بزرگ و سعی در تغییر مسیر زندگیم بودم
روز بعد بیدار شدم دیدم انگار بیشتر از روز قبل تار شده دوباره بعد از ظهر رفتم پیش همون دکتر و دوباره معاینه و باز هم میگفت همه چیز خوبه ولی من میدیدم این چشم مثل سابق نیست و یقین که مشکلی در کاره و در نهایت برام یه آزمایش تست میدان دید نوشت که اون را هم تا نوبت گرفتم و بعد هم تا جواب را بهم دادن 3-4 روزی طول کشید در این مدت هم تاری چشمم بیشتر میشد ( برای من دیگه مسجل شده بود که یه مشکل بنیادی وجود داره ) خلاصه جواب را گرفتم تو جواب هم کاملا واضح بود که میدان دید چپ کلی از راست ضعیف تره. جواب آزمایش را بردم پیش دکتر و نگاه کرد و گفت حالا دیگه یه ام آر آی باید بگیری دوباره 2-3 روز طول کشید تا رفتم و جواب را گرفتم بعد گفت باید بری پیش یه چشم پزشک دیگه (البته خودش هم اومد پیش اون یکی دکتر).
خلاصه رفتم از اون هم نوبت گرفتم و فرداش رفتم پیش اون . اون دکتر هم ام آر آی را نگاه کرد و به دکتر اولی گفت پلاک زیاد داره احتمالا باید ام اس باشه (مثلا خیلی در گوشی و آروم من هم که نشنیدم ) بعد هم به من گفت باید 3 روز بستری بشی (سه روز بری زیره کورتون) بعد بری پیش یه متخصص مغز و اعصاب و یه معرفی نامه هم برام نوشت .
همون شب رفتم بستری شدم و داستان آغاز شد
فکر کنم روز دوم که آمپول ها را زدم دیگه چشمم به حالت اول برگشته بود
تا بعد از مرخص شدن هنوز نمیدونستم ام اس چی هست و فقط اسمش را شنیده بودم تا بالاخره رسیدم خونه و تو اینترنت یه تاب خوردم و داستان اومد دستم که از چه قراره و ام اس اصلا چی هست.
بعد هم دیگه رفتم پیش همون دکتری که الان میرم اون هم بعد از یه سری آزمایش خون و یه دو جلسه معاینه رسما بهم گفت که بیماریم چی هست و چه کارهائی باید بکنم و نکنم .
اما واقعا چه احساسی پیدا کردم ؟؟
غصه از بابت ام اس هیچ وقت نخوردم چون دیگه شده بود . ولی تا چند ماه تو یه شوک بزرگ و سعی در تغییر مسیر زندگیم بودم
زندگی مثل یه لیوان پر از آب ولی ترک خورده است
آب رو بخوری تموم میشه --- آب رو نخوری حروم میشه
آب رو بخوری تموم میشه --- آب رو نخوری حروم میشه