2012/03/19, 07:35 PM
احساسمو که هميشه گفتم ترسيدم ترسيدم ترسيدم ولی الان خوشحالم لبخند ميزنم ورزش ميکنم آهنگ گوش ميدم ميرقصم بابام وقتی جواب آزمايشمو ديد بهم گفت که از ام اس ميترسيده که خدارو شکر این نيست آخه پدرم پرستار بوده ولی وقتی رفتيم پيش دکتر ديدم بابا در کمال ناباوری و نگران داره با دکتر آروم حرف ميزنه و چيزايی خارجی ميگه که نميفهميدم امّا اون چيزی که بايد ميفهميدمو ديگه فهميده بودم...
قرار نیست من اونجوری زندگی کنم که دنیا دوست داره ...
خب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم...
خب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم...