از همتون ممنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــون
ترکیدم از خوشحالی
از خوبی همتون
همه دارن یکی یکی تعریف میکنن من میخوام بعد از تمجید چند تا ساختار شکنی هم بکنم
حامد و پریا که دیگه واقعا خفن تا نصفه زمین ما رو فرو کردن و نصف دیگمون هم آب شد .... تا ۳ نصف شب بیدار بودن که سالاد الویه درست کنن میوه ها چه مرتب تو ظرف یک بار مصرف موز ها چقدر خوشمزه بود ... تخمه هم که تو پر و شکستنی بود .... عالی بود دستتون رو میبوسم
--------------
سعیده جان هم با آجیل های خوشمزه اعم از تخمه کدو ... پسته .. بادام .. بادام هندی و ....
شیرینی گردویی و پسته ای خوشمزه و شربت آبلیمو و سکنجه بین . وااااااااااااااای چقدر خوراکی ......... یه تیکه کوچولو هم با هم آب بازی کردیم که من معذرت میخوام .... خیلی مهربون و صمیمی و ...... شاد
--------------
مهسا هم که چی بگم آخه .... آخرش قبول نکرد ... منم بی خیال شدم ولی بهترین سوژه برای گیر دادن .... خیلی نوکرتم که خیلی اذیتت کردم ... شوخی بود همش به دل نگیر
-------------
مریم خانوم هم که با 206 اومدن دستی کشیدن کل تهران یه لحظه کپ کرد بعد رفتیم پارک کردیم اومدیم رفتیم ... چقدر من خندیدم بهش :35::35::35: نخندیدیم هااااا ولی اونقدر گفت که آخرش خندیدم
خوشحالم شدیم که برای بار اول با جمع خوب صمیمی شدی
-------------
حمید حسابساز هم کلی از حسابسازی هاش تعریف کرد و از عجایب حسابداری برامون گفت و گفت که چقدر راحت میشه سر دارایی و عوارض و شهرداری کلاه گذاشت و بعدشم چقدر توی شرکتی که کار میکرده پول بالا کشیده و الان اینجوریه و پشیمون :35::35::35::35: ....... به ما لطف بسیار داره و خوشحالیم در کنارش (به این میگن غیبت هااااا یا بهتم شایدم بهتن شایدم بطم یا بهطن حالا شایدم بحتم و ... خلاصه الکی پشت طرف صحبت کردن)
------------
یه نفر که صحبت میکرد من احتمال میدادم به خاطر صدای مافوق صوتش پنجره های مینی بوس ریز ریز بشه مرتضی بود.
آرومه هااااااااااااااااا ولی یا آرومه یا زیاد آروم نیست .... بازم خوشحالیم در کنارشیم
-----------
علی که ساکت بود به سختی میشد صداش و شنید و ما رو هم شرمنده کرد و شب بهم تلفن کرد که بیا هتل من یه هتل کرایه کردم که ۴ تخته تو اول سعادت آباد (۱ تخته نبوده ) که منم گفتم پول اینهمه هتل و ندارم و نتونستم برم و وسط همون میدون آزادی زیر آزادی خوابیدم
-------------
نازنین هم که سعادت قدم زدن باهاش نصیبمون شد خیلی کف کردیم ... پاهاشم خوابیده بود و پریای مهربون داشت پاش و ماساژ میداد که من یاد رینگ بکس مینداخت
خیلی مهربون بود که همون اول صبحی ما رو از سوء تغذیه نجات داد
-------------
حمید عزیز هم که زحمت بیشتر هماهنگی گردنش بود و زحمت کشیده بود افتخار داده بود و خوشحالم کرده بود ... با هم میرفتیم قدم میزدیم و بعد ـــــــــــــــــــ .... آره خلاصه خیلی دوسش دارم و مخلصشم
------------
مجید جون .... خوبی عزیز دلم ... فکر کنم من هزار بار حالش و ازش پرسیدم و اونم آروم و راحت جواب داد .... اون وسطا هم میخواستم برا سرگرمی ازش برم بالا تا بچه ها ببینن از پارکور چی یاد گرفتم که نشد ....
----------
مهدی هم که دانشجوی شریف بود ... از نظر مغزی و هوشی کم میاوردیم هیچی نمیگفتیم ولی پسر آروم و ساکتیه .... ایشالا به زودی همه ایران تبدیل به مترو بشه به همت مهدی
سینا هم که از اون ور دنیا از شهر مونترال پا شده اومده تهران فقط به خاطر اینکه همه دوستاش و اندازه دنیا دوست داره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه .
مخلص همتون هستم
------------------------------------------------------------
من این وسط های راه یه فیلمی گرفتم که کسی متوجه نشده ... یعنی همه فکر کردن داشتم با گوشیم صحبت میکردم در حالی داشتم فیلم برداری میکردم منظورم از همه فقط آقایون بودن هاااااااا .... خلاصه عجب فیلمی شده هاااااااااااااااا
به صورت مزایده میفروشمش .... واجدین شرایط قیمت اعلام کنن
ثانیا من غلط بکنم سوار VIP بشم .... پولم کجا بود ....... به خاطر نمایشگاه کتاب تهران تنها ماشینی بود که با هزار جور التماس و تلفن و نامه نگاری و پارتی بازی گیر آوردیم ....
به خدا باورتون نمیشه .... قیمت VIP پانزده هزارتومن هستش من هم اصلا نمیدونستم که کلا ۱۵۵۰۰۰ تومن پول دارم
خدا بهم رحم کرد که سیگار اضافی نخریدم و الا تا صبح باید همون آرژانتین میخوابیدم
---------------------------------------------------------------------------------------------------
ترکیدم از خوشحالی
از خوبی همتون
همه دارن یکی یکی تعریف میکنن من میخوام بعد از تمجید چند تا ساختار شکنی هم بکنم
حامد و پریا که دیگه واقعا خفن تا نصفه زمین ما رو فرو کردن و نصف دیگمون هم آب شد .... تا ۳ نصف شب بیدار بودن که سالاد الویه درست کنن میوه ها چه مرتب تو ظرف یک بار مصرف موز ها چقدر خوشمزه بود ... تخمه هم که تو پر و شکستنی بود .... عالی بود دستتون رو میبوسم
--------------
سعیده جان هم با آجیل های خوشمزه اعم از تخمه کدو ... پسته .. بادام .. بادام هندی و ....
شیرینی گردویی و پسته ای خوشمزه و شربت آبلیمو و سکنجه بین . وااااااااااااااای چقدر خوراکی ......... یه تیکه کوچولو هم با هم آب بازی کردیم که من معذرت میخوام .... خیلی مهربون و صمیمی و ...... شاد
--------------
مهسا هم که چی بگم آخه .... آخرش قبول نکرد ... منم بی خیال شدم ولی بهترین سوژه برای گیر دادن .... خیلی نوکرتم که خیلی اذیتت کردم ... شوخی بود همش به دل نگیر
-------------
مریم خانوم هم که با 206 اومدن دستی کشیدن کل تهران یه لحظه کپ کرد بعد رفتیم پارک کردیم اومدیم رفتیم ... چقدر من خندیدم بهش :35::35::35: نخندیدیم هااااا ولی اونقدر گفت که آخرش خندیدم
خوشحالم شدیم که برای بار اول با جمع خوب صمیمی شدی
-------------
حمید حسابساز هم کلی از حسابسازی هاش تعریف کرد و از عجایب حسابداری برامون گفت و گفت که چقدر راحت میشه سر دارایی و عوارض و شهرداری کلاه گذاشت و بعدشم چقدر توی شرکتی که کار میکرده پول بالا کشیده و الان اینجوریه و پشیمون :35::35::35::35: ....... به ما لطف بسیار داره و خوشحالیم در کنارش (به این میگن غیبت هااااا یا بهتم شایدم بهتن شایدم بطم یا بهطن حالا شایدم بحتم و ... خلاصه الکی پشت طرف صحبت کردن)
------------
یه نفر که صحبت میکرد من احتمال میدادم به خاطر صدای مافوق صوتش پنجره های مینی بوس ریز ریز بشه مرتضی بود.
آرومه هااااااااااااااااا ولی یا آرومه یا زیاد آروم نیست .... بازم خوشحالیم در کنارشیم
-----------
علی که ساکت بود به سختی میشد صداش و شنید و ما رو هم شرمنده کرد و شب بهم تلفن کرد که بیا هتل من یه هتل کرایه کردم که ۴ تخته تو اول سعادت آباد (۱ تخته نبوده ) که منم گفتم پول اینهمه هتل و ندارم و نتونستم برم و وسط همون میدون آزادی زیر آزادی خوابیدم
-------------
نازنین هم که سعادت قدم زدن باهاش نصیبمون شد خیلی کف کردیم ... پاهاشم خوابیده بود و پریای مهربون داشت پاش و ماساژ میداد که من یاد رینگ بکس مینداخت
خیلی مهربون بود که همون اول صبحی ما رو از سوء تغذیه نجات داد
-------------
حمید عزیز هم که زحمت بیشتر هماهنگی گردنش بود و زحمت کشیده بود افتخار داده بود و خوشحالم کرده بود ... با هم میرفتیم قدم میزدیم و بعد ـــــــــــــــــــ .... آره خلاصه خیلی دوسش دارم و مخلصشم
------------
مجید جون .... خوبی عزیز دلم ... فکر کنم من هزار بار حالش و ازش پرسیدم و اونم آروم و راحت جواب داد .... اون وسطا هم میخواستم برا سرگرمی ازش برم بالا تا بچه ها ببینن از پارکور چی یاد گرفتم که نشد ....
----------
مهدی هم که دانشجوی شریف بود ... از نظر مغزی و هوشی کم میاوردیم هیچی نمیگفتیم ولی پسر آروم و ساکتیه .... ایشالا به زودی همه ایران تبدیل به مترو بشه به همت مهدی
سینا هم که از اون ور دنیا از شهر مونترال پا شده اومده تهران فقط به خاطر اینکه همه دوستاش و اندازه دنیا دوست داره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه .
مخلص همتون هستم
------------------------------------------------------------
من این وسط های راه یه فیلمی گرفتم که کسی متوجه نشده ... یعنی همه فکر کردن داشتم با گوشیم صحبت میکردم در حالی داشتم فیلم برداری میکردم منظورم از همه فقط آقایون بودن هاااااااا .... خلاصه عجب فیلمی شده هاااااااااااااااا
به صورت مزایده میفروشمش .... واجدین شرایط قیمت اعلام کنن
(2010/05/16, 10:28 AM)pariya نوشته است: سینا مرسی که از دستپختم تعریف کردی، آفرین که دماغتو عمل کردیکار خوبی کردی که با وی آی پی رفتی و ممنون که اومدیاولا من غلط بکنم دماغم و عمل کنم ... پولم کجا بود ... مگه چشه ؟؟؟ شوخی کردم یه چیزی گفتم
ثانیا من غلط بکنم سوار VIP بشم .... پولم کجا بود ....... به خاطر نمایشگاه کتاب تهران تنها ماشینی بود که با هزار جور التماس و تلفن و نامه نگاری و پارتی بازی گیر آوردیم ....
به خدا باورتون نمیشه .... قیمت VIP پانزده هزارتومن هستش من هم اصلا نمیدونستم که کلا ۱۵۵۰۰۰ تومن پول دارم
خدا بهم رحم کرد که سیگار اضافی نخریدم و الا تا صبح باید همون آرژانتین میخوابیدم
---------------------------------------------------------------------------------------------------
چه اونایی که اومده بودن چه اونایی که نتونستن بیان
دوستتون دااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
دوستتون دااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2