2012/03/14, 11:50 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/03/14, 11:50 AM، توسط همسر یک مشکوک به ام اس.)
سلام من وقتی شنیدم همسرم بیمار ام اسی هست خیلی ناراحت شدم و 3 شب خوابم نبرد و همش ترس از دردهایی داشتم که قرار بود اون بکشه اما بعدش رفتم سراغ مطالعه و هر چه بیشتر مطالعه کردم امیدم بیشتر شد و هر چه به عمق خطرات بیشتر فکر کردم ترس از عمق خطر برام کمتر شد و تازه فهمیدم خودم که هر روز با کلی خطر در خیابان و با ماشینها روبرو هستم بیشتر در خطر معلولیت هستم ولی یک ام اسی و البته بیشتر آنها هرگز معلول نمی شوند و تازه فهمیدم که دیابت خیلی خطرناکتره و تازه فهمیدم که خدا بزرگه و هر چه زمان گذشت من احساسم بهتر شد تا آنجا که امروز ارزویم این است که خداوند من را به جهنم ببرد و سخت ترین غذابها کند و در عوضش یک گل خنده روی لبهاتون بکاره برای من که می ارزه هر چند نمی تونم عذاب خدا را یک لحظه هم تحمل کنم. از اون روز به بعد تصمیم گرفتم هر روز برای پیدا شدن درمان قطعی شما عزیزان روزی 70 بار سوره حمد را بخوانم و تا پیدا شدن درمان قطعی ادامه می دهم. این روزها هم ندایی از درونم بهم می گه که درمان قطعی نزدیک است
سلام من وقتی شنیدم همسرم بیمار ام اسی هست خیلی ناراحت شدم و 3 شب خوابم نبرد و همش ترس از دردهایی داشتم که قرار بود اون بکشه اما بعدش رفتم سراغ مطالعه و هر چه بیشتر مطالعه کردم امیدم بیشتر شد و هر چه به عمق خطرات بیشتر فکر کردم ترس از عمق خطر برام کمتر شد و تازه فهمیدم خودم که هر روز با کلی خطر در خیابان و با ماشینها روبرو هستم بیشتر در خطر معلولیت هستم ولی یک ام اسی و البته بیشتر آنها هرگز معلول نمی شوند و تازه فهمیدم که دیابت خیلی خطرناکتره و تازه فهمیدم که خدا بزرگه و هر چه زمان گذشت من احساسم بهتر شد تا آنجا که امروز ارزویم این است که خداوند من را به جهنم ببرد و سخت ترین غذابها کند و در عوضش یک گل خنده روی لبهاتون بکاره برای من که می ارزه هر چند نمی تونم عذاب خدا را یک لحظه هم تحمل کنم. از اون روز به بعد تصمیم گرفتم هر روز برای پیدا شدن درمان قطعی شما عزیزان روزی 70 بار سوره حمد را بخوانم و تا پیدا شدن درمان قطعی ادامه می دهم. این روزها هم ندایی از درونم بهم می گه که درمان قطعی نزدیک است