من اردیبهشت 89 تاری دید خفیف داشتم . ام آر آی هم نرمال بود . دکترم بهم پردنیزولون خوراکی داد . یگماه خوردم خوب شدم .
دیگه رها شد تا تیر 90 که دوباره تاری دید شدی پیدا کردم و این بار دکتر چشمم بهم گفت باید بستری بشی. من تا بستری بودم نمیدونستم بیماریم چیه . پرستارا هم چیزی بهم نمگفتن . بعد از بیمارستان معرفی شدم به دکتر مغز و اعصابم . با همسرم رفتم پیشش. بهم گفت برات دارو مینویسم ! من گفتم برای چی ؟ بیماریم چیه ؟ گفت چیزی نیست . من چون توی نت علایم بیماریمو سرچ کرده بودم میدونستم شاید ام اس باشه . بهش گفتم ام اسه . دکترم مرد و زنده شد تا گفت بله .
کلی گریه کردم که بهم گفت اینجوری بدتر میشی .
بعدم 2 تا دکتر توی تهران دیدم . یکیشون گفت ام اس نداری. منم خوشحال شدم .
اما اون یکی گفت داری. منم پذیرفتمش و رفتم پیش همون دکتر اولم .
3-4 ماه داغون بودم . از همه چی بریدم. کار درس ... اما الان خوبممممممممممممم.تاری دیدمم هم خوب شده . دوباره کار و درس و فعالیتهامو شروع کردم و روحیم توپه .
هنوز که هنوزه همسرم بهم میگه تو چیزیت نیست . ام اس چیه ؟ اما هر هفته با هم میریم آمپولمو میزنم . برای محکم کاری .
میدونم بزودی هممون خوب میشیم . زود زود درمان قطعیش پیدا میشه .
این بود انشای من درباره خودم و خودش
دیگه رها شد تا تیر 90 که دوباره تاری دید شدی پیدا کردم و این بار دکتر چشمم بهم گفت باید بستری بشی. من تا بستری بودم نمیدونستم بیماریم چیه . پرستارا هم چیزی بهم نمگفتن . بعد از بیمارستان معرفی شدم به دکتر مغز و اعصابم . با همسرم رفتم پیشش. بهم گفت برات دارو مینویسم ! من گفتم برای چی ؟ بیماریم چیه ؟ گفت چیزی نیست . من چون توی نت علایم بیماریمو سرچ کرده بودم میدونستم شاید ام اس باشه . بهش گفتم ام اسه . دکترم مرد و زنده شد تا گفت بله .
کلی گریه کردم که بهم گفت اینجوری بدتر میشی .
بعدم 2 تا دکتر توی تهران دیدم . یکیشون گفت ام اس نداری. منم خوشحال شدم .
اما اون یکی گفت داری. منم پذیرفتمش و رفتم پیش همون دکتر اولم .
3-4 ماه داغون بودم . از همه چی بریدم. کار درس ... اما الان خوبممممممممممممم.تاری دیدمم هم خوب شده . دوباره کار و درس و فعالیتهامو شروع کردم و روحیم توپه .
هنوز که هنوزه همسرم بهم میگه تو چیزیت نیست . ام اس چیه ؟ اما هر هفته با هم میریم آمپولمو میزنم . برای محکم کاری .
میدونم بزودی هممون خوب میشیم . زود زود درمان قطعیش پیدا میشه .
این بود انشای من درباره خودم و خودش
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم