2010/04/16, 01:01 PM
دکتر شهرستانم بهم نگفت که ام اس دارم و منو بستری کرد و کورتون رو شروع کردیمخیال میکردم با کورتون مشکلم حل میشه.ولی چون تو بیمارستان خوب رسیدگی نمیکردن پاشدم اومدم نهران.دکتر معاینم کرد عکسای mri رو دید و بهم گفت که ام اس دارم.اصلا تا اون وقت نمیدونستم که امس چیه.واسه همون کلی بیخیال بودم .ولی پدر مادرم و اطرافیانم کلی واسم نگران بودن و دلسوزی میکردن. خلاصه بستری شدیم و بازم کورتون شروع کردیم. بعد از مرخص شدن که دکتر واسم سینووکس نوشت و وقتی از قیمتش باخبر شدم تازه فهمیدم که چه بیماری باکلاسی گرفتم که انقد هزینه امپولمه.یواش یواش تر به دلم نشست و کلی افسرده شدم.علی که همیشه شاد بود و دیگرون رو هم شاد میکرد تبدیل شد به یه پسر گوشه گیر و ساکت.دیگه حوصله بگو بخند نداشتم.واسه خودم هیچ آینده ای نمیدیدم.تا این که با شما دوستای خوبم آشنا شدم و حالم با وجود شما روز به روز داره بهتر میشه.از همتون ممنونم دوستای خوبم.
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب ....ابرم که تلخ گیرم و شیرین عوض دهم