2011/11/15, 09:26 PM
من اصلا نمی دونستم بیماری ام اس چیه اما ناخود آگاه وقتی خواستم بگم دستها و پاهام لمسه یاد کلمه ی ام اس افتادم.
بعد که رفتم پیش دکتر های متعدد هیچ دکتری بهم چیزی نمی گفت همیشه منو از اتاق دکتر می فرستادن بیرون و به مادر و پدرم می گفتند
وقتی دیدم هیچ کس هیچی نمی گه با خودم گفتم شاید من سرطان یا تومور یا نمی دونم یه بیماری لاعلاجی دارم...
(خب بچه بودم دیگه)
اما وقتی فهمیدم ام اس دارم انگار دنیا رو بهم دادن
خیلی خوشحال شدم چون بیماریم اون چیزی که فکر می کردم نبود
بعد که رفتم پیش دکتر های متعدد هیچ دکتری بهم چیزی نمی گفت همیشه منو از اتاق دکتر می فرستادن بیرون و به مادر و پدرم می گفتند
وقتی دیدم هیچ کس هیچی نمی گه با خودم گفتم شاید من سرطان یا تومور یا نمی دونم یه بیماری لاعلاجی دارم...
(خب بچه بودم دیگه)
اما وقتی فهمیدم ام اس دارم انگار دنیا رو بهم دادن
خیلی خوشحال شدم چون بیماریم اون چیزی که فکر می کردم نبود