2011/11/10, 10:19 AM
وقتی دونه دونه گزارشهای بچه ها را می بینم که در این سفر اینقدر با هم مهربان وصمیمی بودن ویک سفر پر خاطره ای داشتن بی نهایت خوشحال میشموبا تمام وجود همیشان را دوست دارمبه خاطر اینکه اینهمه با هم مهربان وخوبنولی از طرفی دلم سخت می گیره که کاش من هم با آنها در مسافرت بودم ولی نبودنم باعث نمیشه احساس غریبی کنم چون تمام گزارشها بدستم رسیدهاز اینکه بازی مغز حرام داشتین:تو قطار ناخن گیر هستی همه را کلافه کرده بود:اینکه ساغر از همه لاغر محبوب بچه ها شده بود: اینکه بچه کوچکی هم با شماها هم قدم شده بود تا با این طریق علاقشو به شماها نشان بده:از اینکه علی رضا و سینا با مزه شده بودن تا واسه بچه ها خوش بگذره:ناصر نصف بازار رضا را کادو گرفته بود واسه اااااااااوووووووننننننننن ولی بازم سیر نشده بود از کادو گرفتن وتمامی مسئولین ضمن اینکه مهربان و با مزه بودن نهایت تلاش خود را می کردن تا بچه ها در رفاه و شادی باشن که جای تشکر دارد وهم چنین از آقایان سینا :ناصر : واحسان نهایت تشگر را دارم که از مشهد واسم زنک زدن و منو بی نهایت خوشحال کردندو با شنیدن صدایشان منو شریک شادیهای خودشان صهیم کردند از اینجا دست و پیشونیه همیشان را می بوسم و خیلی خوشحالم که همچین دوستانی خوب و مهربونی دارماز تمامی بچه ها که از ابتدا تا آخر زحمت کشیدن واسه این مسافرت نها یت تشکر را میکنم و دست همشونو می بوسمدوست دارم تمامی این بچه های با حال و مهربان را یک روزی دعوت کنم به تبریز تا از جاذبه های توریستی و جا های دیدنی آذر بایجان آشنا بشن برای همتون آرزوی موفعقیت و سلامتی دارم
خدایا بینهایت دوستت دارم