2011/10/28, 08:42 PM
دکترم بهم گفت ... ولی خوب من خودم از یه ماه و نیم قبلش که تازه دوبینیم شروع شده بود و رفته بودم اینترنت ببینم دوبینی بر اثر چی میشه و یکی از چیزایی که نوشته بودن ام اس بود،خودمو آماده کرده بودم که آخرش ام اسه دیگه!! بعدش هم که ام آر آی دادم با توجه به جوابش باز یه سرچی رفتم و یه مقاله گیر آوردم درباره ضوابط Mc donaldو اینکه مراحل تشخیص ام اس چه جوریه و چگونگی بررسی نتایج آزمایشها رو هم یه سرچی زدم که تو csf چی نشون دهنده ام اسه و... کلا قبل از اینکه دکترم بگه خودم یه جورایی مطمئن بودم ... واسه همین یه خورده آرووم بودم و استرس زیادی نداشتم واونقدر شک زده نشدم ...فقط نمی دونستم چه جوری به مامانم بگم... بابام هم که باهام بود تو بهت بود باید اونم از بهت در می آوردم...وقتی از مطب دکترم اومدیم بیرون طوری حرف می زد که انگار نمی خواد باور کنه!! ولی خیلی آروم و عادی بود...انگار اصلا چیزی نشنیده کلا بابام تو سختی ها خیلی خودشو حفظ می کنه واین کنار مامانم که خیلی احساساتیه یه وزنه تعادله...
و این بود داستان من....
و این بود داستان من....
هزار مرتبه بیماری از سلامت به
تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من...
تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من...