2011/10/28, 02:51 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/10/28, 02:52 PM، توسط TootFarangi.)
(2011/10/28, 01:50 PM)سحر-90 نوشته است:سلام دوباره اگر ناراحت نمیشید ودوست دارید میشه بپرسم شما چند تا حمله داشتید تا این که درمانتونو شروع کردید
به طور کلی من داستانم یکم با بقیه فرق داشت



خلاصه تو ماشین گریه کردم واسه که چرا بابام ماشین رو بهم نداد بشینم پشتش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا آرزو به دل می مونم

بعد رفتیم ام آر آی خلاصه خالم زنگید به اون خانمه مسئول ام آر آی ، اونم بهش گفت این فلانی سرش پر از پلاکه این اصلا مغزش پلاکه اون زیر میرا یکم مغز مونده

خلاصه همراه همسرشون پاشدن آمدن اینجا اول رفیتم پیش دوست مامانم که همکار سابقش بود پالس کورتون داد و توی خونه همش رو انجام دادیم و به محض اینکه قرص ها رسید به روزی یک دونه دوباره چشم تار شد ایندفعه شدید تر خدایی استرس هم زیاد داشتم تو اون ایام

بعدش همش می گفت خوب میشی طوریت نیست و ... که داستانی داشتیم دوستان یادشونه من همش اعصاب نداشتم هم از آمپول بدم میومد هم می ترسیدم نکنه بلایی سرم بیاد که 2 یا 3 هفته بعد از اینکه خالم به همراه همسرشون آمدن و ام آر آی منو برسی کردن و رفتیم دنبال کارای آمپول و ... من چشام دوتایی شد


طولانی نوشتم

Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
To catch anything you want you must pay it's worth