2010/03/14, 08:00 PM
(2010/03/14, 07:23 PM)سینا نوشته است: هیچی سحر اتفاق خاصی نیافتاد
حمید گفت جای سحر خالی ... ناراحت شد که نیستی ... کم مونده بود گریه کنه
دیگه مهسا هم یه لحظه روش و برگردوند
.......................
پدر عشق بسوزد
من كه نفهميدم تو چي ميگي !!! حالا ميخواي دعوا راه بندازي واقعيت بگي يا ... خدا داند
ولي يه سوال خارج از بحث !!
واسه توام شكلكا نمياد كه لينك ميدي ؟!
فكر نكن پيچوندما به بحث شيرينت ادامه بده

مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...