2011/10/10, 01:20 PM
(2011/10/10, 12:24 PM)negar_ka84 نوشته است: [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b]
مولتی ام اس جونم نبینم دلت گرفته
اون شب خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا کنار تو
کاش بشه باز ببینمت.دلم برات تنگ شد
من از دست خودم شاکیم
خیلییییییییییییییییییی شاکی
داشتم درست حسابی درس می خوندما.... این حمله ی آخر بد روم اثر گذاشت
خوده حمله نه ولی حرفای دکت صحراییان که بهم گفت نباید تخصص قلب یا نورولوژی یا این چیزا رو بخونی از پس استرسش بر نمی یای
گفت یه چیزه آسونی پوستی پاتولوژی رادیولوژی بخون
یهو انگار با پتک زدن تو سرم
من با ام اسم خوب کنار اومدم ولی هیچ دلم نمی خواد مسیرم رو عوض کنه
ورزش می کردم...قوی بودم... به خودم خوش می گذروندم...کلی تو همه جا پایه بودم...خوب درس می خوندم....سحرخیز بودم...اما نمی دونم چی شده که
هم چین ول دادم خودم رو....
همش می خورمو می خوابم.درس خوب نمی خونم (ولی همه فک می کنن می خونم). قرارها رو می پیچونم....الکی روزم و می گذرونم
بعد همش از خودم ناراضیمو وقتم رو از دست می دم و این سیکل معیوب ادامه داره
.
.
انگار یکی باید دعوام کنه. تکونم بده. از این وضع درم بیاره
سلام نگار جونم
منم دلم برات تنگیده گلم
ایشالا به زودی بتونیم دوباره همدیگرو ببینیم
دختر جون چرا درس نمیخونی؟؟؟
مجبورم نکن تنبیه بدنیت کنم ها....
خوب دعوات کردم؟؟؟
رنگین کمان پاداش کسانی است که تا انتهای باران ایستاده اند.