با سلام من رفتم و اومدم
روز دوشنبه که اونجا قرار بود ثبت نام کنن تا اخر هفته ما صبح دوشنبه حرکت کردیم شب اونجا بودیم
دانشگاه رو دیدم علوم و تحقیات رو
استرس داشتم ولی انگاری میدونستم چی میشه
خلاصه خوابیدم و فردا بیدار شدم و زود رفتیم دانشگاه به هر کی میگفتم چی خوندی هر کی یه رشته خاصی بود میگفت من از اینجا اومدم دو ساعت راهه تو از کجا اومدی میگفتم از اینجا یه روز تو راه بودم میگفتم وای
خلاصه بماند وقتی کارای ثبت نام کردیم رفتم با رییس دانشگاه حرف زدم گفت نخیر ترم اول عمرا انتقالی بدیم بعدشم اگه بخاطر چیزی باشه باید بره شهر خودش از این حرفا کلی حالم گرفته شد
و ................. خوابگاه نداشت پر شده بود کلاساش وسط هفته بود خلاصه همه چی دست به دست هم داد
تا من منصرف شم و شماره دانشجوییم رو که داده بودن رو پس بدم و دست خالی برگردم به خانوادمم گفتم من ناراحت نشدم چون تازه فهمیدم به رشتم علاقه ندارم که بخوام برم ارشدشو بخونم و بیخیال ..........................
پدرم یه حرف خوبی زد گفت تو بیماریت رو 4 ساله از همه پنهان کردی بعد میخوای بری بیای بالاخره جایی که هستی شرده و راه بندون بعد چیکار میکنی ؟
اگه اینطور باشه باید همه بفهمن تازه برا انتقالی گرفتم پرونده رو با تمام مشخصات و ام ار ایها میفرستن شهر بعدی و میشی گاو پیشونی سفید
منم که حساس
و هیچ وقت اون شخصیکه یه بار بهم اشاره کرد و منو به خانوادش نشون داد گفت فک کنم دکتر گفته اینم ام اس دره رو فراموش نمیکنم دوست ندارم تکرار بشه
روز دوشنبه که اونجا قرار بود ثبت نام کنن تا اخر هفته ما صبح دوشنبه حرکت کردیم شب اونجا بودیم
دانشگاه رو دیدم علوم و تحقیات رو
استرس داشتم ولی انگاری میدونستم چی میشه
خلاصه خوابیدم و فردا بیدار شدم و زود رفتیم دانشگاه به هر کی میگفتم چی خوندی هر کی یه رشته خاصی بود میگفت من از اینجا اومدم دو ساعت راهه تو از کجا اومدی میگفتم از اینجا یه روز تو راه بودم میگفتم وای
خلاصه بماند وقتی کارای ثبت نام کردیم رفتم با رییس دانشگاه حرف زدم گفت نخیر ترم اول عمرا انتقالی بدیم بعدشم اگه بخاطر چیزی باشه باید بره شهر خودش از این حرفا کلی حالم گرفته شد
و ................. خوابگاه نداشت پر شده بود کلاساش وسط هفته بود خلاصه همه چی دست به دست هم داد
تا من منصرف شم و شماره دانشجوییم رو که داده بودن رو پس بدم و دست خالی برگردم به خانوادمم گفتم من ناراحت نشدم چون تازه فهمیدم به رشتم علاقه ندارم که بخوام برم ارشدشو بخونم و بیخیال ..........................
پدرم یه حرف خوبی زد گفت تو بیماریت رو 4 ساله از همه پنهان کردی بعد میخوای بری بیای بالاخره جایی که هستی شرده و راه بندون بعد چیکار میکنی ؟
اگه اینطور باشه باید همه بفهمن تازه برا انتقالی گرفتم پرونده رو با تمام مشخصات و ام ار ایها میفرستن شهر بعدی و میشی گاو پیشونی سفید
منم که حساس
و هیچ وقت اون شخصیکه یه بار بهم اشاره کرد و منو به خانوادش نشون داد گفت فک کنم دکتر گفته اینم ام اس دره رو فراموش نمیکنم دوست ندارم تکرار بشه