2011/09/09, 11:53 PM
خیلی ها میگن من بیرون نمیرم چون وقتی میلنگم مردم با ترحم نگاهم میکنن
من وقتی یه پام و میکشیدم همون فرداش تصمیم گرفتم از عصبانیت و که ام اس داره من و از پا در میاره
تقریبا چند کیلومتر پیاده رفتم ... بچه های تهران میدونن از آزادی تا میدون امام حسین چقدر راهه ... ولی به خدا رفتم ... وقتی به مقصد رسیدم انگشت وسط پام از انگشت شصت پام بزرگتر شده بود ... اصلا هم مهم نبود مردم چطوری نگام میکنن ... فقط میخواستم به خودم ثابت کنم که میتونم ...
باور کنین ۲ روز طول نکشید که کلا برگشتم به حال اول
البته دکتر بعدش که پام و دید کلی دعوام کرد که نباید خودت و خسته میکردی ... هر چیزی راهی داره ... ولی مطمئنا وقتی فرار میکنین کار بیشتر خراب میکنین ...
من وقتی یه پام و میکشیدم همون فرداش تصمیم گرفتم از عصبانیت و که ام اس داره من و از پا در میاره
تقریبا چند کیلومتر پیاده رفتم ... بچه های تهران میدونن از آزادی تا میدون امام حسین چقدر راهه ... ولی به خدا رفتم ... وقتی به مقصد رسیدم انگشت وسط پام از انگشت شصت پام بزرگتر شده بود ... اصلا هم مهم نبود مردم چطوری نگام میکنن ... فقط میخواستم به خودم ثابت کنم که میتونم ...
باور کنین ۲ روز طول نکشید که کلا برگشتم به حال اول
البته دکتر بعدش که پام و دید کلی دعوام کرد که نباید خودت و خسته میکردی ... هر چیزی راهی داره ... ولی مطمئنا وقتی فرار میکنین کار بیشتر خراب میکنین ...
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2