2010/02/23, 08:10 PM
مينا جان ممنون از خبري كه دادي. جاي بسي خوشحالي است كه كسي از يه بيماري كوچك چه رسد به بيماري ما كه خيلي يه جوريه نجات پيدا كنه. من با اين كه اين چي ميگه و اون چي مي گه كاري ندارم. اعتقاد دارم بعد از يه مدت هركس مي تونه حالات و احوالات خودش رو تشخيص بده كه چي بخوره و چي نخوره. من تو فاميل شهره ام به اينكه خيلي به خودم از لحاظ خواراكي مي رسم. معمولا" سعي مي كنم تا جايي كه مقدور باشه از مواد طبيعي و ناب استفاده كنم. خودم رب گوجه فرنگي درست مي كنم از ربهاي قوطي استفاده نمي كنيم.به واسطه اين كه در شهرستان بزرگ شدم مواد غذايي خالص استفاده كرده ام درسته كه تا 30 سالگي لب به شير نزدم الان هم با خفت مي خورم اونم فقط شير يارانه اي پگاه يه نفس مي خورم كه متوجه نشم چي خوردم اما ماستي را خورده ام كه همان شير را بدون هيچ كم و كسري به ماست تبديل شده. مرغ رسمي خوردم. ميوه ديگه نگو. كلا" من ترشيجات را خيلي دوست دارم قبلا" سركه را خالي خالي مي خوردم. يه بار هم مقطع راهنمايي ترشي كمك به جبهه را با چند نفر خورديم نزديك بود اخراجم كنند. خلاصه ترشيجات را دوست دارم برعكس خيلي شيريني دوست ندارم. نه اينكه من در ايام ديد و بازديد عيد به اين بيماري مبتلا شدم اين بود كه همه فاميل فهميدند به هم مي گفتند اين كه به خودش خيلي مي رسيد. من تقريبا" حواسم جمعه مطمئنم كه قبلا" هيچ مشكلي برام پيش نيومده بوده. در مورد من وقتي اين اتفاق افتاد كه بعد از فوت پدرم يه دفعه از اين رو به اون رو شدم خيلي از چيزهايي رو كه فكر مي كردم درسته يك دفعه ريخت به هم در گيجي به سر مي بردم و دائما" در حال گريه بودم. وقتي من مي خواستم آمپولها رو بزنم هركي يه چيزي گفت يكي گفت با يه بار مشكل كه نبايد اين آمپول گران و .... بزني خلاصه از مطلع و غير مطلع هركي يه چيزي گفت. امكاني پيش آمد كه ام آر آي منو چند تا از پز شكهاي حاذق آلمان ديده بودند و گفته بودند كه بايد اين آمپولها رو بزنه حتما سر وقت روي روز و ساعت و دقيقه حتي ثانيه هم تاكيد كرده بودند. با سختي هرچه تمامتر من اين كار را كردم و مثل گذشته منظم به خوردو خوراكم ادامه دادم. الان هم خوشبختانه بعد از 5 سال مشكل خاصي برام پيش نيومده. من فقط تجربه ام را گفتم. الان يه چند وقتيه كه برنامه غذايي ام به ريخته از وقتي نميرم سركار يه خورده تنبل شدم. من صبحها ساعت 6 سبحانه (نان و پنير و گردو و يه ليوان آب ميوه با توجه به فصل يه ليوان شير عسل مي خوردم. ساعت 10 صبح سيب 11 موز بين صبحانه و ناهار 15 عدد يه وقتا بيشتر بادامي كه خودم مي شكاندم چند تا چايي با انجير كشمش يا توت ناهار يه مختصري غذا شام هم همينطور در فصل انار هم يك ليوان آب انار اون آخرها مي خوردم) اينا رو همزمان با دوره تزريق آونكس انجام مي دادم. البته قبلا" هم اين تغذيه را داشتم به غير از يه دوره يك و نيم ساله كه الان پشيمانم ظهرها به جاي ناهار يه تكه نان و ماست مي خوردم. اين تجربه شخصي خود من است. شايد به دردتون بخوره.
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش