امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات : 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نقش موسيقي در درمان -
#1

موسيقي نه تنها به عنوان هنر، بلکه به عنوان محملي براي درمان، نقش برجسته اي در تاريخ بشر داشته است. به تازگي جامعه پژوهشي توجه بسياري به درک چگونگي تاثير موسيقي بر پزشکان و بيماران نموده است. در چند سال گذشته، پژوهش هاي انساني و حيواني، آثار رواني و فيزيولوژيک موسيقي را مورد آزمايش قرار داده اند...


کماکان پرسش بنيادين درباره نقش موسيقي در سلامت اين است که موسيقي در آغاز چگونه پديد آمد و چرا با نبود نياز بيولوژيک به موسيقي، واکنش هاي عاطفي بروز کرده و پاسخ هاي اضطرابي انسان کاهش مي يابد.


کشف وسايل فلوت مانند اوليه در بقاياي انسان هاي کرومانگون و نئاندرتال نشان مي دهد که موسيقي از دوران پيش از تاريخ وجود داشته است. انديشمنداني مانند رابرت دونبار اعتقاد داشتند که آيين‌هاي موسيقيايي باستاني – طبل کوبي، نغمه خواني، تکان دادن بدن – ممکن است از جمله نخستين شکل‌هاي مذهب بوده و به عنوان راهي براي از خود بي‌خود شدن به کار مي‌رفته‌اند. با اين همه، با وجود فرضيه‌هاي بي‌شمار درباره چرايي و چگونگي پيدايش موسيقي و تبديل آن به بخشي از زندگاني انسان، شواهد تجربي يا توصيفي کمي براي تاييد آنها وجود دارد. کهن‌ترين نمونه از به کارگيري موسيقي براي درمان را مي‌توان در نقاشي‌هاي ديواري 4000 سال پيش از ميلاد يافت که در آن موبدان و نوازندگان در حال نواختن چنگ هستند. در اين دوره،کدکس هبورامي (سپاس از شفابخش) به صورت آواز سونور براي جبران خدمات پزشکي دريافتي اجرا مي شد. در 2000 سال پيش از ميلاد مسيح، نوشته‌هاي خط ميخي آشوري کاربرد موسيقي را در دورکردن ارواح خبيثه نشان مي‌دهد. در سده‌هاي بعد، نخستين کاربرد اختصاصي موسيقي به عنوان درمان در يونان باستان صورت مي‌پذيرد، بدين صورت که آسکولاپيوس به کارگيري موسيقي را در غلبه بر احساسات پرشور توصيه مي‌کند. شايد تا سده‌هاي 6 و 5 پيش از ميلاد، هيچ علاقه‌اي به درک اثر موسيقي بر انسان پديد نيامده بود.


در آن هنگام، فيثاغورث اولين کسي بود که رابطه رياضي بين آواها را نمايان کرد. آنها از مشاهده اين که مي‌توانند بي‌نهايت را تعريف کنند هيجان زده شده بودند: براي درک فضا، ستاره شناسي ابداع شد؛ براي درک اعداد، رياضي به وجود آمد، و براي درک موسيقي، نظريه هارموني پديد آمد. سورينوس بوتيوس (526-480 ميلادي) که اعتبار خود را مديون کشف ارتباط بين وزن چکش و شدت صداي پديد آمده از کوبيدن آن روي سندان است، همچنين در کتاب خود باعنوان ساختار موسيقي(De institutione musica) شرح داد که چگونه فيثاغورث ارتباط بين ريتم‌هاي مختلف و تغييرات ناشي از آن بر خلق انسان را مورد آزمايش قرار داده است.


يک چهره برجسته ديگر که علاقه بسياري به چگونگي تاثير موسيقي بر انسان داشت، فيلسوف معروف افلاطون بود. وي باور داشت که مطالعه موسيقي مي‌تواند به رفع دوگانگي ارثي روح کمک کند. وي در کتاب جمهور(Repablic) چنين ادعا مي‌کند: «موسيقي خارق‌العاده است، زيرا ريتم و هارموني راه خود را به دروني ترين بخش روان گشوده و ارتباط عميقي با آن برقرار مي‌کنند، و اگر کسي به درستي آموزش ديده باشد، از زيبايي آن بهره مي‌برد». وي همچنين گروهبندي فيثاغورث براي کيفيت‌هاي گوناگون موسيقي را تعميم داده و از آن براي تعريف دستگاه‌ گامي کمک مي‌گيرد که تاثير به سزايي در پيدايش موسيقي غربي داشت. دستگاه گامي به جزييات کيفيت‌هاي منحصر به فرد و ويژگي‌هاي زاياي توالي‌هاي موسيقايي گوناگون مي‌پردازد. براي نمونه، دستگاه فريجي براي خلق فضايي صلح آميز و آرامبخش به کار مي‌رود. ارسطو نيز به شدت درگير فهم اثر موسيقي بود، اما از رويکرد افلاطون در به کارگيري موسيقي براي پالايش زيبايي شناسي فاصله گرفت و در عوض روي ويژگي‌هاي آرام‌بخشي آن متمرکز شد. وي معتقد بود که موسيقي به فرد اين امکان را مي‌دهد که به احساساتي مانند ترس و ضعف يا لذت غلبه کند و اينکه موسيقي رمزآلود به فرد اين امکان را مي‌دهد تا روان خود را درمان و پالايش کند. با وجود اين‌ که آنها باورهاي متفاوتي درباره تاثير موسيقي بر انسان داشتند، ـ افلاطون موسيقي را به عنوان نيرويي براي به آرامي ساختن روان انسان مي‌پنداشت در حالي که ارسطو موسيقي را به سان نيرويي براي رفع اين توهم گرامي مي‌داردـ هر دو فيلسوف به توانايي موسيقي در درمان باور داشتند.


تعصبات مذهبي در بيان موسيقي تا قرون وسطا اهميت خود را حفظ مي‌کند، تا هنگامي که نياز به موسيقي براي ايجاد و حفظ سلامت به حدي مورد توجه قرار مي‌گيرد که در قانون ذکر مي‌شود که کساني که قصد تحصيل علم پزشکي را دارند بايد موسيقي را ارج نهند. باور غالب بر اين بود که درمان روان با موسيقي موجب درمان جسم هم مي‌شود، و بنابراين دستورهاي موسيقيايي ويژه‌اي براي بعضي بيماري‌ها وجود داشت. براي نمونه، صداي متغير فلوت و چنگ براي درمان نقرس به کار مي رفته است. با وجود ورود موسيقي به عرصه درمان پزشکي، اين باور که موسيقي درماني ناشي از فرآيندهاي جادويي فراي مرزهاي طبيعي است، در تمام دوره قرون وسطا و پس از آن باقي ماند. با اين همه، اين باورها به آرامي در اواخر سده نوزدهم ميلادي با افزايش علاقه به فيزيولوژي اکوستيک، که پيشتاز علمي آن پزشک و فيزيکدان آلماني به نام هرمان ون هلمهولتز بود، تغيير يافت. نتايج پژوهش وي – که شامل آزمايش هايي با وسايلي مانند دياپازون برقي و بررسي اثر عاطفي هارموني‌ها بر روان انسان – به کار گيري موسيقي در بخش‌هايي از عرصه باليني را ترويج کرد.


نخستين مورد ثبت شده در قرن بيستم از پزشکي که موسيقي را در زمينه جراحي مورد استفاده قرار داد به سال 1914 باز ميگردد. در آن هنگام، اوان اونيل کين گزارش خود را در مجله JAMA درباره استفاده از فونوگراف در اتاق عمل منتشر کرد. سال بعد، بورديک جزييات کاملي از آزمايش خود را در کتاب سال بيهوشي و بي حسي آمريکا منتشر کرد. وي نوشت: «دکتر کين، با وجود مشاهده اثر مثبت فونوگراف در بخش‌هاي ريکاوري، آن را به اتاق عمل منتقل کرد، و دريافت که تقريبا همه بيماران القاي بيهوشي را بهتر تحمل کرده و پيش از بروز ترس از جراحي اضطراب آنان کاهش مي‌يابد». چهار دهه بعد، اثر بي‌حسي شنوايي با مشاهد کاهش نياز به تجويز داروي بي حسي در بيماراني که تحت اعمال جراحي دردناک دندان قرار مي‌گرفتند نشان داده شد؛ به اين صورت که بيماران همزمان در معرض تحريک شنوايي با صداي بلند و موسيقي پس زمينه قرار گرفتند. بنابراين، اگر بيماري در معرض صداي بسيار بلند قرار بگيرد، به صورتي که افزايش آن تحت کنترل خودش باشد، توجه به تحريک شنوايي موجب از بين رفتن پاسخ ناشي از برانگيختگي مسير درد در هنگام شروع عمل جراحي دندان مي شود.


نتايج حاصل از اين مطالعه به پژوهش‌هاي ديگري انجاميد که نشان داد مداخله با موسيقي در هنگام اعمال جراحي سبب کاهش تغييرات هموديناميک ، درد پس از عمل، حجم داروهاي بيحسي و آرامبخش مورد نياز و حتي بهتر شدن کلي دوره بهبود پس از عمل مي شود. پژوهش‌هاي جديد هم اکنون مشغول بررسي اين مساله هستند که چگونه اين آثار مثبت موسيقي را مي توان تنظيم کرد. برا ي مثال، در مطالعه ما مزاياي موسيقي در بيماران بستري در بخش مراقبت‌هاي ويژه مورد بررسي قرار گرفته است. يک مکانيسم مطرح شده براي کاهش اضطراب به وسيله موسيقي مي‌تواند بازسازي هموستاز مختل شده در اين بيماران از راه تنظيم محور هيپوتالاموس-هيپوفيز-آدرنال باشد. در واقع، ما کاهش معني داري را در غلظت دهيدرواپي اندرسترون، اپي نفرين، اينترلوکين 6 و ديگر اجزاي پاسخ استرس در گروهي از بيماران بدحال که در معرض موسيقي موتزارت قرار داشتند، در مقايسه با گروه داوطلبان سالم يافتيم. ما همچنين دريافتيم که غلظت پلاسمايي هورمون رشد به طور معني‌داري در اين بيماران افزايش مي‌يابد. چنين يافته‌هايي، به همراه يافته‌هاي ديگران، سرآغازي است براي تدوين آثار تنظيم کننده ايمني موسيقي. جدا از کارآزمايي‌هاي باليني تصادفي شده شاهددار مانند مطالعه ما درباره اثر آرامبخشي موسيقي بر استرس، مطالعات سرپايي نيز احتمال مشابهي را درباره اين اثر مطرح کرده‌‌اند؛ به ويژه هنگامي که نقش توليد هورمون‌هاي اختصاصي جنسي و دوپامين مورد بررسي قرار گرفته است. به نظر مي‌رسد که هورمون‌هاي جنسي زنانه در مقايسه با هورمون‌هاي جنسي مردانه مي‌توانند سبب بروز پاسخ استرس تشديد يافته شوند. همچنين همين هورمون‌ها مي‌توانند سبب افزايش حساسيت زنان به اثر اضطراب‌زدايي موسيقي شوند. با وجود اينکه فرآيند‌هاي زمينه‌اي به وجود آورنده اين پاسخ‌ها هنوز جاي بررسي دارد، چنين مشاهداتي نشان مي‌دهد که ممکن است پاسخ اختصاصي جنسي به بيماري‌هاي شديد و موسيقي وجود داشته باشد. پژوهش‌هاي ديگر نشان مي‌دهد که قرارگيري در معرض موسيقي ممکن است سبب افزايش توليد دوپامين وابسته به کلسيم/ کالمدولين در مغز شود که درنتيجه افزايش دوپامين موجب کاهش فشار خون از راه گيرنده‌هاي دوپاميني نوع 2 مي‌شود. اين فرآيند مي‌تواند در فهم اثر کاهنده اضطراب موسيقي در پاسخ هيپرمتابوليک به آسيب شديد نيز مورد استفاده قرار گيرد.


استفاده از موسيقي در نقش درمان به عنوان جزء کليدي شفابخشي در بستر آيين‌هاي جادويي يا مذهبي آغاز شد. امروزه، موسيقي به عنوان مکملي براي غلبه بر برخي از احساسات بي‌هويتي و فردزدايي در محيط هاي باليني به کار مي رود؛ و در همان حال ابزار ارزشمندي براي تاثير مثبت بر پاسخ استرس بيماران است. با اين همه، پژوهش‌ها هنوز در مراحل نخستين خود قرار دارند و کارهاي زيادي بايد انجام شود. نه تنها آثار فيزيولوژيک سودمند موسيقي بايد مورد بررسي قرار گيرد، بلکه عوارض جانبي بالقوه آن، مانند پرت شدن حواس پزشک هنگام عمل، آثار بيدارکننده منفي موسيقي آوازي، و ناهمگوني سليقه موسيقي افراد نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. افزون بر اين، تمام موسيقي‌ها ساختار يکساني ندارند و موسيقي کلاسيک مي‌تواند اثر متفاوتي با موسيقي پر سر و صدا داشته باشد. موسيقي، در صورت به کارگيري به‌جا و منطقي، مي‌تواند ابزار قدرتمند بالقوه‌اي براي بهبود پيامدهاي باليني با خطر شناخته شده کم باشد. اين که آيا موسيقي در آينده به عنوان درمان تکميلي مورد پذيرش گسترده قرار گيرد به فهم بهتر نقش آن از راه انجام پژوهش‌هاي باليني و علمي بستگي دارد.


منبع:
Conrad C. Music for healing: from magic to medicine. Lancet December 10, 2010; 376:1981-2.
ترجمه:دکتر اکبر شفيعي
زندگی نبرد است جرات حضور در آن را داشته باشید


[تصویر:  28018023802572124662.jpg]


 تشکر شده توسط : nazaninn , هانیه , roya7116 , mahsa , parastoo joon , amirfarhag
  


پیام های داخل این موضوع
نقش موسيقي در درمان - - توسط maedeh - 2011/08/17, 01:04 PM
RE: نقش موسيقي در درمان - - توسط sargol - 2012/09/22, 07:56 PM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  عوارض ناشي از درمان‌هاي دارويي در بیماری ام. اس نازلی 19 43,000 2018/06/20, 06:55 PM
آخرین ارسال: 2018Shaghayegh
  معرفی کتاب: درمان علامتی در مولتیپل اسکلروز havaars 10 11,853 2011/09/18, 07:57 PM
آخرین ارسال: پویش
  اسپاستیسیتی (بخش ۵) : کنترل و درمان با عمل جراحی Sina 0 4,690 2010/04/01, 01:02 PM
آخرین ارسال: Sina
  اسپاستیسیتی (بخش ۴) : درمان دارویی Sina 0 10,155 2010/04/01, 12:56 PM
آخرین ارسال: Sina
  اسپاستیسیتی (بخش ۲) : کشش برای درمان Sina 2 4,852 2010/03/08, 08:38 PM
آخرین ارسال: sadaf



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان