امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بالاخره نگار هم فرشته شد
#1
تورو خدا تنهامون نزارين
تو اين 2 سال كه با شما بودم خيلي چيزا يا گرفتم ازتون
اما الان حس مي كنم خيلي تنهام/باهام حرف بزنين
آزمايش نهايي نگار مشخص كرد اونم ام اسي شده
مي دونم چيزي نيس اما كاش من جاي اون بودم.كاش اون سالم بودو بهم قوت قلب مي داد.
خودمو نباختم اما واقعا ناراحتم.غمگينم.مي دونم چيزي نيس اما به كمكتون نياز دارم.تنهامون نزارنت ورو خدا
فقط برای همه دعا کنید
 تشکر شده توسط : Ghost , ehsan 10054 , آیدا , ashrafi , paeazan , ساغر , neda.n , Hasty , shahrzad.s , نازی ی , نگار1353 , atefe , Pooya.N , nahid , نازلی , spring , pariya , sooorooosh , sara-m , rahaei , yummy , nazii , reyhaneh , paeeze , شيدا رها , ابراهیم , ورپریده , MEGA , پروانه , roya-n , afsaneh , شهرزاد , عمومهربان , غزل , elahe , MFhealth , شیرین , rana , parisa2011 , nazaninamiri70 , زهرا59
#2
مهدي جان ، داداش
اگه بگم دركت ميكنم دروغ گفتم و نمي خوام كه بهت دروغ بگم چون نه من و نه همسرم ام اس نداريم
ولي به عنوان يه انسان نااميدي و باختن رو درك ميكنم ، پس اينطوري فكر نكن كه همه چيز تموم شده
يه خدايي هم بالا سر هست و اگه دردي ميدي درمانش هم ميده و اگه عذاب يا سختي بعنوان آزمايش به بنده خودش ميده ، به اندازه صبرش هست
در نتيجه اگه الان شما و همسرت تو اين آزمايش سخت قرار گرفتين بدون كه صبر و تحملش رو هم خدا بهتون داده
فقط بايد خودتون رو باور و بخدا نزديك تر بشيد و خودتون رو بسپاريد به دست خودش
چون تو هر داستاني حتما حكمتي هست كه شايد الان عقل من و شما بهش نرسه
مهدي ، خيلي بزرگش نكن و سخت نگير
خوت خيلي وقته اينجايي و اين همه ام اسي رو اينجا ديدي كه دارن خيلي راحت و شاد زندگيشون رو ميكنن
درسته كه زندگيشون شايد سخت باشه ولي آدم تو همين سختي هاست كه قوي و كامل ميشه
توكلت بخدا باشه داداشم
يا حق ....
 تشکر شده توسط : paeazan , mehdernet2 , Hasty , shahrzad.s , نگار1353 , Pooya.N , nahid , spring , pariya , sara-m , nazii , reyhaneh , parisa2011 , agin , غزل , elahe , شفا یافته , nazaninamiri70 , سارا29
#3
من هم تقریبا مثل همسرشما برام پیش امدو شوهرم خیلی ناراحتی میکرد وواقعا از اینکه ناراحتم بود بیش از اندازه زجر میکشیدم حتی باورتون نمیشه خودم با زحمت دکتر میرفتم و با اون نمی رفنم چون همش همه را میدید وشبیه سازی می کردconfused2 الان دیگه اون بهتر شده حتی بهش گفتم نگو که فلانی ام اس داره من اینجوری راحت ترم نمی خوام آخرخط را بدونم agreement2شاید من اونجوری نشم .........
از شما هم می خوام که زیاد در رفتارتان تغییر ایجاد نکنید وترحم بهش نداشته باشید اینجوری فکر میکنم اون هم راحت تره.....
من که خودم با بیماریم مبارزه میکنم وشکستش میدمicon_biggrin
امیدوارم که هر روز بهتر از دیروز باشند
سرنوشت را کی توان از سر نوشت......
 تشکر شده توسط : نگار1353 , sooorooosh , ساغر , mehdernet2 , Pooya.N , nahid , نازلی , spring , pariya , sara-m , nazii , reyhaneh , Ghost , roya-n , غزل , آیدا , شفا یافته , parisa2011 , nazaninamiri70
#4
عزیزم می دونم این که خودت درد بکشی تحملش راحت تره تا اینکه ببینی عزیزت درد می کشه
اما ما همه دچاریم دچار ام اس و هیچ مشکل خاصی هم نداریماگه حمایتش کنی ، اگه بهش عشق بدی مطمئن باش هیچ اتفاق بدی نمی افته
فقط محکمم باش و صبور
ما پشتتیم
مطمئن باش
برف ببارد یا باران برای باور "پاییز" همین "جای نبودنت" کافیست !!
 تشکر شده توسط : sooorooosh , mehdernet2 , نازلی , spring , sara-m , nazii , reyhaneh , Ghost , agin , roya-n , شفا یافته
#5
آقا مهدى اولا نگار خوشبته تو هر شرايط جسمى كه باشه چون همسر دلسوزى مثل شما داره.
بعد هم سعى كنين ام اس رو تو زندگيتون عادى كنين يه چيزى مثل غذا خوردن يا خوابيدن ,ميدونم اولش سخته ولى اين بيشتر كمك شما رو ميطلبه
روز اول ازدواجمون فرزاد حتى با دكترمم صحبت كرد اما ميگه به نظر من تو مريض نيستى و خيلى عادى باهام رفتار ميكنه فقط يه شب درميون تزريقمو يادآورى ميكنه
با اين وجود ميدونم كه اولش خيلى سخته اما اميدوارم هرچه زودتر با اين موضوع كنار بياين و هميشه شاد و سرحال ببينيمتونicon_question
براى تو
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...
 تشکر شده توسط : sooorooosh , نگار1353 , mehdernet2 , نازی ی , نازلی , spring , sara-m , nazii , reyhaneh , mari , هيوا , Ghost , غزل , شفا یافته , nazaninamiri70
#6
آقا مهدی عزیز اولا سلام گرم منو به همسر گرامیتون برسونید .
بعدشم واقعا من با حرفای دوستان موافقم . منم وقتی فهمیدم که ام اس دارم خیلی پذیرشش برام سخت بود ولی یه مدت که گذشت دیدم واقعا میشه با ام اس هم زندگی خوبی داشت همش بستگی به طرز فکر خودمون داره و اینکه در هر شرایطی امید وتوکلمون رو به خدا از دست ندیم. والبته در بین همه اطرافیانم خدایی تنها از برخورد همسرم با این مسئله خیلی خوشم اومد. ما حدود 12 ساله که با هم زندگی می کنیم وبا پیش آمدن این مسئله کوچکترین تغییر ی وترحمی تو رفتارش ندیدم همونطور با من رفتار می کرد که همیشه بود واین منو خیلی خوشحال می کرد پس خواهش می کنم شما هم گرچه ناراحتید ولی نگار شما با دیدن ناراحتی شما بیقرار تر خواهد شد . شما وظیفه سخت تری دارید .
اگر شما مطمئن باشید که ام اس چیزی نیست ومیشه تا حد زیادی با کنترل الگوو رفتار ها وعادات زندگی کنترلش کنیم خود به خود این حس شما به نگار جونم منتقل خواهد شد .icon_questionicon_question
 تشکر شده توسط : shahrzad.s , mehdernet2 , نازی ی , نازلی , spring , sara-m , ساغر , reyhaneh , Ghost , mojtaba2iran , غزل , ghaside , شفا یافته , مهري , parisa2011 , nazaninamiri70
#7
بچه ها با خوندن اين حرفا دلم آروم تر شد
ازتون ممنونم
ازتونواقعا ممنونم
فقط برای همه دعا کنید
 تشکر شده توسط : نگار1353 , نازی ی , Pooya.N , spring , ساغر , reyhaneh , paeeze , Ghost , شفا یافته , nazaninamiri70
#8
به نظره منم بهترین کار اینه که بزارین زندگیتون سیر عادی خودشو داشته باشه. انگار نه انگار که ام اسی وجود داره.

ترس از ام اس از خوده ام اس خیلی بدتره.Tongue
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!
 تشکر شده توسط : sara-m , reyhaneh , Ghost , غزل , شفا یافته
#9
ولی خداییش مهدی حون ما ام اس داریم اینجوری که تیتر زده بودی مردم و زنده شدم تا باز شد پستت!!!!فکر کنم 14تا پلاک شد 34 تا !!!!!!!!!!!
برف ببارد یا باران برای باور "پاییز" همین "جای نبودنت" کافیست !!
 تشکر شده توسط : sara-m , reyhaneh , Ghost , شفا یافته , مهري , nazaninamiri70 , Maryam95
#10
آقا مهدی عزیز...داداش گلمicon_questionاگه بگم ناراحت نشدم میشه بزرگترین دروغ زندگیم....من واقعا ناراحت شدم...ای کاش اینطور نمیشد اما:
حالا که این اتفاق افتاده تنها کسی که میتونه به نگار عزیز کمک کنه شمایین
از این به بعد مسئولییتون بیشتر میشه....
باید بیش از اندازه نگار جون رو شاد کنید...
نمیدونم...هر کاری که از دستتون بر میاد برا روحیا اش باید انجام بدین....
خودم به عنوان فردی که ام اس دارم اینو بهتون میگم
کنارش باشین....تنهاش نزارین...به عنوان یه بیمار بهش نگاه نکنین....هیچ موقع بهش نگین فلان چیزو بخور برات خوبه برا بیماریت...وقتی حوصله نداره بهش نگین برات بده....وقتی عصبی میشه بهش نگین برات بده...ما از این حرفا بدمون میاد....
باهاش مثه قبل برخورد کنید...انگار نه انگار چیزی به نام ام اس وار زندگیتون شده...
و اما اینکه:
سعی کنین رابطه اش رو با بچه ها و سایت بیشتر کنین
اگه خواستید شمارمو میدم باهاشون صحبت کنین با هم صحبت کنیم....هر چقد بیشتر با ماها صحبت کنه براشون بهتره
تا اونجایی که این حافظم یاریم میکنه تبریز هستین....
هر موقع خواستید با همسر گلتون صحبت کنین یه روز تشریف بیارین اینجا قدمتون رو چشم....با هم صحبت میکنیم....میریم بیرون حال و حواشون عوض میشه...
یا اگه دیدین دلشون نمیخواد بیان شما بگین من خودم میام اونجا با هم میحرفیم براشون خوبه
خلاصه هر کمکی از دستم بربیاد دریغ نمیکنم....شما مثه داداش منین...نگار هم عین خواهرمه
شرمندم اگه اشکال تایپی یا ...دارم....مجبورم سریع این پست رو بزارم راهی شم برم یونی....
و در آخر:توکل کنین به اون بالاییه...خودش میدونه چی به صلاحمونه...حتما حکمتی تو کارهicon_question
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!
 تشکر شده توسط : spring , sara-m , ساغر , reyhaneh , parisa2011 , ابراهیم , mari , Ghost , غزل , elahe , soory , mehdernet2 , شفا یافته , nazaninamiri70
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان