ارسالها: 78
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 67
تشکر های دریافت شده :393 بار در 131 پست
سال تشخيص بيماري : 1386
دكتر معالج : moqadasi
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2011/05/17, 03:53 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/05/17, 03:53 PM، توسط A.Mohsen.)
بچه ها باید دقیقتر به موضوع نگاه کنید. طلا و مس درمورد ام اس نبود، درمورد اطرافیان بیماران ام اس بود. زهرا میتونست هر بیماری دیگری داشته باشه. فیلم دراصل قشه ب آقا رضا و دگردیسی اون بود. اینکه یم آدم متشرع و اصولگرا، به آفتاب عشق اجازه ی تابش به زندگیش را داد.
نگار قشنگ بازی کرد. منکر مشکلاتمون نشیم. انشااله همیشه همتون خوب باشید.
بچه ها باید دقیقتر به موضوع نگاه کنید. طلا و مس درمورد ام اس نبود، درمورد اطرافیان بیماران ام اس بود. زهرا میتونست هر بیماری دیگری داشته باشه. فیلم دراصل قشه ب آقا رضا و دگردیسی اون بود. اینکه یم آدم متشرع و اصولگرا، به آفتاب عشق اجازه ی تابش به زندگیش را داد.
نگار قشنگ بازی کرد. منکر مشکلاتمون نشیم. انشااله همیشه همتون خوب باشید.
ارسالها: 389
موضوعها: 16
تاریخ عضویت: Apr 2010
تشکر های اهدا شده: 4389
تشکر های دریافت شده :2984 بار در 980 پست
سال تشخيص بيماري : آذر 88
دكتر معالج : ...
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : رشت
10 دقيقه اي هست كه از پاي تلويزيون بلند شدم
با اينكه دلم نمي خواست اما دل رو به دريا زدم و طلا و مس رو با خانواده ديدم البته فقط 20-25 دقيقه ي اول رو (تا اونجايي كه زهرا از تختش بلند شد و داد ميزد كه منو ببريد تا تو خونه ي خودم بميرم).
جوي كه حاكم شد خيلي سنگين بود و همه اشك ميريختن
و مامان بلند بلند گريه مي كرد.
احساس مي كنم همه ي اميدي كه خانواده م به آينده ي من داشتن از بين رفت.
چه گناهي كرديم ماها كه يه عده آدم نادون كه هيچي حاليون نيست ميان و با اعصاب و روانمون بازي ميكنن.
فرضا حقيقت داشته باشه
فرضا گفته هاي اونا درست باشه
گيرم كه ماها فلج ميشيم ، اصلا ...
چيزي كه هست اينه كه اونا حق ندارن كه همه ي اميد مارو از بين ببرن.
اونا حق ندارن براي بالا كشيدن خودشون ماهارو پايين بيارن.
حالا كه نميتونن براي زخم ما مرهم باشه حق ندارن نمك رو زخممون بپاشن.
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.
ارسالها: 810
موضوعها: 79
تاریخ عضویت: Jul 2009
تشکر های اهدا شده: 6532
تشکر های دریافت شده :20468 بار در 4808 پست
سال تشخيص بيماري : 1378
دكتر معالج : دكتر ساره شاه محمدي
داروي مورد استفاده : دیفوزل - داروسازی دکتر عبیدی
محل سکونت : تهران
امكان نداره همچين فيلم مضحكيو ببينم
خودت ميگي فيلم .. واقعيت ما هستيم كه خوبيم
ارسالها: 1,121
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Jul 2010
تشکر های اهدا شده: 2428
تشکر های دریافت شده :3802 بار در 1226 پست
سال تشخيص بيماري : اردیبهشت 89
دكتر معالج : نوریان
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : .
همیشه می گن وقتی می خواهی یکی رو بکشی امیدش رو ازش بگیر خودش می میره دیگه نیاز به استفاده از اسلحه نیست ...
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
ارسالها: 518
موضوعها: 143
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 1625
تشکر های دریافت شده :3627 بار در 894 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر آیرملو و دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده : متوترکسات
محل سکونت : تبریز ـ الآن تهران
2011/05/17, 09:44 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/05/17, 09:50 PM، توسط havaars.)
ببخشید دوستان عزیزم. این را بهمن 89 نوشته بودم. امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید. لازم به ذکر هست که خود من با دیدن بازی نگار جواهریان گریه کردم. چون به قدری زیبا و باورپذیر بازی کرده بود که یک آن خودم را دیدم که میترسیدم از ام.اس. حقیقتاً بازیاش تأثیر گذار بود.
آرامِ عزیز کامنتِ دوستی را در وبلاگش نمایش داده است که نسبت به «پیاز داغ»ِ فیلم «طلا و مس» اعتراض داشته است. گویا، خود آرام هم ، و البته یک سری از دوستان هم معترض بودهاند.
اما نظر من غیر از این است. درست است که میگویند M.S، بیماری طبقهی ثروتمند جامعه است، ولی میدانید چرا؟ برای اینکه ثروتمندان، در اوایل، امکانِ بیشتری برای مراجعه و تشخیص داشتهاند. ولی اکنون، M.S را بیماری طبقهی فعال جامعه نامیدهاند و فکر میکنم این صحیحتر باشد.
در طلا و مس، مانند بیشتر بیمارانی که من شخصاً با آنها در ارتباط بودم، نسبت به علایم بیماری بیاعتنایی میشود. خودِ من که در یک مرکز درمانی مشغول به کار بودم وقتی علایم را با دکترها در میان میگذاشتم، میگفتند به خاطر فعالیتِ زیاد است. «نگران نباش»، ویتامین ب1 بخور. حتی تا سالها، میگفتند من M.S ندارم و پزشکم تشخیصِ اشتباهی داده است. اگر من، کسی نبودم که وضعیتِ مالی مناسبی دارد و خودش در جریانِ علایم بیماریاش است [البته با کمترین درصد احتمالی که میدادم] آیا به موقع به پزشک مراجعه میکردم؟
خیلیها میآمدند و به من میگفتند M.S کسی از فامیلهاشان، را «دیر» تشخیص دادهاند و کلاً «زمینگیر» شده است. شوهر یکی از همکارانم، حتی بعد از تشخیصِ دیرهنگام M.S باز هم تا ماهها از پذیرشِ این «اتهام» فرار میکرد تا آنکه علایمش شدیدتر شدند. فامیل نزدیکِ یکی از دکترهای بیمارستانی که در آن کار میکردم، که علایم را با خانواده در میان میگذاشته، با این منطق که دچار «خود بیمار پنداری» شده است، او را مرتب به «روانپزشک» میبردند [این روانپزشک رفتن هم کلاس دارد ها] تا اینکه با شدت گرفتن علایم، دختر بیچاره زمینگیر شده است. اینها که برشمردم، جزو خانوادههای متمول و با سوادِ دانشگاهی هستند. بنابراین، صرفِ اینکه من این شانس را داشتم که تشخیص بیماریام سریع بوده است و در نتیجه، علایم بیماری با توجه به کنترل دارویی، خفیفتر پیش میروند، دلیل نمیشود که خیلِ بیشماری از بیماران را بنا به هر دلیلی، در اقدام به تشخیص و حتی درمان، کوتاهی میکنند نادیده گرفته شود.
یادمان باشد، فیلم طلا و مس، یک فیلم اخلاقگرای صرف است. نه یک فیلم علمی پزشکی که به M.S میپردازد. یادمان باشد ما در طلا و مس با مادری طرف هستیم که با انکار علایم بیماری، به خاطر حفظِ انتظام خانوادهاش میکوشد همچنان «فعالیت» کند. مادری که بنا به باورهای خاصِ خودش [خدمت به یک سید] تمام بار زندگی را یک تنه به دوش میکشد. با مردی روبرو هستیم که نسبت به ضعیف شدنِ چشمانش اعتنایی ندارد. به خستگیهایی که زن از او پنهان میکند بیاعتناست. او از زندگی مشترک هیچ نمیداند. در جایی از فیلم، سید داستانِ ما، حتی متوجه «کوچکترین» خواهش همسرش مبنی بر خاموش کردنِ زیر غذا نمیشود و تازه بعد از تمام کردنِ نمازش است که خاطرش میآید همسرش «چیزی» از او خواسته است.
ما با مردی روبرو هستیم که تمام فکر و ذکرش، «آموختن» است. در حالیکه بزرگترین معلم، «زندگی» است. زندگی به او میآموزد تا بار زندگی را همانند همسرش به دوش بکشد: عاشق شود. در این عشق بسوزد و خاموشی چشم ظاهرش را با روشنای چشم دروناش تاخت بزند. و تازه در این زمان است که او با لبخندِ همسر بیمارش، آسوده میشود.
وقتی فیلم را تماشا میکردم، از اینکه «حیرت» و «ناباوری» را در صورتِ زن و مرد داستان میدیدم و همان «سردی» و «بیتفاوتی» را در چهرهی کادر درمان، یاد روزهای سختی افتادم که به من گفتند M.S دارم. آن سنگینی، آن ترسِ لعنتی امکانِ فلج شدن را حس کردم. تمام آن دست و پا گم کردنها و کم آوردنها را چشیدم. آن تلاش برای اثباتِ کارآمدی را تجربه کردم. آن وقت بود که زدم زیر گریه و به نگار جواهریان به خاطر بازیی بینظیرش «فحش» دادم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، این اتفاقی است که برای خیلی از کسانی که ما شاید نشناسیم و نبینیم، اتفاق میافتد. بنا به هر دلیلی در تشخیص بیماری اهمال میشود. به همین راحتی زنِ داستان زمینگیر میشود. حتی خیلی راحتتر از این زندگیهایی از هم «پاشیده» میشود. و کم هستند مردانی [کسانی] که میپذیرند با یک بیمار M.Sی زندگی کنند. باری که او به تنهایی میکشیده است را به دوش بگیرند. پا به پای او «زندگی» کنند و عاشق بمانند.
گاهی واقعاً لازم است پیاز داغِ قضیهای را زیاد کرد. تا واکنشهای اجتماع را برانگیخت. واکنشهای مطلوب به یک بیمار M.S، اعم از واکنش سریع نسبت به علایم اولیه که در فیلم به خوبی اشاره میشود، واکنشِ مثبتِ خانوادهها به شرایطِ خاص بیماران [الآن هنور هم که هنوز است برادر من نمیفهمد «من نمیتوانم» یعنی چه] و البته، رفتارِ صحیح پرسنلِ درمان نسبت به کسی که برای او تشخیص M.S داده میشود. به نظر من، طلا و مس تمام اینها را مد نظر داشته و موفق بوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یکی از بهترین فیلمهایی که در مورد M.S دیدهام، فیلم ژاپنی «زندگی من» است که بر اساس خاطراتِ یک دختر مبتلا به M.S ساخته شده است.
** رفتار نامناسب با بیمار M.S تنها مختص به ما نیست. در یکی از قسمتهای سریال پرستاران، مردی را نشان میداد که وقتی فهمید نامزدش M.S دارد «جا زد». این واقعیتی است که باید پذیرفت.
*** نکته ی آخر اینکه، متأسفانه در اطرافیان ما بیشمارند کسانی که همیشه در خصوصِ سلامتیشان، وقتی اقدام میکنند که حقیقتاً کار از کار گذشته است. غیر از این است؟
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
ارسالها: 728
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 7591
تشکر های دریافت شده :7578 بار در 2006 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : تهران
جالبه، آدم خودشو جاى هركسى ميذاره ميبينه حق داره،
از من تازه وارد گرفته تا دوستان باتجربه.
هركس از ديدگاه خودش به فيلم و موضوع فكر ميكنه.
پس اگه خودمونو جاى هركسى بذاريم بهش حق ميديم.
با اين اوصاف بايد به كارگردان و هنرپيشه و منتقد و بيننده موافق و مخالف و ... حق داد.
پس بهتره براى هيچ جنجال نكنيم.
تيرى بود كه از كمان در رفت، بهتره بجاى اينكه غصه بخوريم و انتقاد كنيم، پيشنهاد بديم، حتى فيلمنامه بنويسيم.
بهتره خودمون خودمونو مطرح كنيم، نه اينكه منتظر باشيم ديگران برامون كارى بكنن.
ما ميتونيم موفق باشيم.
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
ارسالها: 146
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Mar 2010
تشکر های اهدا شده: 467
تشکر های دریافت شده :560 بار در 188 پست
سال تشخيص بيماري : 85
دكتر معالج : ابتکار
داروي مورد استفاده : آزارام
محل سکونت :
(2011/05/17, 09:44 PM)havaars نوشته است: ببخشید دوستان عزیزم. این را بهمن 89 نوشته بودم. امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید. لازم به ذکر هست که خود من با دیدن بازی نگار جواهریان گریه کردم. چون به قدری زیبا و باورپذیر بازی کرده بود که یک آن خودم را دیدم که میترسیدم از ام.اس. حقیقتاً بازیاش تأثیر گذار بود.
آرامِ عزیز کامنتِ دوستی را در وبلاگش نمایش داده است که نسبت به «پیاز داغ»ِ فیلم «طلا و مس» اعتراض داشته است. گویا، خود آرام هم ، و البته یک سری از دوستان هم معترض بودهاند.
اما نظر من غیر از این است. درست است که میگویند M.S، بیماری طبقهی ثروتمند جامعه است، ولی میدانید چرا؟ برای اینکه ثروتمندان، در اوایل، امکانِ بیشتری برای مراجعه و تشخیص داشتهاند. ولی اکنون، M.S را بیماری طبقهی فعال جامعه نامیدهاند و فکر میکنم این صحیحتر باشد.
در طلا و مس، مانند بیشتر بیمارانی که من شخصاً با آنها در ارتباط بودم، نسبت به علایم بیماری بیاعتنایی میشود. خودِ من که در یک مرکز درمانی مشغول به کار بودم وقتی علایم را با دکترها در میان میگذاشتم، میگفتند به خاطر فعالیتِ زیاد است. «نگران نباش»، ویتامین ب1 بخور. حتی تا سالها، میگفتند من M.S ندارم و پزشکم تشخیصِ اشتباهی داده است. اگر من، کسی نبودم که وضعیتِ مالی مناسبی دارد و خودش در جریانِ علایم بیماریاش است [البته با کمترین درصد احتمالی که میدادم] آیا به موقع به پزشک مراجعه میکردم؟
خیلیها میآمدند و به من میگفتند M.S کسی از فامیلهاشان، را «دیر» تشخیص دادهاند و کلاً «زمینگیر» شده است. شوهر یکی از همکارانم، حتی بعد از تشخیصِ دیرهنگام M.S باز هم تا ماهها از پذیرشِ این «اتهام» فرار میکرد تا آنکه علایمش شدیدتر شدند. فامیل نزدیکِ یکی از دکترهای بیمارستانی که در آن کار میکردم، که علایم را با خانواده در میان میگذاشته، با این منطق که دچار «خود بیمار پنداری» شده است، او را مرتب به «روانپزشک» میبردند [این روانپزشک رفتن هم کلاس دارد ها] تا اینکه با شدت گرفتن علایم، دختر بیچاره زمینگیر شده است. اینها که برشمردم، جزو خانوادههای متمول و با سوادِ دانشگاهی هستند. بنابراین، صرفِ اینکه من این شانس را داشتم که تشخیص بیماریام سریع بوده است و در نتیجه، علایم بیماری با توجه به کنترل دارویی، خفیفتر پیش میروند، دلیل نمیشود که خیلِ بیشماری از بیماران را بنا به هر دلیلی، در اقدام به تشخیص و حتی درمان، کوتاهی میکنند نادیده گرفته شود.
یادمان باشد، فیلم طلا و مس، یک فیلم اخلاقگرای صرف است. نه یک فیلم علمی پزشکی که به M.S میپردازد. یادمان باشد ما در طلا و مس با مادری طرف هستیم که با انکار علایم بیماری، به خاطر حفظِ انتظام خانوادهاش میکوشد همچنان «فعالیت» کند. مادری که بنا به باورهای خاصِ خودش [خدمت به یک سید] تمام بار زندگی را یک تنه به دوش میکشد. با مردی روبرو هستیم که نسبت به ضعیف شدنِ چشمانش اعتنایی ندارد. به خستگیهایی که زن از او پنهان میکند بیاعتناست. او از زندگی مشترک هیچ نمیداند. در جایی از فیلم، سید داستانِ ما، حتی متوجه «کوچکترین» خواهش همسرش مبنی بر خاموش کردنِ زیر غذا نمیشود و تازه بعد از تمام کردنِ نمازش است که خاطرش میآید همسرش «چیزی» از او خواسته است.
ما با مردی روبرو هستیم که تمام فکر و ذکرش، «آموختن» است. در حالیکه بزرگترین معلم، «زندگی» است. زندگی به او میآموزد تا بار زندگی را همانند همسرش به دوش بکشد: عاشق شود. در این عشق بسوزد و خاموشی چشم ظاهرش را با روشنای چشم دروناش تاخت بزند. و تازه در این زمان است که او با لبخندِ همسر بیمارش، آسوده میشود.
وقتی فیلم را تماشا میکردم، از اینکه «حیرت» و «ناباوری» را در صورتِ زن و مرد داستان میدیدم و همان «سردی» و «بیتفاوتی» را در چهرهی کادر درمان، یاد روزهای سختی افتادم که به من گفتند M.S دارم. آن سنگینی، آن ترسِ لعنتی امکانِ فلج شدن را حس کردم. تمام آن دست و پا گم کردنها و کم آوردنها را چشیدم. آن تلاش برای اثباتِ کارآمدی را تجربه کردم. آن وقت بود که زدم زیر گریه و به نگار جواهریان به خاطر بازیی بینظیرش «فحش» دادم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، این اتفاقی است که برای خیلی از کسانی که ما شاید نشناسیم و نبینیم، اتفاق میافتد. بنا به هر دلیلی در تشخیص بیماری اهمال میشود. به همین راحتی زنِ داستان زمینگیر میشود. حتی خیلی راحتتر از این زندگیهایی از هم «پاشیده» میشود. و کم هستند مردانی [کسانی] که میپذیرند با یک بیمار M.Sی زندگی کنند. باری که او به تنهایی میکشیده است را به دوش بگیرند. پا به پای او «زندگی» کنند و عاشق بمانند.
گاهی واقعاً لازم است پیاز داغِ قضیهای را زیاد کرد. تا واکنشهای اجتماع را برانگیخت. واکنشهای مطلوب به یک بیمار M.S، اعم از واکنش سریع نسبت به علایم اولیه که در فیلم به خوبی اشاره میشود، واکنشِ مثبتِ خانوادهها به شرایطِ خاص بیماران [الآن هنور هم که هنوز است برادر من نمیفهمد «من نمیتوانم» یعنی چه] و البته، رفتارِ صحیح پرسنلِ درمان نسبت به کسی که برای او تشخیص M.S داده میشود. به نظر من، طلا و مس تمام اینها را مد نظر داشته و موفق بوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یکی از بهترین فیلمهایی که در مورد M.S دیدهام، فیلم ژاپنی «زندگی من» است که بر اساس خاطراتِ یک دختر مبتلا به M.S ساخته شده است.
** رفتار نامناسب با بیمار M.S تنها مختص به ما نیست. در یکی از قسمتهای سریال پرستاران، مردی را نشان میداد که وقتی فهمید نامزدش M.S دارد «جا زد». این واقعیتی است که باید پذیرفت.
*** نکته ی آخر اینکه، متأسفانه در اطرافیان ما بیشمارند کسانی که همیشه در خصوصِ سلامتیشان، وقتی اقدام میکنند که حقیقتاً کار از کار گذشته است. غیر از این است؟
سوسن جان مرسی جوابی که دادی عالی بود
ارسالها: 78
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 67
تشکر های دریافت شده :393 بار در 131 پست
سال تشخيص بيماري : 1386
دكتر معالج : moqadasi
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
بهارجان کاش فیلم را تا آخر میدیدی
ارسالها: 1,185
موضوعها: 55
تاریخ عضویت: Jun 2009
تشکر های اهدا شده: 2761
تشکر های دریافت شده :7724 بار در 1749 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
(2011/05/18, 08:01 PM)A.Mohsen نوشته است: بهارجان کاش فیلم را تا آخر میدیدی
یعنی خوب بود؟؟ یا بد بود ؟؟
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
ارسالها: 152
موضوعها: 42
تاریخ عضویت: Sep 2009
تشکر های اهدا شده: 517
تشکر های دریافت شده :797 بار در 178 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دكتر متخصص
داروي مورد استفاده : فینگولیمد - داروسازی زهراوی
محل سکونت : تبریز
به نظر من فیلم کاملا تبلیغی بود اون هم نه به خاطر بیماران ام اسی بلکه به خاطر آخوندها در این میان فقط ام اسیها قربانی شدند که واقعا جای تاسف داره واقعا به چه قیمتی! الهی