•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5(current)
  • 6
  • 7
  • ...
  • 23
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امیتازات : 4.3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مشاوره
#41
لادن جان شايد رفتار همسرت بازخوردي از رفتارهاي خودت باشه
منم مثل تو متاهلم و بچه هم دارم و يكسال هم هست كه متوجه شدم ام اس دارم
ولي باور كن تو اين يكسال از هر نظر كه فكر كني بيشتر به خودم ميرسم
اصلا اجازه ندادم كه ام اس بخواد چيزي رو تو زندگي من عوض كنه
تو بيمارستان كه بستري شده بودم براي پالس تراپي يه خانم دكتري بهم گفت :
از اين به بعد هميشه اول به فكر خودت باش چون اگه خودت رو پا نباشي ديگه زندگي مشترك مطلوبي وجود نداره ...........
اصلا به نگاه هاي سنگين خانواده ي شوهرت اهميت نده
بالاخره افراد سالم هم تا حدودي با خانواده ي همسرشون مشكل دارن
به خودت اطمينان داشته باش wink2
بيا با من مدارا كن ، كه من مجنونم و مستم ...
 تشکر شده توسط : Sina , fireboud , سحــــــــر , havaars , roya-n
#42
سلام عزیزان.
من دلم قد اسمون گرفته. از همه چی بدم میاد.میخوام با خدا قهر کنم. تا حالا شما این کارو کردین؟یه بغض سنگین تو گلوم گیر کرده و تنها جایی که حس کردم به من تعلق داره اینجا بود که بیام سبک شم. الان اصلا حالم خوب نیست بعد اگه حوصله داشتین میام مفصل باهاتون درد دل یکنم. ولی اول باید حسابی سبک سنگین کنم که اشتباه نکرده باشم و نظر بعضی هاتون رو به زندگی عوض کنم.
هر کدومتون سیمش به خدا متصل تره بهش بگه سمی دیگه دوستت نداره هیچیییییییییییییییی. حتی دیگه همین رو هم خودم نمیخوام بهش بگم قهره قهرمangry3angry3angry3:38:angry3:38:angry3:38:
#43
سمی جان اولن نکوب اون سر و به دیوار حیفه شاید هنوز یه چیزایی توش مونده باشه واسه استفاده :55:
اگه فک میکنی با خدا قهر کنی یه ذره آروم میشی خوب قهر کن نیازی هم نیست به سیم و اتصال و شبکه و ماهواره
اینهمه آشفته حالیت واسه چیه اگه میدونستم مشکلت چیه شاید بهتر میتونستم حرف بزنم ولی این و میدونم که هیچ چیز به اندازه آرامش خیال و اعصاب و رابطمون با خدا ارزشمند تر نیست که واسه خاطرش اینهمه آزرده شیم گاه یاین اتفاق طبیعه و باید کمی بریم تو خودمون و با زمین و زمان قهر باشیم ولی نزار زیاد تو جلدت بمونه یکم سبک سنگین کن ببین کفه ترازو رو اگه حتی با تقلب به سمت بهتر شدنت میشه برد دریغ نکن از خودت
حالا یکم بخند بعدش خواستی به گریه هات ادامه بدهwink2
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
 تشکر شده توسط : sami
#44
(2011/05/22, 09:02 AM)sami نوشته است: سلام عزیزان.
من دلم قد اسمون گرفته. از همه چی بدم میاد.میخوام با خدا قهر کنم. تا حالا شما این کارو کردین؟یه بغض سنگین تو گلوم گیر کرده و تنها جایی که حس کردم به من تعلق داره اینجا بود که بیام سبک شم. الان اصلا حالم خوب نیست بعد اگه حوصله داشتین میام مفصل باهاتون درد دل یکنم. ولی اول باید حسابی سبک سنگین کنم که اشتباه نکرده باشم و نظر بعضی هاتون رو به زندگی عوض کنم.
هر کدومتون سیمش به خدا متصل تره بهش بگه سمی دیگه دوستت نداره هیچیییییییییییییییی. حتی دیگه همین رو هم خودم نمیخوام بهش بگم قهره قهرمangry3angry3angry3:38:angry3:38:angry3:38:
سلام دوست عزیز چرا اینقدر افسرده ؟ من این دوران کاملا سپری کردم برای از بین بردنش نیاز به زحمت زیادی نیست درسته مطب ندارم و فعالیت جدی ندارم اما ممکنه بتونم کمکت کنم بشرطی که خودتم بخوای شماره ام برات گداشتم توی پیغام خصوصی ات دوست داشتی از8صبح تا 8 شب هر موقع خواستی با هام تماس بگیر

 تشکر شده توسط : sami
#45
سلام من تازه عضو شده ام.
من دختر و فرزند بزرگ مادرم هستم که ام اس دارد از سال 78 کاملا مطمئن شده باید بگم که از نظر روحی آدم فوق العاده سرسخت و مبارزی هست مخصوصا به دلیل مشکلات زندگی که پشت سرگذاشته خیلی مقاومه و در ضمن لجباز! چون از اولین بیمارای ام اسی قبل از شیوع زیادش بود دکترا خیلی اذیتش کردن چه سر تشخیص چه سر درمان که هزار دارو رو امتحان کرد چه موقع قبول بیمه که توی شورای پزشکی اذیت شد. حتی یک بار بهمون گفتن سرطانه سال دیگه مادرتون ...:38:
خلاصه الان که سه ساله آخرین دوره اونکس رو زده دیگه از عمد دارو نمی گیره ام آر آی نمی ره قرصارو به زور می خوره دکتر هم به زور می ره از اصرار خسته شدم من تنها سنگ صبور مامان هستم نمی دونم خسته شده از دکترا متنفر شده یا حس می کنه سرباره یا هرچیزی کمکم کنید نگرانشم این داروها با اینکه هزارتا عوارض داره ولی جلوی پیشرفت رو که می گیره! یه راه بهم بگید شما که خودتون درگیر هستید بهتر می تونید کمک کنیدHuh
#46
سلام فرشته جان من خیلی کمتر ازاینم که بخام راهنمایی کنم
ولی فقط میتونم بهت بگم الان اون زمانی که تو باید بیشتر ازقبل
به خدا روی بیاری و ازش بخای که به خودت و مادرت کمک کنه
مطمعن باش و باور کن که خدا هیچکس رو نا امید نمیکنه

مطمعنم بچه های و دوستای خوب سایت ام اس سنتر هم
راهنمایی های خوبی بهت میکنن

انشالله مشکلت حل بشه
به خدا توکل کن
#47
سلام من این مدت خیلی احساس افسردگی میکنم دلم خیلی میخواد زود بمیرم من از این زندگی خیلی متنفرم پیش روانپزشکم که میرم فقط گریه میکنم حتی بعضی مواقع توی مطب حالم بهم میخوره خلاصه هیچ جای زندگی برام لذت بخش نیست هیچ انگیزه ای باری ادامه دادن ندارم نمیدونم باید چیکار کنم لطفا من رو هم راهنمایی کنید
سلام من این مدت خیلی احساس افسردگی میکنم دلم خیلی میخواد زود بمیرم من از این زندگی خیلی متنفرم پیش روانپزشکم که میرم فقط گریه میکنم حتی بعضی مواقع توی مطب حالم بهم میخوره خلاصه هیچ جای زندگی برام لذت بخش نیست هیچ انگیزه ای برای ادامه دادن ندارم نمیدونم باید چیکار کنم لطفا من رو هم راهنمایی کنید
سلام ساناز جان بله من این مدت که ام اس دارم خیلی این حس رو دارم من این 3سال رو به سختی پشت سر گذاشتم دلم نمیخواد اون روزهای سخت دوباره تکرار بشه و احساس میکنم این اتفاق میافتد
#48
این قسمت مشاور دارد آیا ؟ نغمه خانم دیگه نمیاد جواب بده ؟
لطفا هر کس تو روانشناسی یا مشاوره وارده اعلام کنه خوب.
چشم ها را بـایـد شست  . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
#49
یکی راهنماییم کنه ؟نمی دونم چرا اینطوری شدم اول فکر می کردم از گرماست که نمی خوام برم بیرون اما حالا میبینم که نه حتی حوصله مهمونی هم ندارم دوست دارم فقط بخوابم با اینکه اصلا خوابم نمی یاد. حتی غذا خوردنمم نصف شده من که عاشق میوه بودم به میوه نه نمی گفتم الان حتی بهش لب نمی زنم دیگه حوصله خودمم ندارم حتی ورزش نمی کنم قرصهامم یکی در میان دارم میخورم
چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا اینطوری شدم angry3
من که دختر شادی بودم حالا تنهایی و سکوتو دوست دارم ConfusedConfused
#50
نمی دونم آخه منم از اول ماه رمضان حال و حوصله هیچ کاری ندارم.
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5(current)
  • 6
  • 7
  • ...
  • 23
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
48 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست