2014/11/27, 04:04 PM
خب حمید یه چیزایی گفت اما جایه من نبود ک بفهمه ترس یعنی چی
رفته بودیم تو صف منتظر بودیم که نوبتمون بشه...
من یکم استرس داشتم چون آبجیم گفته بود خیلی ترسناکه ....
خلاصه نوبت حمید شد و با یه پسره رفت.موندیم من بدبختو سجاد
نوبته ما هم شد رفتیم این ماسماسکه رو هم گذاشتیم زیرمونو رفتیم تو تونل.... چشت روز بد نبیییییینهههه...
دیدم تاریک شد چشامو بستم. از حمید شنیده بودم پیچو خم داره تو تونل ولی من هیچ پیچی ندیدم.فقط احساس میکردم مستقیم دارم میرم...
تو دلم میشمردم که کی تموم میشه... 1...2...3...4...5...10......15 تو دلم گفتم مگه چقد طولانیه به اولین پیچ نرسییدم چشامو باز کردم دیدم هنوز همه جا تاریکه
ترسیده بودم... دیدم رو شونم یکم روشنایی میاد، دستمو زدم به تونل تااااازه فهمیدم ای دل غاااافل پیچ پیچیده من نپیچیدم
یکم خودمو کشیدم بالا ،این ماسماسکه از زیرم رد شد رفت پایین که حمیدو سکته بده بالا سرمو نگاه کردم دیدم یه آقای خوشکلو خوش اندام آمادست ک بیاد تو تونل منو له کنه
من شروع کردم به داد زدن نصف به زبانه گیلکی نصف فارسی: آقااااا نیاااااا واستاااااااااا هووووووووووووووی آباااااااای نیه جیییییییر (نیا پایین)
خلاصه شنید ...حالا من.... تو اون تاریکی..... تو نیم متر جا....... دارم چیگ پر میزنم ( جان دادن_سعی و تلاش کردن) ... که خودمو بکشم بالا .... یکم میومدم بالا یه قدم لیز میخوردم میرفتم پایین
خلاصه با هزار زورو زحمت خودمو کشیدم بالا الانم در اختیار شمام صحیح سالم..
اما اون لحظه تموم تنم میلرزیید... فشار قبر بهم وارد شده بود...
فک کنم برنامه ماه عسل دعوتم کنن [/align][/size]
رفته بودیم تو صف منتظر بودیم که نوبتمون بشه...
من یکم استرس داشتم چون آبجیم گفته بود خیلی ترسناکه ....
خلاصه نوبت حمید شد و با یه پسره رفت.موندیم من بدبختو سجاد
نوبته ما هم شد رفتیم این ماسماسکه رو هم گذاشتیم زیرمونو رفتیم تو تونل.... چشت روز بد نبیییییینهههه...
دیدم تاریک شد چشامو بستم. از حمید شنیده بودم پیچو خم داره تو تونل ولی من هیچ پیچی ندیدم.فقط احساس میکردم مستقیم دارم میرم...
تو دلم میشمردم که کی تموم میشه... 1...2...3...4...5...10......15 تو دلم گفتم مگه چقد طولانیه به اولین پیچ نرسییدم چشامو باز کردم دیدم هنوز همه جا تاریکه
ترسیده بودم... دیدم رو شونم یکم روشنایی میاد، دستمو زدم به تونل تااااازه فهمیدم ای دل غاااافل پیچ پیچیده من نپیچیدم
یکم خودمو کشیدم بالا ،این ماسماسکه از زیرم رد شد رفت پایین که حمیدو سکته بده بالا سرمو نگاه کردم دیدم یه آقای خوشکلو خوش اندام آمادست ک بیاد تو تونل منو له کنه
من شروع کردم به داد زدن نصف به زبانه گیلکی نصف فارسی: آقااااا نیاااااا واستاااااااااا هووووووووووووووی آباااااااای نیه جیییییییر (نیا پایین)
خلاصه شنید ...حالا من.... تو اون تاریکی..... تو نیم متر جا....... دارم چیگ پر میزنم ( جان دادن_سعی و تلاش کردن) ... که خودمو بکشم بالا .... یکم میومدم بالا یه قدم لیز میخوردم میرفتم پایین
خلاصه با هزار زورو زحمت خودمو کشیدم بالا الانم در اختیار شمام صحیح سالم..
اما اون لحظه تموم تنم میلرزیید... فشار قبر بهم وارد شده بود...
فک کنم برنامه ماه عسل دعوتم کنن [/align][/size]
بارون یعنی نقطه چین تا خدا....