2014/03/31, 08:09 PM
اوهوم پنهان کردم! به خاطر تفکرات غلطشون که نمیخوان عوضش کنن!!!
نظرسنجی: آیا شما بیماریتان(ام اس) را از دیگران پنهان می کنید؟چرا؟ |
|||
خیر.دلیلی برای پنهان کردن ندارم. | 47 | 16.26% | |
خیر.دوست دارم همه دنیا بدونند. | 11 | 3.81% | |
تا جایی که لازم نباشه نمیگویم. | 103 | 35.64% | |
بله.از دید نادرست دیگران و ترحم متنفرم. | 88 | 30.45% | |
بله.به دلایل شخصی. | 40 | 13.84% | |
در کل | 289 رأی | 100% |
*شما به این گزینه رأی داده اید. | [نمایش نتایج] |
آیا شما بیماریتان را از دیگران(دوستان و فامیل) پنهان می کنید؟علت آ
|
||||||||||||||||||||||||||||||
2014/03/31, 08:09 PM
اوهوم پنهان کردم! به خاطر تفکرات غلطشون که نمیخوان عوضش کنن!!!
2014/03/31, 09:05 PM
اصلا دوست ندارم از اطرافیانم پنهان کنم
خب گناه که نکردم فقط بخاطر طرز فکر غلط و دلسوزی و مخصوصن خانوادم پنهان میکنم
2014/04/06, 10:55 AM
وقتی خوب بودم آره.الان نه.برام اهمیتی نداره که بدونن یا ندونن.به هر حال مردم ما خیلی نیاز به آموزش دارن در چنین زمینه هایی.هیچ جایی هم نیست که آموزش فراگیر و همگانی به عموم بده.من گاهی می بینم که حتی دکترهایی مغز و اعصاب هم نمی تونن در مورد بیماری به خوبی با مردم ارتباط بر قرار کنن.
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می گذرد
خوب آره چون اونام بیماریشونو از ما پنهان میکنن !
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
2014/04/06, 01:31 PM
یادمه اون اوایل بیماریم دختر خالم رفته بود کهریزک عکساشو بهم نشون میداد
اون بیماری منو نمیدونست ازش پرسیدم هرکی ام اس داره همینطوری میشه؟اونم گفت آره دیگه هیچوقت یادم نمیره چشمام پر اشک شد و لبخند زدم حالا با این وجود میشه گفت که همچین بیماری رو دارم!
2014/04/06, 01:55 PM
من خودم شخصاً مشکلی با گفتن این موضوع ندارم ولی مادرم به شدت مخالف مطرح شدنه این قضیه است
راستش خودمم از خاله ام یه چیزی شنیدم که خوب خیلی برام ناراحت کننده بود توی تلویزیون صحبت از گرونیه داروی ام اس شد بعد مادر بزرگم گفت ام اس چیه؟ خالم گفت یعنی از گردن به پایین فلج من گفتم اصلاً اینطوری نیست بعد دختر خالم گفت یعنی فلج تدریجی من بازم گفتم اصلاً اینطوری نیست راستش خیلی دلم می خواست اون لحظه برگردم به جفتشون بگم من 3 ساله ام اس دارم به نظرتون الان فلجم؟؟؟ اما با نگاه کردن به صورت مادرم و اینکه میدونستم از این کار من خیلی ناراحت میشه جلوی خودمو گرفتم که هیچی نگم چون اصلاً دوست ندارم که پدر مادرم رو ناراحت بکنم
دردهایت را دورت نچین تا دیوار شود .......
زیر پایت بگذار تا پله شود .....
2014/04/07, 01:01 PM
حالا خودمونیماااااااااااااااااااااااا ادم به غریبه ها میگه خودشونو این شکلی میکنن
حالا بیام به فامیلو آشناها بگم؟ چه حرفا چون میگذرد غمی نیست
2014/04/07, 02:23 PM
مونا نگو که دلم خونه، اصن عزا گرفتم
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.
2014/04/07, 07:30 PM
چه کاریه؟ دوست ناراحت میشه دشمن شاد
"حبابها همیشه قربانی هوای درون خودشان هستند!"
2014/04/07, 09:01 PM
در حال حاضر کسى نمى دونه دليلى نداره هر اتفاقى ميفته به همه بگم و تو بوق و کرنا کنم کلا در مورد همه چيز همينم شايد هنوز خيلى از افراد فاميل ندونن من کجا و در چه مقطعى درس مى خونم!! اين بيمارى هم چون بقيه اطلاع کافى ندارن اگر بگم فقط خودم اذيت ميشم به خاطر ديد اشتباهشون که البته شايد منم قبل از ابتلا همين ديد و داشتم نميشه به کسى خرده گرفت من آدم نسبتا مغروريم نه البته از جانب بدشا يعنى کسى حق نداره به من ترحم کنه و الکى به من چپ نگا کنه از اينکه کسى بخواد پشت سرم يا جلو روم بگه آخى طفلکى و اين حرفا متنفرم يا مثلا چه دليلى داره مادربزرگ پيرم که تصورش از يک بيمار ام اسى فقط و فقط عممه که سالهاست داره رنج مى کشه از بيماريش اونم به خاطر مشکلاتى که داشته و سى سال تحمل سختى ها کنار ام اس به اين روز افتاده دلشو بشکونم و ناراحتش کنم. من دارم زندگى مى کنم درس مى خونم ورزش مى کنم هر کاريم بخوام مى کنم. البته براى اينکه اين بيمارى و به بقيه هم معرفى کنم که حداقل افراد کم سن تر از من که دچارش هستند بعدا بتونن راحتتر زندگى کنن و اين که خودم و به بقيه اثبات کنم يه روزى که خيلى نزديکه به همه به غير از مادربزرگم مى گم نه اينکه الان آدم موفقى نباشم ها نه اما يه ريزه کاريايى مونده برنامه ها دارم واسه لحظه به لحظه زندگيم
آرزوهاتو يه جا يادداشت کن و يکی يکی به خدا بگو. خدا يادش نميره،ولی تو يادت ميره چيزی که امروز داری، آرزوي دیروزت بود...
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
114 مهمان |