امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
غبار ام اس بر بالهای من
#21
چند وقت پیش پستهام تایید میخواستند
یه مدت سایت نبودم نمیونم چرا هنوز تایید نشدن یعنی مشکلی دارن؟

وادی عظمت


گوشی تلفن را میگذارم، روی مبل راحتی می نشینم و نفس عمیقی میکشم و به این فکر میکنم که خدا را شکر هنوز هستند انسان هایی از نسل مهر و عاطفه که نه بر اساس قوم و خویشی، که بر پایه همنوع دوستی در طبق اخلاص، مهر عطا میکنند.
طبق روال، پرستار شهرمان تماس گرفته بودند و جویای حالم شدند و من را مثل همیشه با راهنمایی های خوبشان در بهبود بیماری ام یاری و همراهی کردند.
من ژیلا هستم، زنی در آستانه پنجاه و دو سالگی حدود شش ماه پیش دچار بی حسی شدید کف پای چپم شدم و چون سابقه زانو درد داشتم، پیش دکتر ارتوپد رفتم و برایم دارو و چند جلسه فیزیوتراپی تجویز کردند که مدتی با این داروها احساس بهتری داشتم، تا اینکه پدرم به شدت بیمار شدند و من چون به شدت نگران حالشان بودم، خواستم که توفیق نگهداری از ایشان در بیمارستان بر عهده من باشئد. روزهای سختی بود، اضطراب عمل پدرم، مرا از پای درآورده بود.
در همین روزها بود که متوجه شدم چشم راستم تار شده و نیمه نیمه پایین اشیا رو خوب نمیبینم، با یکی از فرزندانم به چشم پزشک مراجعه کردم، معاینات چشم پزشکی هیچ مشکلی در چشمانم نشان نداد، بنابراین قرار شد آزمایش ام آر آی دهم و آن را نزد دکتر مغز و اعصاب ببرم...
- تا به حال اسم بیماری ام اس را شنیده اید؟
با تعجب به دکتر نگاه کردم، آرامش و طمانینه ایشان مرا آرام کرد:
- بله، اما اطلاع چندانی ندارم.
- نگران نباشید، مشکلی نیست، خیلی راحت میتوانید کنترلش کنید و به زندگی روزمره تان ادامه دهید. حرفهای دکتر به قدری به من آرامش داد که احساس کردم این بیماری به سادگی یک سرما خوردگی است، به شرط اینکه مراقب یکسری هیجانات و رفتارهای استرس زا باشم. در مدت این شش ماه، به حمد و قوه ی الهی زندگی من تعقیر چندانی نکرده است و هر وقت هم که این بیماری تلنگری به من میزند، پزشکم و کار درمانی بیمارستانی که در آن تحتذ درمان هستم به قدری با محبت رفتار میکنند که به راستی مهرشان مرهمی میشود بر زخم های بیماری ام، و مطمئن هستم هیچ دارویی از دست پزشکان به اندازه محبت و رفتار خوبشان نمیتواند مایه ی حیات و آرامش بیمار باشد.
از خداوند منان برای تمام کسانی که دستان یاریگرشان همواره راهبر و راهنمای بیماران مبتلا به ام اس هست توفیق و موفقیت روز افزون، صحت روح و تن و شادمانی آرزومندم.

ژ.م. از خمینی شهر / متولد 1338


" هرکس خدمت خود را بر دیگران عرضه کند، در وادی عظمت گام نهاده، عظمت مال، عظمت مقام، عظمت شهرت و غظمت لذت"

جیم ران
 تشکر شده توسط : نازی ی , baharan , رامنا , visko , undecided , Exhautless
#22
قابل توجه دوستان این کتاب روبیشتر انجمنها دارن برای اینکه علی جون اذیت نشه وشما هاهم به داستانهازودتر دسترسی داشته باشید...منم دارم میخام کمک علی جون براتون تایپ کنم......confusedconfusedبهترشدم همراهیش میکنم.BlushBlush
بهارپشت دراست
به گوش پنجره ها ارام
نسیم گفت وگذشت...
 تشکر شده توسط : رامنا , undecided , Exhautless
#23
(2013/07/20, 04:13 PM)visko نوشته است: خیلی زیبا بودhappy0065.gif

اوایل شروع اون یعنی 2-3 سال اول فکر می کردم خیلی خیلی بیچاره ام و با جرقه کوچک مربوط و نامربوط به موضوع با اشکام سیل راه می افتاد اما الان که کهنه کار شدم فکرم اینه که خدایا شکر که مثل بعضی بیماری های دیگه مثل سرطان نیست که برا آروم کردن دردشون نیاز به مورفین و ... دارند الان تقریبا باهاش کنار اومدم ولی مثل مهمون منتظر رفتنش ام و به کشف درمان امید دارم و اینجوری باهاش کنار اومدم .
 تشکر شده توسط : visko , undecided , zohaa , mari , shaytoon , Exhautless
#24
(2013/08/07, 12:06 PM)farzaneh20 نوشته است:
(2013/07/20, 04:13 PM)visko نوشته است: خیلی زیبا بودhappy0065.gif

اوایل شروع اون یعنی 2-3 سال اول فکر می کردم خیلی خیلی بیچاره ام و با جرقه کوچک مربوط و نامربوط به موضوع با اشکام سیل راه می افتاد اما الان که کهنه کار شدم فکرم اینه که خدایا شکر که مثل بعضی بیماری های دیگه مثل سرطان نیست که برا آروم کردن دردشون نیاز به مورفین و ... دارند الان تقریبا باهاش کنار اومدم ولی مثل مهمون منتظر رفتنش ام و به کشف درمان امید دارم و اینجوری باهاش کنار اومدم .

ایشالله.به امید اون روز
 تشکر شده توسط : رامنا , shaytoon , undecided
#25
باتشکر از بهاران و فرزانه و ...
آبجی کار خیلی خوبی کردی که یادآوری کردی از کجا میشه کتاب رو تهیه کرد
فکر میکردم تایپک پاک شه
یه مدتی اینترنت نداشم الانم که دارم روبه راه نیستم

مدتیه که دارم تو یه مسیر خترناک گام بر میدارم
همون جریان حشیش و ...
روزهای اول خیلی خوب بودم
تو کارهای خونه به مامان کمک میکردم
ورزش میکردم

اما بعد از چند روز با آقام دعوام شد و زیاد اعصابم خورد شد حالم خراب شد
مدفوع ، ادرار ، حرکات و حتی خواب

بعد از دعوا دوباره شروع کردم به مصرف الان بهتر شدم اگه یه خواب درست حسابی داشته باشم خیلی خوب میشم
اما هنوز دو دلم


این رو اینجا نوشتم چون داستان زندگیمه !

اگه تو نوشتن داستانها دیر عمل کردم ببخشید
 تشکر شده توسط : رامنا , undecided , zohaa , Exhautless
#26
ولی پاک نشه به نظرم. بچه ها میتونن بیان یه تکه هایی از داستان خودشون رو اینجا بنویسن. تاپیک خوبیه هاااا... .
علی عزیز, تو هم داستان زندگیت شنیدنیه, امیدوارم قدرت پیدا کنی که مبارزه کنی و بهترین ها برات تو زندگی رقم بخوره. کسی نمیدونه... داستان زندگی هر کدوم از ما معلوم نیست توش چه چیزهایی باشه. شاید داستان زندگی تو هم بشه یکی از قشنگترین و شاد ترین هاش...
امیدوارم اینجا پر از داستانهای زیبا بشه که خوندنش امید و شادی به خواننده بده... angel
... I'm a fighter ...
"از پیش غصه خوردن ، دوبار غصه خوردن است."
 تشکر شده توسط : shaytoon , undecided , zohaa , Exhautless
#27
عشق نا فرجام


یادم میاد میگفتی : برو خدا نگهدار
نوشتی روی دیوار( به آرزوی دیدار )
رفتم ، غروب رفتن ، دلم میگفتش : نرو
نمیشنیدم انگار من التماس دل رو
رفتم و باز اومدم ، اما ندیدم اون رو
گفتن : که دیر رسیدی ! داده به دنیا جون رو !.
گفتم : محاله ! هرگز ! اونی که من رو دوست داره
قول داده بود : که هیچ وقت منو تنها نذاره .
میگن : آرزومون افتاده به قیامت...
گلم ، من که ندارم انقدر ، صبرهای بی نهایت
به عشق تو رو دیوار منم واست نوشتم
( به آرزوی دیدار ) منم خودم رو کشتم .
منو ببخش عزیزم که خیلی دیر رسیدم
زیر نوشته تو ، یه خط صاف کشیدم
با قطره قطره اشک ، با زره زره خون
به آرزوی دیدار ، منم دارم میدم جون ...
 تشکر شده توسط : undecided , minoshka , رامنا , mehdisalimi , zohaa , hyd69hyd
#28
سلام على جان. چه قدر با احساس و مهربونى كه مطلب به اين قشنگى را تايپ ميكنى; قربون خستگى دستات بشم.من مادرم مبتلاست , با خوندن اين متن كلى گريه كردم ..خدا خيرت بده هميشه دوست داشتم بدونم چه حسى داره؟فكر كنم تونستم يك كمى اش را درك كنم ولى ميدونم كه از اين سخت تره وقتى خودت اين حسا را داشته باشى تا اينكه بخونيش و درباره اش فكر كنى..من نميتونم خودمو جاى اون بذارم..
انشا... همه بيماران از جمله ام اس و مخصوصا مادرم و شما خوب خوب خوب بشيد..ديگه دست و پاتون خواب نره, خسته نشيد, درد نكشيد, غصه بقيه نامردها را نخوريد...
خدايا امام زمان زودتر بياد تا همه درمان شن, اى خداى شافى براى تو كه كارى نداره اللهم اشف كل مريض; آمينagreement2icon_questionHeartSmile
 تشکر شده توسط : simin , minoshka , رامنا , shaytoon , baharan , zohaa , mari , برگ 7 , Exhautless
#29
(2013/08/20, 07:08 PM)undecided نوشته است: سلام على جان. چه قدر با احساس و مهربونى كه مطلب به اين قشنگى را تايپ ميكنى; قربون خستگى دستات بشم.من مادرم مبتلاست , با خوندن اين متن كلى گريه كردم ..خدا خيرت بده هميشه دوست داشتم بدونم چه حسى داره؟فكر كنم تونستم يك كمى اش را درك كنم ولى ميدونم كه از اين سخت تره وقتى خودت اين حسا را داشته باشى تا اينكه بخونيش و درباره اش فكر كنى..من نميتونم خودمو جاى اون بذارم..
انشا... همه بيماران از جمله ام اس و مخصوصا مادرم و شما خوب خوب خوب بشيد..ديگه دست و پاتون خواب نره, خسته نشيد, درد نكشيد, غصه بقيه نامردها را نخوريد...
خدايا امام زمان زودتر بياد تا همه درمان شن, اى خداى شافى براى تو كه كارى نداره اللهم اشف كل مريض; آمينagreement2icon_questionHeartSmile

یه تشکر بابت کل پست
و یکی بزرگتر بابت " غصه بقيه نامردها را نخوريد... "
 تشکر شده توسط : hessam , minoshka , zohaa , undecided , Exhautless
#30
علی داداشی خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی نوشته های قشنگی هستن love28love28love28
این ایده عالیه که از زبون تعداد زیاری هم درد نوشته های زیبا درباره ی بیماری رو نوشتی agreement2agreement2
کتاب جالبیهhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
حتما ادامه بده داداش علی icon_questionicon_questionicon_questionicon_question
If you live to be a hundred
I want to live to be
,a hundred minus one day
so I never have to live
love28.without you
 تشکر شده توسط : shaytoon , minoshka , zohaa , رامنا , برگ 7
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
6 مهمان