•  قبلی
  • 1
  • 2(current)
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 34
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امیتازات : 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
می ترسید ؟ آیا از بیماری ام اس می ترسید ؟
#11
(2010/06/23, 10:37 AM)ستایش نوشته است: ولی من واقعاً از ام اس می ترسم هیچ جوری هم ترسم تموم نمیشه
نمی دونم چکار کنم حتی نمی تونم آمپولمو خودم بزنم

خوب منم نمیتونم آمپولم و خودم بزنم
خیلی سختمه
............................
شما هم بترس ... هیچ موردی نیست ... بالاخره ترست میریزه
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

 تشکر شده توسط : Hasty , sargol
#12
من از ام اس مي ترسم ، از خودش نه، از اثراتش كه داره زندگي منو تحت تاثير قرار مي ده
ام اس باعث شده از كارم بيام بيرون، اعتماد به نفس ندارم. هرچي بهم ميگن هيچي نيست، ببين الان كه خوبي، بازم تاثير نداره. چند روز پيش رفتيم پيش دكترم، جريانو بهش گفتن بيچاره دكتر كلي با من صحبت كرد منم قبول كردم تا چند ساعتم خوب بودم ولي از فرداش دوباره همون آش شد همون كاسه. خودم خيلي سعي مي كنم به خودم تلقين كنم كه چيزيم نيست اما بي فايدست چون تا مي يام به ام اس فكر نكنم نوبت تزريق بعدي مي رسه. ستايش جون منم مثل تو هيچ جوري ترسم تموم نمي شه.
ديگر گذشته را به باد نخواهم سپرد
گذشته من با وجود تو بهشتي است
كه من آن را با ذره ذره هستي ام به آينده خواهم سپرد
#13
واسه چي مي ترسيد ،‌مگه قراره چي بشه !‌
اگه قرار باشه خداي نكره زبونم لال اتفاقي هم برامون بيوفته ،‌ با ترس داشتن هم امروز رو خراب كرديم هم فردامونو !‌
ام اس يه بيماريه كشنده نيست ،‌فقط ممكنه (بود بهتره)كه تواناييمونو ازمون بگيره ،‌ علم پيشرفت كرده ،‌همين روزاست كه درمانش پيدا بشه
من مطمئنم هممون خوب ميشيم و هيچ اتفاق بدي برامون نميوفته!‌اينا خوشبيني افراطي نيست ،‌تلقين هم نيست ، خزعبلات هم نيست === عين حقيقته
ترس رو بزاريد كنار و به چيزاي خوب فكر كنيد
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.evilgrin0039.gif
#14
بچه ها یه چیزی بگم
فقط دعوام نکنید ها
به خدا خوب چی کار کنم
شده دیگه
من دارم میترسم
یعنی ترسه داره میاد
یعنی اومده
یعنی عینه کنه می مونه
یعنی ولم نمی کنه
باور کنید همش پرش میدم
همش پرتش می کنم اونور
همش حواسمو پرت می کنم
ولی هی میاد
میگه می خواد بشه عضوی از وجود من
ول کن هم نیست
غلط می کنه این کارو بکنه
ولی نمی دونم دیگه چی کارش کنم
خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!
#15
مريم سعي نكن ازش فرار كني چيزيه كه وجود داره در تو
فقط نبايد خيلي جديش يگيري آخه خيلي پر روهه و موزي سريع خودشو گم ميكنه
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
#16
توی ترست غرق شو ... بهش عادت میکنی
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

 تشکر شده توسط : Hasty , sargol
#17
با ترست كنار بيا ، سعي نكن به زور از خودت دورش كني ، يكبار براي هميشه باهاش روبرو شو
بشناسش و پيش خودت حلش كن
بي خيال حرفايي كه تو دلم جا مونده
#18
من با حرفای anita موافقم.همین نظررودارم.ازاثراتش میترسم،ازش بدم میاد.چون زندگیمو،درسمو،ورزشمو همه چی رو ازم گرفته،هیچ دلیلی واسه زنده بودنم نذاشته.کاش حالا که درمان نداره،آدمومیکشت و خلاص میشدیم نه اینکه زجرکشمون کنه.آقاسینا وآقاحمید،خوش به حالتون که باهاش کناراومدید.من نمیتونم وتاوقتی که باهامه ازش میترسم
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هرکس به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
#19
می خور که هرکه آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت.....
به امید این مقام از رضایت...
#20
اولش طبیعیه که همه میترسند اما هر طور فکر کنید همونطور میشه.
من 18 ساله بودم که مبتلا شدم. اونموقع فکر میکردم که تا 30سالگی زمان خیلی زیادی مونده بنابراین به این فکر کردم که اگر تا همون سن بتونم راه برم خیلی خوبه و بعدش مهم نیست.
اما زمان خیلی زود گذشت و من در شرف 30سالگی دیگه نمیتونستم راه برم هرچند که این فکر برای همون زمان بود و دیگه هیچوقت بهش فکر نکرده بودم اما ضمیر ناخودآگاهم کار خودش را کرد.
اما بعدش اصلا نترسیدم که این شرایط دائمی باشه و همش منتظر بودم که یک حمله گذرا باشه و بزودی دوباره راه برم. هرچند که این اتفاق خود به خود نیفتاد اما باز هم این فکرم باعث شد که دنبال درمان رفتم و تسلیم نشدم. دیگه به فکر کنترل بیماری نبودم چون کار از کنترل گذشته بود.
الان از هیچ بیماری ای نمیترسم و به امید خدا تصمیم دارم روشی را که طی کردم در سطح وسیعی مطرح کنم.
قدیمیها راست گفتند که ترس برادر مرگ هست.

در زمان حال زندگی کنید دوستان و اطمینان داشته باشید که فردا روشنه و درمان به هر شکلی که باشه در راه هست که به شما برسه.

به قول دکتر شریعتی:

چقدر ناراحتیها کشیدم برای اتفاقهایی که هیچوقت نیفتاد
من هم ام اس داشتم.
 تشکر شده توسط : omidvar , Matilat , kia , pariya , baback , najva , Hasty , parisa2011 , مینا غلام نژاد
  
  •  قبلی
  • 1
  • 2(current)
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 34
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  بیماری ام اس و ویروس کرونا hamid 27 11,572 2020/03/28, 05:22 AM
آخرین ارسال: Silverlight
  بیماری خود را قبل از ازدواج با همسر آینده مطرح کنید آیدا 35 14,000 2019/12/01, 08:57 PM
آخرین ارسال: آرزو
  چه کسانی از بیماری شما اطلاع دارند؟ مهسا24 166 91,185 2019/09/30, 06:49 PM
آخرین ارسال: مامان امیرحسین
  دید جامعه نسبت به بیماری ام اس hamid 220 125,674 2018/07/25, 07:39 AM
آخرین ارسال: سمیرا67
  بیماری خود را از نظر خودتون کاملا تعریف و معرفی کنید maryamm 78 57,421 2018/01/02, 04:22 PM
آخرین ارسال: hourieh
  در آخر این بیماری چه میشود؟ آینده و بیماری MS محيا 142 105,461 2017/12/31, 02:48 AM
آخرین ارسال: mojerf3436
Heart ام اس بیماری زیبا رویان آذرستون 179 137,017 2017/06/21, 11:10 PM
آخرین ارسال: nahid
  آخرین مقالات چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی در مورد بیماری ام اس msharifian 0 3,432 2017/04/19, 12:03 PM
آخرین ارسال: msharifian
  چرایی علم فیزیک از بیماری و روش درمان آن arhpir 9 44,729 2016/11/01, 01:24 PM
آخرین ارسال: الهه درد
  نقش هورمون ها در بیماری های خود ایمنی warrior 7 11,010 2016/07/23, 02:04 AM
آخرین ارسال: سها



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست