وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
تیم دوچرخه سواری ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: تیم دوچرخه سواری ام اس (/Thread-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - مهدی نصیری - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:33 PM)baran1390 نوشته است: مائده جون قصه نخور عزیزم منم شماره دادم اما خبری نشد
خدا اینترنتو ازت نگیرهicon_biggrin
از طریق دیش استانی
اها عجب گوشکوبیم من دیگهههههههه



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - baran1390 - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:41 PM)Hasty نوشته است: منم گزارش بچه ها اگه دارید برای ما هم بفرستینwink2wink2wink2wink2wink2
هستی جونم هر کار میکنم آپلود نمیشه اگه کسی راهی سراغ داره بگه آپلودش کنم
بزارم




RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - maede - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:41 PM)anaram نوشته است: اشتباه نکن
ام اسی بودن شانس میخواد که اونم فقط آدمای خوش شانسن ازش بهره مند میشن Smile (52)
ميدونم انارام ولي امشب خيلي خيلي قاطيـــــــــــــــم اگه اين شانس رو نخوام به كي بايد بگمsadsadsadsadsadsad


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - baran1390 - 2012/05/24

اینم فیلمش بلاخره آپلود شدhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
فیلم


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - مهدی نصیری - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:47 PM)baran1390 نوشته است: اینم فیلمش بلاخره آپلود شدhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
فیلم
ممنوننننننننن دانلود کردممممممم
باران خانوم این اولش دوچرخه سوارای تبریزی کین ینی؟با ما چیکار دارن؟؟؟؟


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - baran1390 - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:51 PM)doght123 نوشته است: ممنوننننننننن دانلود کردممممممم
باران خانوم این اولش دوچرخه سوارای تبریزی کین ینی؟با ما چیکار دارن؟؟؟؟
اولشو نتونستن کات کنم شما به بقیش توجه کنینagreement2



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - مهدی نصیری - 2012/05/24

دستون درد نکنه خیلیییییییی.فقط یه مطلبی سرعت دانلودو داشتییییییwink2


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - niloufar - 2012/05/24

(2012/05/24, 10:47 PM)baran1390 نوشته است: اینم فیلمش بلاخره آپلود شدhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
فیلم

چقدر ذوق کردم!!!! واقعا چه حس خوبی داشتم وقتی خبرو میدیدم!!!!happy0065.gifagreement2happy0065.gif
ناراحت بودم که نتونستم از Tv ببینم. مرســـــــــــی از اینکه آپلودش کردی، ممنون..love51love51




RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - paeeze - 2012/05/24

بچه ها خدا قوت



امیدوارم اندکی هم خسته نباشین.بالاخره شررود گردی تموم شد و به دامه غون رفتید.

این فیلمو نمیتونم دانلود کنم (سرعت 512)confused

خونه ما تو نقطه کور واقع شده,عملا آنتن صفرهlaughing3


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - Prime - 2012/05/24

4-خرداد -پنج شنبه - تولدت مبارک

صبح به سختی بیدار شدم. خیلی خوابم می اومد. احساس یه بچه مدرسه ای رو داشتم. اشتهام هم کور بود. ولی خوب به خودم مسلط شدم و دو تا سیبزمینی و یه تخم مرغ و دو لیوان آب میوه و کلی نون و خرما رو دادم پایین. یکم که راه رفتم سرحال شدم. باید می رفتیم دامغان. توی اون بلوار سرسبز بسطام هوا حسابی خنک بود و یه نسیمی هم می اومد. ساک هامون رو زیاد باز نکرده بودیم فقط بستیم و دادیم تو ماشین. راه که افتادیم حسابی سرد شده بود. اول کاپشن نارنجی با کیفیت ها مون رو پوشیدیم. سر راه سر قبر بایزید بسطامی هم رفتیم.

محوطه ی مقبره یه حیاط بزرگ داشت که با سنگ تیره فرش شده بود و قسمت تاریخی هم با آجر های قزاقی پوشیده بود. مقبره بیرون از ساختمانه و امام زاده ای هم اونجا هست. یه مسجد روی امام زاده ساخته اند. گنبدش مخروطی شکل و نیلی رنگ بود. یه مشت کبوتر هم دور گنبد نشستن. قبر بایزید داخل حیاط و درون یک جای قفس ماننده. که فقط جا داره دورش یه نفر بنشینه. سنگ قبر هم کلی قدیمیه.

به سمت دامغان دوباره از شاهرود رد می شیم. به شاهرود نرسیده بارون گرفت. همه جا خیس شد. من یه بادگیر سورمه ای پوشیدم ولی بقیه با همون کاپشن نارنجی رکاب زدن. تقریبا از شاهرود خارج نشده بودیم همه جا خشک شد. خیلی جالب بود. صبح آدم کلی سرحاله و زیاد پا میزنه.

مسیرمون حدود 80 کیلومتر بود. بیشتر سرازیری خالص. بدون توقف تا 50 کیلومتر رو اومدیم. سمت چپ تماما دشت و سمت راست تا کوهپایه مزرعه. هوا ابری و خنک بود. گاهی ابرها یه گوشه کنار رفته بودن که صحنه ی جالبی رو ساخته بودن. من همیشه تمام نقاشی های کودکیم اینطور بود. کوه ابر خورشید دشت و یه سری درخت اون انتها. اول صبح عینک نزنی بهتره همه چیز رو با رنگ طبیعی و شفاف می بینی.

بعد از استراحت باد شروع شد و بیچاره شدیم. تو سرازیری انگار سربالایی بود. باد هم از روبرو بود و هم مخالف. دنده ها رو سبک کرده بودیم تا بتونیم با 10 بار پا زدن یک متر حرکت کنیم. حتی چند بار راننده ها گفتن خطر داره بیایید بالا ولی باد بهانه ی خوبی برامون نبود. سه بار ایستادیم. استراحت کردیم و راه افتادیم. صدا و سیمای سمنان و دانشگاه آزاد 5 کیلومتری دامغان منتظر ما بودن.

اولین تابلوی تهران رو دیدیم. خیلی چسبید من از کنارش رفتم و لمسش کردم. حس خوبی داشت. از جاده ی اصلی که به سمت دامغان رفتیم. یه 206 سفید منتظر ما بود. برامون یه سبد گل آورده بودن از طرف دانشگاه آزاد و دو تا فیلم بردار و یه گزارش گر هم اومده بود. اولش یه سری اطلاعات گرفت و بعد مصاحبه کرد. بعد هم با ماشین عمو حسن در حال حرکت فیلم برداری کردن. آخر هم رفتن.

تا هتل زیاد راهی نبود. هتل مال دانشگاه بود ولی خیلی خوب بود. متاسفانه بازم طبقه ی سوم بودیم و کول کردن ساک. دوش گرفتیم و استراحت. من و فربود و سینا رفتیم بیرون قدم زدیم. بی هدف 3-4 تا چهار راه رو رد کردیم بعد برگشتیم هتل دنبال حسین. حسین یکم تو خودش بود خلوتش رو بهم زدیم و همه با هم با گرمکن ها مون رفتیم پارک ملت دامغان.

پارک ملت که رسیدیم دم در حسین دو نفر رو دید. یه مرد جوون تپل با ریش زیر لب و بلیز آبی فیروزه ای و یه خانم جوون با مانتو و شال فیروزه ای. با لبخندی دوست داشتنی. مهدی و هانیه بودن. همه سلام کردیم بجز من بقیه نمی دونستن این دو عزیز میان. خیلی چسبید. با هم رفتیم تو یکی از آلاچیق های محل اقامتشون چایی خوردیم. فیلم برداری هم کردیم. جاشون تو هتل گردشگری بود. ساختمون هتل شبیه خونه های خشتی-گنبدی قدیم بود. بیرونش هم پارکینگ وفضای سبز. سه تا آلاچیق آهنی داشت که دورش گونی پیچیده بودن. سورپرایز ما شروع شد.

کیک رو مهدی گرفته بود. یه اردک زرد بود که یه پاپیون بنفش گردنش بود. حسین گفت رنگ زرد دوست داره. تولد حسین سه روز دیگه است. ما امروز با احمد فیلم بردار غافلگیرش کردیم. فکر نمی کرد. فیلم و عکس گرفتیم و شعر خوندیم. فشفشه ها رو هم روشن کردیم. دست جمعی عکس انداختیم. یه تولد کوچولو اما صمیمی. جلو تر از روزش.

کلی با هم شوخی کردیم. ماچ و بوسه ی تولد رو انجام دادیم و رقص چاقو کردیم. آخرش هم کا دو رو دادیم. من و سینا و فربود هم از نیشابور انگشتر فیروزه گرفته بودیم برای حسین. کادوش رو هم خودش پسند کرده بود. البته فکر میکرد برای یکی دیگه میخوایم. ازمون تشکر کرد و گفت که غافلگیر شده. البته تلاش کرد که بگه فهمیده بوده ولی واقعا نفهمید.

به هانیه کلی عکس نشون دادیم و از خاطرات گفتیم. از گوسفندا و سختی ها و سفر.

آخرش هم مهدی مصاحبه کرد و یه دوچرخه سوار هم که ماشین ما رو دم در دیده بود اومد با خانومش. پسر خوش تیپی بود. دوچرخه ی خوبی هم داشت. دختره هم همچنین خوش لباس بود البته دوچرخه نداشت. با اونا هم حرف زدیم و گفتن همتتون خیلی خوبه دیر وقت هم رفتیم همه با هم هتل. مهدی و هانیه هم اومدن. تو لابی اخبار استان رو دیدیم نشونمون داد. مصاحبه ها مون رو پخش نکردن. یکم بی حال بود. ولی خوب بود.