وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
تیم دوچرخه سواری ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: تیم دوچرخه سواری ام اس (/Thread-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - ساغر - 2012/05/17

مرسی سیییییناicon_questionواقعا خسته نباشینicon_questionجای ما رو هم خالی کنینagreement2هممون بهتون افتخار میکنیم.
از همینجا( روی تخت بیمارستانrolleyes )دعاتون میکنم
به اقا حسین و داداش علیرضا و فربود سلام مخصوص برسونicon_biggrin


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - هاجی - 2012/05/17

عزیزان براتون از خدای مهربون انرژی و روحیه ی عالی مضاعف طلب میکنم
بهر حال سخته و میدونیم ک شما چقدر زحمت می کشینparty0048.gif
ولی بدونین ک برامون خیلی عزیز هستین و دعای ما بدرقه ی راهتون هست هر جایی ک قدم میگذارین
خداوند یارتون باشه



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - maede - 2012/05/17

خیلی خوبه خیلی خوبه خیلی خوبهههههههههههههههههههههههههه کم اوردم نممیدونم چی بگم اما واقعا احساس میکنم 4تا از عزیزترینام دارن کار به این بزرگی رو انجام میدن میدونم منو نمیشناسین اما واقعا احساس میکنم برادرامین و به هر 4تا تون افتخار میکنم بازم ببخشیدicon_questionicon_questionicon_questionicon_question
راستی اجازه دارم اون عکس خوشگلتونو بذارم تو فیس بوکم و به همه بگم فقط اراده رووووووووووووووووووو ببینین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟HuhHuh


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - toktam* - 2012/05/17


بچه ها گزارشات سفرتون واقعا خوندنی و جالبه. وانرژی بیشتر وبیشتری که همه ما ازتون دریافت میکنیم.

راجب انجمن مشهد و تشکرات شما اصلا قابل شما واین کار و همت والای شما رو نداشت

هرچند منم به نوبه خودم کاری براتون نکردم وتمام زحمات رو خانم نصیری که مادر همه ام اسی های انجمن هستند

کشیدند.ایشان یکی از کسانی هستند که خیلی برای راه اندازی این انجمن زحمت کشیدند.

از روز صبح یکشنبه که من برای کلاس یوگا انجمن رفتم ایشان بطور جد دنبال این کار بودند.از همینجا برایشان

آرزوی سلامتی وطول عمر میکنم.

راستی چه عکسای قشنگی گرفتین ،بخصوص اون عکسی که چهار تایی وسط زمین و آسمونید

نمیدونید دیدن اینگونه تصاویر چه حس و حال مثبتی به منو امثال من میده

همین عکس گویای خیلی حرفها برای ام اسی هاست

حتی میشه بعنوان شعار امسال انتخاب کرد.

حالا تبلیغ نشه شعار منم بد نیست

(ام اس هر چقدر ناتوانم کنی، "من از تو توانمندترم") .

برای همگی شما آرزوی سلامتی وموفقیت میکنم و بدونید در طول این سفرهمگی ما قلبا همراه شما عزیزانیم.

خیرپیش و خدا حافظ وهمراهتون .




RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - نسترنى - 2012/05/17

خوشم مياد دوستان همه نويسنده هاى قهارى هستند ، واقعاً اگه نويسندگيتون اينقدر خوب نبود نصف زحماتتون به هدر ميرفت

باز هم خسته نباشيد و همچنين مواظب خودتون باشيد خيلى زياد icon_question


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - seyyed reza - 2012/05/17

سلام به دوستان ورزشکار
آقا سینا بلاخره اگه خواستین به تهران بیائین ترمینال هم سواری داره هم اتوبوس
پیر مردها را اذیت نکنینlaughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3
ولی من پیش نهاد خوبی دارم قطار از همه چی بهتره برین راه آهنlaughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3



RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - nazii - 2012/05/17

بچه ها دوستون دارم,شما فوق العاده اين,انرژی مثبتين,بهتون افتخار ميکنم icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - aalieh - 2012/05/17

کلا که همه ما رو خیلی خیلی خوشحال کردین مایه افتخار تمام آدمایی که یه جورایی با ام اس درگیرن هستین. ممنون icon_questionicon_question
ولی نوشتن اتفاقات و جزییات سفرتون یه چیز دیگه س. خیلی باحالین. agreement2agreement2
امیدوارم تو کل مسیر هوا خوب و بهاری باشه. البته رگباری نه! فقط ابری باشه از گرما و گردو غبارو باد و طوفان هم خبری نباشه.


RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - Prime - 2012/05/17

پنج شنبه عطار ملک آباد 28-2-91

امروز روز دومی بود که تو خیام (نیشابور) بودیم. دیشب آخر وقت این تصمیم رو گرفتیم. مسئله این بود که مسیر بین نیشابور-سبزوار حدود 110 کیلومتره که ما از قبل برنامه داشتیم وسط اینجا در جایی به نام "ربات سرپوشیده" وسط بیابون توقف کنیم. و روز 29-2 به سبزوار برسیم. اما چون بخاطر روز ملی خیام نیشابور خیلی شلوغ بود و این به هدف اصلی ما کمک میکرد. برنامه شد که یک روز بیشتر در نیشابور بمونیم و از اون طرف دیگه در "ربات سرپوشیده" توقف نکنیم. کل 110 تا رو با هم پا بزنیم.

ساعت 9 بیدار شدیم. خیلی کیف داد. جای خواب مناسب یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیاست. صبح سینا پاشد رفت باغ موزه خیام و خبر آورد که مردم جمع شدن. ما هم بعد از کلی تنبلی و حمام کردن و صبحانه زدن رفتیم اونجا. فکر میکنید کی خودش رو رسونده بود؟! بی تا! بی تا قبلا دانشگاهش تو نیشابور بوده و وقتی فهمیده بود ما یه روز می مونیم خودش رو به ما رسونده بود.

مردم زیادی جمع شده بودن کنار مقبره ی خیام. یه پیرمرد با کیفیت هم زده بود زیر آواز و بنان می خوند. آه... ای الهه ی ناز... با دل من بساز... یه سری مغازه به صورت بازار چه ای وجود داره اونجا که چای خونه است و فیروزه و کتاب های شعر می فروشن و مدام از بلند گو های مجموعه صدای دکلمه ی احمد شاملو و صدای شجریان میاد. گاهی هم ایرج بسطامی طوفان بپا میکنه... گه گداری بارون میزنه و کلا فضای باغ خیلی دلچسبه.

حرف های اولمون با یه گروه بیست و چند نفره ی خانم های مسن بود که از مشهد اومده بودن و تند و تند سوال می پرسیدن و همه دوربین به دست فیلم و عکس می گرفتن. گویا یه ان جی او داشتن. همه سن هاشون بالا بود و با هم رفیق بودن و مث اینکه همه جا باهم مسافرت می رفتن. مارو هم به انجمنشون دعوت کردن.

یه سر رفتیم با بچه ها یه انگشتر بخریم. یه دختر اومد دنبال من که در مورد بیماری ام اس بدونه. گفت دوستش داره و هرچی آدرس و تلفن از انجمن بود از ما گرفت. خیلی جالب بود. مردم دغدغه ی اطلاعات صحیح دارن. رفتیم روبروی خیام یه جوجه کباب با کیفیت زدیم. خیلی چسبید.

مراسم بزرگداشت بنا بود که ساعت 5 شروع بشه ... در محوطه کلی صندلی چیدن و دور تا دور باغ میز زدن و یه سری آدم هنراشون رو نمایش دادن. یه خانم مجسمه ساز داشت مجسمه ی عطار و در حالی که چند سیاره دورش میگشتن میساخت. یکی یه اسب بالدار خوشگل. یکی داشت خطاطی میکرد یکی نقاشی و خلاصه فضای هنری سنگین بود.

دو تا روحانی بودن اونجا یکی سید بود. در مورد بیماری ام اس باهاشون حرف زدیم. فقط در مورد طلا و مس بود که اطلاعات گرفته بودن. جالب بود که سوسن جعفری خودمون رو میشناختن و به من گفت بهش سلام برسون اما من اسمش رو یادم رفت.!!! ولی خوب تو فیلم هست.

تا مراسم شروع بشه ما روی صندلی های ردیف میانی نشستیم. یه مجری با کت سفید اومد پشت تریبون که از اون فاصله شبیه دکتری بود که روپوش پوشیده. می خواست بگه خیلی باحاله. یه دختر بچه های با کیفیت 6 ساله اومد روی سن که کل رباعیات خیام رو حفظ بود. اسمش "عسل بابایی" بود و از شهر "سرپل ذهاب" اومده بود. چون روزتولدش 28 اردیبهشت بود دوست داشت رباعیات خیام رو حفظ کنه. چند بیتی با اون صدای با نمکش خوند و رفت. کلی حال داد دختر بچه ای رو تصور کنید که با لباس مدرسه (مقنعه آّبی کمرنگ) رفته بود اون بالا! یه گروه هم اومدن یه آهنگ سنتی نواختن و در آخر ما پاشدیم رفتیم.

رفتیم مقبره ی عطار. غروب توی افقمون بود و تو سرسبزیا یه اسب بود خیلی خوشگل بود. چند صد متر اونطرف تر بود. یه بیشتر شبیه مسجد بود تا مقبره. کنارش هم یه مقبره ی سایه بونی شکل بود که کمال الملک رو خاک کرده بودن. یکم فیلم گرفتیم. بعد صحبت با مردم شروع شد.

یه خانواده بودن که پدر و مادر و یه پسر 17 -18 ساله بودن. وقتی ما در مورد ام اس پرسیدیم چهره شون در هم رفت. در آخرش خانمه شونه ی همسرش و بغل کرده بود و ما رو تشویق میکرد. تصورشون از ام اس مال فیلم طلا و مس بود. و خیلی تحویلمون گرفتن. ام اتفاق جالبی که افتاد خانم جوان چادری مهربونی بود که به یکی از عوامل ما گفت .... خودش ام اس داره.

این خانم با شوهرش مشهدی بودن و دو تا بچه ی کوچولوش اومده بودن. زن و شوهر گمونم هر دو 27-28 ساله و بچه ها زیر 5 سال بودن. یکی مهیا و پسربچه امیر مهدی. خانم نمی خواست جلوی دوربین بیاد و می گفت برخی خانواده ی پدریش نمی دونن بیماره. 9 ماه بود که تشخیص داده بودن. انجمن ام اس مشهد رفته بود و می گفت زیاد حال خوبی نداشتن. کاملا سالم بود ولی اطلاعاتش از ام اس غلط بود. استرس و ترسی از بیماریش داشت. خلاصه بگم بعد از صحبت با ما گفت که فیلمم رو پخش کنید مشکلی نیست. و دیدش کاملا عوض شده بود. این تقریبا 2 ساعتی طول کشید. من که خیلی راضی بود.

خلاصه آخر داستان هم با ماشین رفتیم سمت مرکز شهر نیشابور که بی تا رو برسونیم خوابگاه دانشگاهش. بعد هم برگشتنی کرم ضد آفتاب 95 دکتر ژیلا و ساق دست دوچرخه سواری برای آفتاب سوزان فردا به بعد بگیریم. از مغازه ی اون دوچرخه سوار دیروزی. شام هم کنسرو قرمه سبزی خوردیم.

فربود و دو سه نفر دیگه به نظرم که دیشب همبرگر خوردن مسموم شدن. گرفتن خوابیدن. چیز خاصی نیست فربود مث بادمجون بم می مونه صبح من و سینا دو نفری بهش حمله کردیم که رگ کردیش زد و ما رو با هم زد زمین.

فردا بیشترین مسیری رو که تا الان رفتیم و داریم. امیدوارم به راحتی بتونیم بریم. دستکم 8 ساعت باید پا بزنیم. دعا کنید برامون. ما همه ی تلاشمون رو برای اینکه دید جامعه رو عوض کنیم انجام میدیم. هدف ما دوچرخه سواری نیست. هدفمون اینه که یه اتفاقی برای همه رخ بده که دیگه کسی نترسه از گفتن بیماریش و مردم ما رو به فعال بودن بشناسن.




RE: تیم دوچرخه سواری ام اس - edarzi - 2012/05/17

آقا علیرضا مرسی از گزارشت...اقا سینا از شما هم ممنونم ولی خیام فکر کنم اگر به صرف می دعوت بشه بیشتر خوشحال میشه ها!wink2icon_question

مواظب خودتون باشین...Smile (16)
شب بخیر