سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1) +--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص (/Thread-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%D9%86%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B5) |
RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - Armin_dawshie ahya - 2014/11/27 خب حمید یه چیزایی گفت اما جایه من نبود ک بفهمه ترس یعنی چی رفته بودیم تو صف منتظر بودیم که نوبتمون بشه... من یکم استرس داشتم چون آبجیم گفته بود خیلی ترسناکه .... خلاصه نوبت حمید شد و با یه پسره رفت.موندیم من بدبختو سجاد نوبته ما هم شد رفتیم این ماسماسکه رو هم گذاشتیم زیرمونو رفتیم تو تونل.... چشت روز بد نبیییییینهههه... دیدم تاریک شد چشامو بستم. از حمید شنیده بودم پیچو خم داره تو تونل ولی من هیچ پیچی ندیدم.فقط احساس میکردم مستقیم دارم میرم... تو دلم میشمردم که کی تموم میشه... 1...2...3...4...5...10......15 تو دلم گفتم مگه چقد طولانیه به اولین پیچ نرسییدم چشامو باز کردم دیدم هنوز همه جا تاریکه ترسیده بودم... دیدم رو شونم یکم روشنایی میاد، دستمو زدم به تونل تااااازه فهمیدم ای دل غاااافل پیچ پیچیده من نپیچیدم یکم خودمو کشیدم بالا ،این ماسماسکه از زیرم رد شد رفت پایین که حمیدو سکته بده بالا سرمو نگاه کردم دیدم یه آقای خوشکلو خوش اندام آمادست ک بیاد تو تونل منو له کنه من شروع کردم به داد زدن نصف به زبانه گیلکی نصف فارسی: آقااااا نیاااااا واستاااااااااا هووووووووووووووی آباااااااای نیه جیییییییر (نیا پایین) خلاصه شنید ...حالا من.... تو اون تاریکی..... تو نیم متر جا....... دارم چیگ پر میزنم ( جان دادن_سعی و تلاش کردن) ... که خودمو بکشم بالا .... یکم میومدم بالا یه قدم لیز میخوردم میرفتم پایین خلاصه با هزار زورو زحمت خودمو کشیدم بالا الانم در اختیار شمام صحیح سالم.. اما اون لحظه تموم تنم میلرزیید... فشار قبر بهم وارد شده بود... فک کنم برنامه ماه عسل دعوتم کنن [/align][/size] RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - nahid - 2014/11/27 ینی بالاخره آرمین به جای اینکه مسیرو ادامه بده برگشت ؟ چرا همگام با پیچ ، پیچ نخورده بود ؟! اون پیچه شما رو می پیچونه یا خودتون پیچیده میشین ؟ اینا ابهماتیه که باید برطرف شه RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - lili66 - 2014/11/27 سلام احیا جان اون سوسک پلاستیکی رو نگو که هنوز پاهاشو تو دستم حس میکنم از دست این آرمین آرمین خدا خیلی بهت رحم کرد واقعا خدا رو شکر که خوبی و بخیر گذشت RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - ahya - 2014/11/27 (2014/11/26, 09:58 PM)chipchip نوشته است: وااااااااااااااااااااااااااای RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - Armin_dawshie ahya - 2014/11/27 (2014/11/27, 04:15 PM)nahid نوشته است: ینی بالاخره آرمین به جای اینکه مسیرو ادامه بده برگشت ؟ نتونستم برگردم خب... این ماسماسکه از زیرم سر خرده بود رفته بود. ترسیدم برم جلوتر بازم گیر کنم RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - paeazan - 2014/11/29 عکس آدمو در گوشیشون پاک میکنن به قول مرحوم باقلوای تلخ حسود هرگز نسود، آخه چرا؟ امید دارم همه ی عکسای خودت حذف شن ماله من اشتباهی حذف شد خب امید دارم عکسای تو هم اشتباهی حذف شن مگه ما چندتا سبیلو داشتیم توی سفر؟ به این ماهی و نهنگی و کوسه ای که زن و بچه هاش هم خیلی دوسش دارن RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - chipchip - 2014/11/29 آقا یه خاطره ... با بچه ها رفتیم پیشه نادرشاه اینا، طبق معمول به بچه ها گفتم جمع شن ازشون عکس بگیرم، آقا ما داشتیم تو ویزور دوربین نگاه میکردیم و کادر میبستیم یهو دیدم یه آقاهه خوشتیـــــــــپ خوشگــــــــــــل خوش اخلـــــــــــــــاق ... هرچی خوش هستو یه جا داشت ، خلاصه داشتیم عکس میگرفتیم که دیدم این آقاهه اومده کنار بچه ها واستاده !!! هی یخورده همینجوری وایستادم که بره دیدم نمیره ، با یه لبخنده متیــــــــن پیگیر تر از بچه های خودمون داره مستقیم لنزو نیگا میکنه !!! چشممو از پشت ویزور آوردم کنار تا پخش مستقیم ببینمش! شاید آشنا باشه! شاید از اول باهامون بود من ندیدمش ! آقا خلاصه بهش تعارف زدم که بفرما تو !!! اونم خیلی باکلاس جواب داد قربان شما همینجا خوبه ! حالا هی از من اصرار هی از اون انکار هی از من اصرار هی از اون انکار هــی ... اینقده که خجالتی بود روش نمیشد بیاد تو !!! خلاصه وایساد و با بچه ها عکس دسه جمعی گرفت. حالا بچه ها رفتن این آقاهه خجالتیهه پیگیرهه اومد با دوتا حمیدآ عکس سه نفری گرفت ، خلاصه خیلی به جمع ما افتخار داد و با خواهش التماس و کلی تعارف باهامون عکس گرفت RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - Hasty - 2014/11/30
سلام سجاد تو ديگه چرا اين حوفهارو ول کن عکسها چي شد
از اون که 6 از پسرم کوچيکتره خيري نرسيد حداقل شما که عکس مي گرفتي به دادما برس RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - Hasty - 2014/12/02 سلام دوستان خوبید خوشین؟
ای بابا اینهمه از آخرین پستی که گذاشتم گذشت اما بازم هیچ خبری نشد آخه چرا وقتی می خواهیم بریم سفر هی تاکید می کنید کسی عکس نگیره والا منم به احترام حرف شما دوربین نیاوردم حتی با موبایلم تعداد کمی گرفتم به این دلخوش هستم که مثلا مدیران برامون عکس می فرستنداما کو 3 روز گذشت هنوز حتی به خودشون زحمت ندادند یک جواب به مابدن به این زودی سفرمون فراموش شد RE: سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص - chipchip - 2014/12/02 هستی خانم شوووما اول صندوقتو خالی کن بشه پ خ داد بهتون ارررررررره من کجاس خوووووووب |