وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
دیدار آذر ماه سال ۹۱ - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1)
+--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: دیدار آذر ماه سال ۹۱ (/Thread-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B9%DB%B1)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - maede - 2012/12/08

خيلي خوب بود بچه ها مرسي مرسي مرسي
happy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - shadi.green86 - 2012/12/08

حمید ، سینا ، مجید، مه سا، ساناز ، سایناو..... خیلی ازتون ممنونم که اینقدر ادمای فعال و خیر خواه و مثبتی هستین. ایشالا همیشه سلامت باشین
جای یه سری از بچه ها خیلی خالی بود. مثل فرناز و نگار و سیمین و مهسا و هیلدا و بارون و...
بازم مرسی از همگی.
منتظر عکسا هستم که عکس سینا رو جدا کنم بذارم روی قندون که بچه بهش دست نزنه Smile (16)love51
خیلی دوستتون دارم.امیدوارم به زودی دوباره ببینمتون
love51love51love51


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - Sina - 2012/12/08

(2012/12/08, 12:23 PM)shadi.green86 نوشته است: حمید ، سینا ، مجید، مه سا، ساناز ، سایناو..... خیلی ازتون ممنونم که اینقدر ادمای فعال و خیر خواه و مثبتی هستین. ایشالا همیشه سلامت باشین
جای یه سری از بچه ها خیلی خالی بود. مثل فرناز و نگار و سیمین و مهسا و هیلدا و بارون و...
بازم مرسی از همگی.
منتظر عکسا هستم که عکس سینا رو جدا کنم بذارم روی قندون که بچه بهش دست نزنه Smile (16)love51
خیلی دوستتون دارم.امیدوارم به زودی دوباره ببینمتون
love51love51love51

مواظب باش بچه خود قندون و نخوره


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - رنگین کمان - 2012/12/08

دیدارمون خیلی خیلی خوب بود همه چی عالی بود مخصوصا صحبت های دکتر نمازی .
جای تمام دوستانی که نیومده بودند واقعا خالی بود. مرسی از همه بچه هایی که زحمت کشیده بودن icon_question


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - Pooya.N - 2012/12/08

(2012/12/08, 12:33 PM)Sina نوشته است: مواظب باش بچه خود قندون و نخوره

تو هم مواظب باش ... ممکنه به دردسر عکس حمید دچار بشی و تو هم از من متنفر بشی laughing3


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - ghaside - 2012/12/08

لطفا از صحبتهای مفید دکتر نمازی حتما بگین
از اینکه نیومدم دارم پشیمون میشما sadsadsadsad الان احساس بدی بهم دست دادش . حس تنهایی دارمrolleyesrolleyesrolleyesrolleyesrolleyes


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - shadi.green86 - 2012/12/08

(2012/12/08, 12:33 PM)Sina نوشته است: مواظب باش بچه خود قندون و نخوره
عزیزی سینا جان



RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - مریم گلی جون - 2012/12/08

سلام.ای کاش منهم میتونستم شرکت کنمsad
بسیار سر گردانم
به خود میپیچم
در آغوش تنهایی
این روز، هستی
غم برایم ابستن بود
در این شب فارغ گشت
و مرا دچار کرد
در هر لحظه اسیر خود هستم.
سلام.
بسیار سر گردانم
به خود میپیچم
در آغوش تنهایی
این روز، هستی
غم برایم ابستن بود
در این شب فارغ گشت
و مرا دچار کرد
در هر لحظه اسیر خود هستم.


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - Sina - 2012/12/08

(2012/12/08, 12:55 PM)pooya.n نوشته است: تو هم مواظب باش ... ممکنه به دردسر عکس حمید دچار بشی و تو هم از من متنفر بشی laughing3
اولا اینکاره نیستی
دوما من‮ خودم از اون متنفر کننده هاشم (هاشم => ها هستم)
سوما مهسا یه مدل تنفر داره که من عاشق این مدل تنفرشم ... منم همین مدلی ازت متنفرم


RE: دیدار آذر ماه سال ۹۱ - نازی ی - 2012/12/08

و اما گزارشات از خبرگزار نازی ی
عرضم به حضورتون که اینجانب تا لحظه ای که پام رسید دم کافی شاپ باورم نمی شد که بتونم به موقع و صحیح و سالم به دیدار برسم اما خب بالاخره طلسم شکسته شد و من ساعت 12 امیر ریما رو از خواب شیرینش بیدار کردم و قرار شد راس ساعت 2.45 میدون ونک ببینمش اما ازونجایی که همه چی می خواد هی حرص بده من رو پدر محترم ساعت2.20 ز زدن و اطلاع دادن که میدان فردوسی تشریف دارند و شک دارند که راس ساعت به من برسند و بنده را به ونک برسانند حالا قیافه منو می گیangryangryangryangry شده بود سر تا پا قرمز!!!!
بالاخره پس از بالا رفتن ولوم صدای بنده نمی دونم پدر جان با چه سرعتی خود را به بنده رسانیدن که من راس ساعت 2.45 ازین ماشین پیاده شدم و رفتم تو اون ماشین و به اتفاق امیر ریما و احسان عزیزم ( داداش سوروش) راهی کافی شاپ شدیم.
و اما بشنوید از پارک کردن امیر ریما که با وجود 2 جا پارک اساسی و 1 پارکینگ رفت فکر کنم تا خونه ما پارک کرد ( فکر کنم بعد پالس دیدش خوب نشده شایدم هول کرده بود بچم)
خلاصه با اولین نفری که مواجه شدیم حمید عزیز بود با سیبیلای فرم ( جهت ایجاد رعب و وحشت ) و کت و شلوار و پیراهن و کراوات و گیره کراوات. و بعد همه دوستای خوبم تو سایت رو که از بردن نامشون معذورم مگر در موارد خاص و 1کی ازونا مهسا 24 عزیزه که از شیرینی دادن در رفته و من همین جا اعلام می کنم که مهسا 24 عزیز باید 2تا شیرینی بهمون بده حالا مناسبتش رو می ذاریم خودش مثل بچه های خوب بیاد بگه. بعدش دوستای خوبم دکتر روستا و دکتر ناظری از تیم کریمزن تشریف آوردند و بنده از 1 میهمان تبدیل شدم به میزبان و از دوستای عزیزم غافل شده و تمام و کمال به میهمانان عزیزم پرداختم.
بعد سینا شروع به صحبت نموده و به بچه ها خوش آمد گفت و گذاشتن سیبیل ها را صرفا جهت ایجاد رعب و وحشت اعلام کرد و رسما با این کار جلوی هرگونه صحبت و گله و انتقاد را از حضار محترم گرفت.
سپس نوبت به نوشتن اسامی و گرفتن سفارشات رسید که گویا دوستان انگشت بر ناشناخته های خویش گذاشته و اولین ها را تجربه کرده بودند چون تا پایان مراسم مدیران محترم سایت سفارش های نا شناخته در دست در به در به دنبال صاحبان آنها می گشتند مخصوصا این موضوع در قسمت شیک ها به وضوح دیده می شد. و گاه و بی گاه مجبور به پیج کردن سفارش دهند می شدند و اما نکته جالب این بود که پای سیب ها در یک اقدام انتحاری به کیک شکلاتی تبدیل گشتند. خلاصه بعد از ضیافت شکم تیم کریمزن به صحبت در مورد طرح خود پرداختند و به سوالات بچه ها پاسخ گفتند و بروشور آنها توسط سینای رعب آور پخش شده و سپس دکتر زمانی صحبت های شیرینی نمودند و سپس شکلات عزیز توی 1 سبد شیک به هممون شکلات های دیزاین شده بسیار شیک دادن که بسیار شبیه عروس خانوما شده بود و چقدر دلم خواست تو لباس عروسی ببینمش.love28love28love28love28 انقدر دلم می خواست بخورمش اما به رسم یادگاری نگهش داشتم !!!!!
و اما پاییزان عزیزم اس ام اس داده بود و سپرده بود به همه سلام برسونم اما ازون جایی که گوشی من تو کیفم بود وقتی نشستم تو ماشین تازه پیغامش رو دیدم!!confusedconfusedconfusedconfused
و در پایان قرعه کشی انجام شد و دوستامون برنده شدند و امیر ریمای عزیز زحمت رسوندن من رو کشید که همین جا فرصت رو غنیمت شمرده و بسیار ازش تشکر می کنم
خب دیگه خیلی واستون تعریف کردم بسه تا دیدار دیگه بدرودicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin