وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
دیدار کرج - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1)
+--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: دیدار کرج (/Thread-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AC)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40


RE: دیدار کرج - Sina - 2011/09/10

یکی بود .... یکی نبود ... ام اس بود و تنیس و پارکش و یه عده فرشته مهربونsmiling2smiling2smiling2
AngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngelAngel
خدایی شمردین ؟؟؟؟

ما رسیدیم ... از اون دور دیدم فرشته ها رو icon_questionicon_questionicon_question love28love28love28love28 love51love51love51
به همه سلام دادیم و دوستای جدید و ۱۰ درصد شناختیم و قرار شد بریم کافی شاپ که البته کافی شاپ نبود .. کافه بود

..... ۱ ساعت بعد ....

بالاخره راه افتادیم و رفتیم طرف کافی شاپ ...

.... ۱ ساعت بعد .....

رسیدیم کافی شاپ و دیدیم چی؟؟؟؟؟؟ ب..بخت شدیم ... confused2confused2angry3angry3sadsad
چند تا پله بسیار حرفه ای داریم ... فکر کردین چی؟؟؟ برگشتیم ؟؟؟ بابا ما قله دماوند میزنیم ... شوخی کردم پله چیه ؟؟؟
این ور و نگا کن .... اون ور و نگا کن ... دیدم بـــــــــــــله ... یه نفر هست به اسم داداش علیرضا که هم داداش ما شد هم داداش لیلی بود ... وای چقدر من خوشم اومد از این داداش علیرضای جدید ... چقدر متواضع و خوب و مهربون بود ... به قول علیرضای (Prime) گفتم خلیخوب ... همه چی حله ..... بالاخره همه رفتیم بالا و همه و همه کمک کردن تا همه بازم رفتیم بالا icon_smileicon_smileicon_smileicon_biggrinicon_biggrin

....... ۱ ساعت بعد .........

خلاصه بحث شروع شد از ... به افتخار خودتون بزن دست مکرر .... happy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
و دوستان یکی یکی شروع کردن به معرفی خودشون همه داشتن یکی یکی خودشون رو معرفی میکردن که نوبت هانیه عزیز رسید

..... ۱۰ سال بعد .....

بالاخره معرفی تموم شد ... و در این بین حمید هم داشت سفارش های دوستان رو میگفرت ... ببخشین میگرفت icon_surprisedicon_surprisedicon_surprisedfoodanddrinkfoodanddrinkicon_surprisedfoodanddrink

حمید عزیز یک سری فرم روی کاغذ A4 از قبل آماده کرده بود تا نظرات .. انتقادات ... وپیشنهادات و بحث های جلسه رو همه داشته باشن
بحث شروع شد در مورد برنامه ماه عسل و همه نظرات خودشون رو گفتن angry3angry3angry3angry3 (حالا تو ول کن)
و باز هم در این بین یک مهمان بسیار عزیز ووووووووووووو عزیز به جمع ما پیوست به اسم خانومه ایلناز که از طبقه پایین از آقا فرزاد ... صاحب کافی شاپ شنیده بود که بچه های ام اسی طبقه بالا رو و کل پارک رو گذاشتن رو سرشون ... از قضا خواهر این دوست عزیز مبطلا به عارضه ام اس بود و دوست داشت بیاد بالا که اومد بالا وخودش رو معرفی کرد و بعد ............ بزن دست مکررررررر ... تا بچه ها فهمیدن که خواهرش ام اس داره دیگه شد مجلس عزا ... گریه و زاری و دل داری .....sadsadsadsadsadsad
خلاصه بحث های جدی و شوخی همش تموم شد و ساعت تقریبا ۹ سال ۱۴۰۰ بود (چون ۱۰ سال گذشت دیگه) که تصمیم گرفتیم بریم ... sad2sad2sad2sad2
پس قرار شد بریم پایین

......... ۱ ساعت بعد ......

همه رسیدیم پایین

یه عده در دم رفتن ... یه عده در بازدم و یه عده بسیار زیادی هم داشتن میرفتن که هنوز

.... ۲ ساعت بعد ....

اون عده که داشتن میرفتن همچنان داشتن میرفتن و ۳ ساعت قبل میگفتن که دیرمون شده ... بالاخره طفلی ها ام اس دارن دیگه چه میشه گفت aloofandboredaloofandbored
همه رفتن ... موندیم من و حسین و علیرضا و فربد و مریم و مادرش و یادم رفت یادم رفت اسمت یادم رفت زود بگو یه دوست بسیار عزیز کرجی ... الان دارم میزنم به پیشونیم هنوز یادم نمیاد ... کمـــــــــــــــــــــک .... ای وای ... حالا من ول کن .angry3angry3angry3angry3angry3angry3 confusedconfusedconfusedicon_cryicon_cryicon_cry
راستی یادم رفت بگم

.......... ۲ ساعت قبل ... آنچه گذشت ....

کلی عکس گرفتیم و شوخی کردیم و ... نمایش بسیار زیبای تک چرخ های علیرضا و .... ( اینا رو نمیگم به خاطر اینکه میخوام این وقار بچه ها حفظ بشه ) angry2angry2angry2

.......... خلاصه ما تا پاسی از شب تقریبا ساعت ۱۲ توی پارک بودیم داشتیم با مریم خانوم و مامانش صحبت میکردیم که بعد از خداحافظی شدیم شبیه بچه هایی که شبا آدامس میفروشن ... علاف و بـبخت ... علیرضا ماشینش توی ایستگاه صادقیه بود حسین هم ماشینش توی ایشگاه ارم (منم شیگار نداشتم خمار بودم) undecided2undecided2undecided2
آخه ییهو اینا به عرفان رسیده بودن و به خاطر آلودگی هوا قرار شد همه با مترو بریم
خلاصه ماشین پیدا کردیم و به طور وحشیانه ای به تهران رسیدیم و بالاخرهicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin
تموم sad2sad2sad2
شد sad2sad2
و sad2
همه sad2
رفتن sad2
خونه sad2
ها sad2
ش rolleyes
و sad2rolleyes
ن rolleyessad2sad2
sadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsad
.........................................
این بود داستان کرج ... اگه میخواستم جزئیات رو هم توضیح بدم ... از فشار این صفحات خارج بود ...


RE: دیدار کرج - parivash - 2011/09/10

خب آقا علیرضا ما که نبودیم که تو نظرسنجی شرکت کنیم ولی دوست داریم عکساتونو ببینیم.باید چی کار کنیم؟؟؟؟/



RE: دیدار کرج - hedieh - 2011/09/10

هرکاری کردم خودمو راضی کنم مستقیم از شمال برم تهران دیدم نمی تونم و یه چیزی تو دلم مجبورم کرد که با تمام قوا خودم رو به کافه ی مذکور برسونم درکل کلی حال کردم و خیلی ها رو دیدم که تا حالا ندیده بودم از بچه های کرج کلی خوشم اومدم و درکل خیلی خیلی لذت بردم. راستی سینا چرا نگفتی موقع خروج نفری یه شاخه گل رز تو دستامون بود که بعضیا گلشون رو خوردن و بعضیا گل بعضیای دیگر و به سرقت بردن و بعضیا هممممممم............ wink2 بگذریم در کل به من که خیلی خوش گذشت icon_biggrin


RE: دیدار کرج - بهــار - 2011/09/10

خوشحالم بهتون خوش گذشته دل ماهایی که نتونستیم بیایم همش با شماها بود
سلام دوستای جدید من که سعادت دیدارتون را نداشتم!love28


RE: دیدار کرج - hamnafas - 2011/09/10

با اینکه تو دیدار نتونستم باشم
ولی خیلی چیزا برام ارزش داشت که امتیاز 10دادم
برام دارای ارزش بود که ناصر 600کیلومتر رو بخاطر دوستاش اومده بود
برام ارزش داشت که حمید اونهمه زحمت کشیده بود و کلی دوندگی کرده بود تا بهمه خوش بگذره و یه دیدار مفید باشه
درسته نبودم ولی همینکه دیدم با کلی شوق اومده بودین خیلی خوشحال شدم
واقعا این یه ارزشه که تک تک بچه ها بخاطر دوستاشون به نوعی زحمت کشیده بودن
حمید.مجید .سیناو....................حتی شنیدم حامد هم خودشو رسونده
مخصوصا دخترای یکی یدونه ی جمع ام اس سنتر
که تو اون تایم زحمت کشیدن اومدن
در کل دخترا ی انجمن بیشتر زحمت میکشن(شووووووووووووووووووووووووووووووووووووووخی کردم)laughing3



RE: دیدار کرج - Mahdieh - 2011/09/10

خوشحالم كه بهتون خوش گذشته منم دوست داشتم ميتونستم تو ديدارتون باشم ولي بد جور سرما خورده بودم و نميتونستم شركت كنم ولي از اينكه بهتون خوش گذشته خوش حالم
ولي منم دلم ميخواد عكساتون رو ببينم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پس راي ميدمagreement2


RE: دیدار کرج - fireboud - 2011/09/10

عکس ها فقط برای دوستانی که در دیدار شرکت داشتند فرستاده میشه


RE: دیدار کرج - parivash - 2011/09/10

confused2confused2confused2sadsadsadsadsadsadsadConfusedConfusedConfusedConfusedConfusedConfusedConfused


RE: دیدار کرج - Mahdieh - 2011/09/10

پريوش جان من ميدونستم كه عكسارو براي بچه هاي كه تو ديدار شركت نكردن نمي فرستن ولي بخاطر حرف حميد كه گفته بود راي بدين تا براتون عكسارو ارسال كنيم منم راي دادم
حالا فربد ميگه نههههههههههههههههههههههههههههsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsadsad


RE: دیدار کرج - fafa - 2011/09/10

سلام به همه دوستهای جدید گلم که از آشنایی باهاشون خیلی خیلی خوشحال شدم. با بعضی ها خوشبختانه بیشتر آشنا شدم و با بعضی ها کمتر متاسفانه که امیدوارم در دیدارهای بعدی جبران کنمSmileWink
هانیه عزیزم که اولین دوستم تو جمع بود (البته بعد از حمید) امیدوارم همیشه شاد و پر انرژی باشیicon_question
رویای دوست داشتنی که از صحبت باهات خیلی لذت بردمicon_question
سما جون من از اینکه آخر هم نتونستم عینکت و بشکونم نه تنها ناراحت نیستم بلکه خیلی خوشحالم .چون برام این مهمه که تلاش خودمو کردمTongue و باید بهت بگم که خیلی به دلم نشستیicon_question
ساینای گل که برات آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم بازم ببینمتicon_question
لیلی عزیز بچه محل که باعث شدی آب گره گره از گلوم پایین بره چون من و وجدانم رو سر بزنگاه قورت دادن آب در برابر گل های بی آب جلوی کافی شاپ قرار دادیWink و البته خودش یه بطری آب تو کیفش قایم کرده بودicon_question
شهرزاد عزیز که آخرم موفق نشدیم کارهای منو سر فرصت ببینی. امیدوارم بیای دانشگاهicon_question
از حمید جان که کلی تشکر کردم و باز هم برای همه چی ازش تشکر میکنمicon_question
و همین طور حامدicon_question
مجید، علیرضای اکتیو، سینا،ناصر،مریم،آرزو،حسین و همه دوستای خوبم که تو این جمع حضور داشتند و زحمت کشیدند.