سفر شمال - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1) +--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: سفر شمال (/Thread-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84) |
RE: ديدار شمال - hamid - 2010/10/16 سلام سلام سلام خيلي خوش گذشت . به جرات ميتونم بگم اين سفر يك روزه با اينكه مدتش كم بود ولي جزو 3-4 تا مسافرت عالي زندگيه من بود . به قول بچه ها ياده لحظاتش ميوفتم انرژي ميگيرم اول از همه از حامد عزيز تشكر ميكنم . من بيشتر از همه در جريان كارهايي كه حامد انجام داد بودم . باور كنيد به بيش از 20 تا تور زنگ زد و اطلاعات گرفت . خيلي تلاش كرد كه توري رو پيدا كنه كه بهترين امكانات با بهترين قيمت رو بهمون بده و واقعا هم بهترين تور همين بود . چون اگه ميخواستيم همين امكانات رو داشته باشيم و با يه تور ديگه بريم 4-5 تومان گرون تر تموم ميشد واسمون . بازم از حامد تشكر ميكنم . واقعا به عنوان مسئول تداركات اين ديدار هيچ چي كم نذاشت . ولي باور كن من خور پف نميكنم شايد دليلش خستگي بيش از حدم بود . به هر حال ببخشيد از پريا عزيز هم ممنونم . هر چند ميخواست بهمون چاي بفروشه ولي موفق شدم مجاني بگيرم . از پذيرايي بعد از ديدارشم واقعا ممنونم . هر دفعه همين جوري شرمندمون ميكنه . مهدي عزيز هم كه با سورپرايز قشنگش باعث شد خيلي شاد باشيم . و ممنونم ازش كه برنامه شو عقب انداخت تا به ديدار برسه . هانيه جان بازم تولدت رو تبريك ميگم . خيلي خوشحالم كه انقدر سريع با بچه ها صميمي شدي و ازت معذرت ميخوام كه دست خالي اومدم به تولدت . سينا هم مثل هميشه شنگول نبود !!! فكر كنم چون اون دو بسته اي كه خودش گفت دير به دير به بدنش ميرسيد اينجوري بود . نشسته بود پشت ليدر اون سيگار ميكشيد و سينا خمار بود از مجتبي هم ممنونم بابت خوراكي ها . ببخشيد كه امپول رو انقدر طولاني زدم . فكر كنم خيلي دردت گرفت نه ؟ ولي خودم اون لحظه احساس كردم ميتونم نرس خوبي بشم از خانوم مجتبي هم ممنونم كه در ديدار حضور پيدا كرد . علي هم كه داداشيه گل خودمه . ولي من جاي تو بودم جفت پا ميرفتم تو چشم نازنين از علي هم ممنونم كه برنامه شو به عقب انداخت و خودش رو به ديدار رسوند . نازنين هم يكي دو بار قصد جونمو كرد . با چاقو افتاد دنبالم . اون جليقه ضد گلولشم در نياورد تا اخر سر با يه تير خلاصش كنم مر30 كه اومدي . سر دسته دو دستگي خانوم ها و اقايون هم تو و مريم بودين كه بعدا به خدمتتون ميرسم انقدرم علي بيچاره رو اذيت نكن حميدم كه داداشه خودمه . دوسش دارم . مر30 كه بودي و هيچي كم نذاشتي ميرعلي هم عالي بود . پرچم اقايون رو بردي بالا حسابي . ولي اولاي ديدار يه خورده گوشه گير شده بوديا بهار هم كه مثل هميشه به دوستاش عشق ورزيد . واقعا كيف ميكنم وقتي بهار رو ميبينم . فكر كنم بيشتر از هممون بهار و افسانه سختي كشيدن . از رشت اومدن تهران . بعد رفتيم نمك ابرود . از اون ور دوباره خودش رفت رشت . سخت بود . بين اون غذاهايي كه اورده بودي فقط ترشي تو خوردم كه خيلي خوش مزه بود . دستت درد نكنه . بابت يادگاري هم دستت درد نكنه . افسانه هم با جمع غريب بود . ولي در كل زياد احساس غريبي نكرد و با بچه ها صميمي شد . ازت ممنونم كه اومدي . مريم هم خودش ميگه حقشو خوردم ولي باور كنيد من داشتم قليون ميكشيدم مريم رو نگه داشتن منو صدا كردن تا بشينم روي تاب. ممنونم كه اومدي سعيده هم مثل هميشه عالي بود . ممنونم كه اومدي مرتضي كه حالش زياد خوب نبود . ولي يه چند تا حركت انفجاري انجام داد . خدايي حال كردم . مرتضي ممنون . عالي بودي مثل هميشه . مهسا هم چند بار ميخواست خفم كنه ولي نجات پيدا كردم :35: يه چند بارم حسابي اذيتش كردم خفه شدنم توسط مهسا حقم بود ولي بزرگواري كرد از سر تقصيراتم گذشت مهسا مر30 شهرزاد هم اين سري نميدونم چرا گوشه گير بود . يه چند باري فقط بهم تيكه انداخت كه دستش درد نكنه :35: از سحر عزيزم هم خيلي خيلي خيلي ممنونم كه با بودن در كنارم بهم كلي انرژي داد . فكر كنم بهترين ديدارمون بود . واقعا خوش گذشت . از همه دوستان مجددا تشكر ميكنم RE: ديدار شمال - earth - 2010/10/16 (2010/10/16, 12:46 PM)sahar نوشته است: سعیده جون قربونت برم آره حتما در دیدار بعد هم شالتو بیار خدا نكنه سحر تو قربون من بري. ولي خودم مي گم بهتره كه دفعه ديگه يه جور ديگه بيام. يه جور بودن كسل كننده است. RE: ديدار شمال - nazaninn - 2010/10/16 حميد جفت پاااااااااااااااااا سر دسته همه اختلافات دنيا كه تويي من كي علي رو اذيت كرررررررررررررردممممممممممممممممممممممم واسه من حرف در نيار دوست داشتم اصن :35::35::35: بيا منو با يه تير بزن ولي بعدش اگه تونستي يه ثانيه آب خوش ميل كني اون دنيا هم جان منو بگير RE: ديدار شمال - مـه ســـا - 2010/10/16 (2010/10/16, 01:32 PM)maryamm نوشته است: راستی یه چیز بگم الان ناهید اینارو بخونه چی میگه؟ 2 الی 3 تا ماشین گرفتگی داشتیم چندین فقره مجروح در حد کبودی و زخم شدگی ناهید الان همه رو به راهیما همش هم به خاطر اینه که تو جاده چالوس که جای حرکات موزون نیست آخه RE: ديدار شمال - maryamm - 2010/10/16 حمید خوبه خودت هزار بار درحضور همه اعلام کردی که خودت باعث شدی جو گرم بشه با اون دو دستگی کردنت آخرش هم که کم آوردی با کلی خواهش می خواستی پیش ماها بمونی آخــــــــــــــــــــــــــــــــــی نمی دونی چقدر دلم برات سوخت:35::35: وااااااااااااااااااااای مهسا یاد اون صحنه که می افتم می ترکم از خنده الان هم فقط دارم می خندم انقدر خندیدم که دلم درد گرفت همکارم فکر کرده خل شدم می دونی که کی رو می گم؟ مربوط به همین پیچ های جاده چالوس RE: ديدار شمال - nazaninn - 2010/10/16 همين و بگو چه امر واجبي بود تو پيچهاي چالوس ولي اصلش هم به همين بودا مهسا يه جا ديدمت انقده جدي گرفتي بودي حتي تو همين پيچه خيلي موزونيت رو حفظ كرده بودي مريم بميرم راست ميگي كلي اون ميله ها اذيتت كرد بهار رو هم همينطور قيافه حميد و بعد شكست دو دستگيا يادته چطور التماس ميكرد حالا اينجا وايساده رجز ميخونه RE: ديدار شمال - maryamm - 2010/10/16 آره می بینی تروخدا نازنین جون دیدی چه جوری خواهش می کرد که بیاد تو دسته ی ما ولی الان که فکرشو می کنم می گم کاش راش می دادیم آخه خیلی گناه داشتا RE: ديدار شمال - مـه ســـا - 2010/10/16 مریم جون همش خنده بود . نمی دونم سر کدوم یکی پیچو میگی! نازنین من کلا در حرکات موزون جدیم!! RE: ديدار شمال - maryamm - 2010/10/16 مهسا همونی که خودت برام داشتی تعریف می کردی بعد من بهت گفتم خودم دیدم به نازنین هم گفتم ببینه من نازنین رو نگه داشته بودم یادت افتاد؟ وای عجب صحنه ای بودا RE: ديدار شمال - earth - 2010/10/16 ولي مريم خيلي نامردي من فقط براي اينكه شما خانما جرات كنيد سوار بشيد نزديك بود خودم رو به كشتن بدم صداي قلبم رو خودم مي شنيدم وقتي سوار شدم. اين سينا خبر نداره اگه من همچين شجاعتي شايدم يه چيز ديگه رو به خرج نمي دادم عمرا" شجاعترين و نترس ترين دختر دنيا بتونه عين پرنسس ها سوار اون تاب رابين هود بشه. نه تارزان ولي رابين هود بهتر بود. |