وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
دیدار اسفند ماه - تهران - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1)
+--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: دیدار اسفند ماه - تهران (/Thread-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - salman121 - 2010/03/13

wink2sssaaaaalammmmm
haleee hamee khubeeeeeeee...icon_biggrin
khosh gozashte mibinam ke ...
)bebakhshiiin keee man nayumadammm Moshkel pish amadddddd
confused:38:
kheiliii dooost dashtam bashamm valii nashod...
ishala didar haye badiii
icon_question


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - سحــــــــر - 2010/03/13

چه ها مرسی از لطف همتوووووووون من خونه بودم اما دائم دلم پیشتون بود نمیدونین چقدر سخت بود آخرم رفتم پیش دوستم که از فکر داشتم دیوونه میشدم حمید که داشت واسم تعریف میکرد دقیقا اشک تو چشمم جمع شده بود گفتم نگو دلم می سوزهrolleyesrolleyesrolleyes
دلم واسه همتووووووووون حتی کسایی که ندیدم تنگ شده بود مثل نازنین جوووونlove51love51love51
واسه پریا جون و مهسا جون و شهرزاد جون و بقیه هم که بماندlove51love51love51love51
سلمان از این بابت که نرفتی خیلی ناراحت شدم ایشالله دفعه های بعدی


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - Sina - 2010/03/13

(2010/03/13, 12:13 PM)sahar نوشته است: چه ها مرسی از لطف همتوووووووون من خونه بودم اما دائم دلم پیشتون بود نمیدونین چقدر سخت بود آخرم رفتم پیش دوستم که از فکر داشتم دیوونه میشدم حمید که داشت واسم تعریف میکرد دقیقا اشک تو چشمم جمع شده بود گفتم نگو دلم می سوزهrolleyesrolleyesrolleyes
دلم واسه همتووووووووون حتی کسایی که ندیدم تنگ شده بود مثل نازنین جوووونlove51love51love51
واسه پریا جون و مهسا جون و شهرزاد جون و بقیه هم که بماندlove51love51love51love51
سلمان از این بابت که نرفتی خیلی ناراحت شدم ایشالله دفعه های بعدی

سحر واقعا جات خالی بود
ولی اگه بودی دیگه واقعا اشک می ریختی ... به خصوص اون آخراش که مهسا هم شاهده


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - مـه ســـا - 2010/03/13

(2010/03/13, 12:55 PM)سینا نوشته است: سحر واقعا جات خالی بود
ولی اگه بودی دیگه واقعا اشک می ریختی ... به خصوص اون آخراش که مهسا هم شاهده


منو قاطي دعواهاي زن و شوهري نكنيد لطفا


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - Sina - 2010/03/13

(2010/03/13, 01:57 PM)مهسا نوشته است: منو قاطي دعواهاي زن و شوهري نكنيد لطفا
laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - محمود - 2010/03/13

خوب ايشالله دفعه بعد كه ما هم باشيم. هميشه شاد باشيد و سرحال


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - شفا یافته - 2010/03/13

دوستان خوشحالم که بهتون خوش گذشت. دوست داشتم بیشتر در مورد دیدارتون تعریف میکردید. امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشید.
به امید دیدار


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - سحــــــــر - 2010/03/14

(2010/03/13, 12:55 PM)سینا نوشته است: سحر واقعا جات خالی بود
ولی اگه بودی دیگه واقعا اشک می ریختی ... به خصوص اون آخراش که مهسا هم شاهده
چرا اون آخراش اشک میریختم سیناااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟HuhHuh
مگه اون آخراش چی شد؟ یالا بگوووووووووconfused2confused2


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - Sina - 2010/03/14

(2010/03/14, 06:14 PM)sahar نوشته است: چرا اون آخراش اشک میریختم سیناااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟HuhHuh
مگه اون آخراش چی شد؟ یالا بگوووووووووconfused2confused2
هیچی سحر اتفاق خاصی نیافتاد
حمید گفت جای سحر خالی ... ناراحت شد که نیستی ... کم مونده بود گریه کنه
دیگه مهسا هم یه لحظه روش و برگردوند
.......................
پدر عشق بسوزد [تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif]


RE: دیدار اسفند ماه - تهران - hamid - 2010/03/14

(2010/03/14, 07:23 PM)سینا نوشته است: هیچی سحر اتفاق خاصی نیافتاد
حمید گفت جای سحر خالی ... ناراحت شد که نیستی ... کم مونده بود گریه کنه
دیگه مهسا هم یه لحظه روش و برگردوند
.......................
پدر عشق بسوزد [تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif][تصویر:  a04.gif]


من كه نفهميدم تو چي ميگي !!! حالا ميخواي دعوا راه بندازي واقعيت بگي يا ... خدا داند
ولي يه سوال خارج از بحث !!
واسه توام شكلكا نمياد كه لينك ميدي ؟!

فكر نكن پيچوندما به بحث شيرينت ادامه بده smiling