قراری دوباره در تهران - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1) +--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: قراری دوباره در تهران (/Thread-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) |
RE: قراری دوباره در تهران - kia - 2010/08/01 (2010/07/31, 09:01 PM)nahid نوشته است: من تازه امروز فهمیدم آقا کیارش همون کیا بوده !! bale ba ejaze khode khodeshe RE: قراری دوباره در تهران - pariya - 2010/08/01 سلام به همه دوستان عزیز اول از همه از آقا مرتضی تشکر ویژه دارم به خاطر زحمتی که کشیده بود نازنین جان، جات خالی بود یه شیشه مربا هم از دستت رفت بهار عزیزم خیلی خوشحال شدم که دیدمت، واقعاً زحمت کشیدی تا خودتو سر قرار برسونی، ولی کاش شب مونده بودی پیشمون و فرداش میرفتی که انقدر خسته نمیشدی عزیزم مریم جان از دیدنت خوشحال شدم به سیمین عزیز هم سلام برسون مهسا که دیگه حرف نداره، بیسته بیستهمخصوصاً وقتی رفت نون خرید تا با مرباهایی که مرتضی آورده بود یه عصرونه خوشمزه بخوریم، مهسا جون مرسی عزیزم شهرزاد جان دست تو هم درد نکنه به خاطر نونها، یعنی هنوز دلت برامون اندازه سوراخ جوراب مورچه نشده بیای تو سایت یه سری بهمون بزنی؟! مهناز جان از دیدنت خیلی خوشحال شدم، خیلی زحمت کشیده بودی عزیزم ناهید و سعیده عزیز از اینکه دوباره دیدمتون خوشحالم، سعیده جان ببخشید که نزاشتم بری با حمید اینا شام بخوری حمید و مجید و سینا هم که مثل همیشه حضور داشتند، مخصوصاً سینا که از راه دور اومده بود و مدام اصرار داشت بگه من دارم شوخی میکنم ولی خب کیه که باور کنه؟!مگه نه بچه ها؟ از دیدن دوباره حمید و آشنایی با آقا کیارش هم خوشحال شدم. از حامد عزیز هم ممنون که با وجود خستگی زیاد، در قرار حاضر شد تا با دوستان قدیمی دیداری تازه کند و با دوستان جدید از نزدیک آشنا بشه و در آخر جای همگی خیلی خالی بود مخصوصاً سحر جون و نازنین جونم RE: قراری دوباره در تهران - nazaninn - 2010/08/01 (2010/07/31, 02:02 PM)hamid نوشته است: حالا اينكه چرا نازنين فاميلي ايشون رو ميدونن جاي تامل داره تو : چه تاملي داره مگه ايشون از كره مريخ امدند و تا به حال افتخار آشنايي با ايشون رو نداشتم؟!؟! اينم مثل اون موردي كه تو پيغام بهت گفتم حميد كاملا دونستنش طبيعه RE: قراری دوباره در تهران - Sina - 2010/08/01 منم از همه می کنم ... واقعا حال میکنم بچه ها رو میبینم فقط خواهشم از همه کسانی میان به دیدار ها اینه که بعضی از شوخی های دیدار ها همونجا بمونه ............. چون اونجا همه همدیگر و میشناسن و من و هم میشناسن .... همچین جریاناتی به اینجا کشیده بشه ... شاید بعضی ها ... بعضی فکر ها بکنن که خوب نباشه .............. من واقعا از راه دور اومده بودم ... اونقدر دور بود که دیشب رسیدم و امشب مجبورم دوباره برگردم :38::38::38::38::38: ولی واقعا یه احساس خیلی خوبی بهم دست میده وقتی همه هستن و همه با هم خوبن ---------------------- خیلی به ندرت پیش میاد که جمعی باشه و تو این جمع همه با هم خوب باشن. همیشه یه مشکلاته کوچیکی بین افراد بوده RE: قراری دوباره در تهران - earth - 2010/08/01 (2010/08/01, 08:20 AM)pariya نوشته است: ناهید و سعیده عزیز از اینکه دوباره دیدمتون خوشحالم، سعیده جان ببخشید که نزاشتم بری با حمید اینا شام بخورینمي خوام پريا هيج مي دوني من جقذر وزنم كم شد اصلا" مي دوني چقدر لپام آب رفت. حالا كي جواب مي ده؟ چرا به بچه ها نگفتي كه من نزديك بود بيفتم. چرا نگفتي نزديك بود سر نازنينت رو بتركونم. چرا نگفتي چه صحنه هايي از حيات وحش تهران رو ديديم. حيات وحش دوست داشتني كه مي خواستند شام بخورند از ما ترسيدند. خلاصه پريا به جبران اينكه نگذاشتي من برم با بقيه شام بخورم بايد هفت شبانه روز منو تغذيه كني بايد لپاي من برگرده سرجاش من نمي دونم ببخشيد و از اين حرفها هم حاليم نيست. براي اينكه يه وقت سوء تفاهم نشه ما تو راه برگشت چند موش زيبا و كمي درشت رو ديديم كه داشتند دم ساندويجي شام مي خوردند. يه وقت جسارتي خدمت دوستان عزيزي كه رفتند شام بخورند نباشه. RE: قراری دوباره در تهران - مـه ســـا - 2010/08/01 (2010/08/01, 08:20 AM)pariya نوشته است: مهسا که دیگه حرف نداره، بیسته بیستهمخصوصاً وقتی رفت نون خرید تا با مرباهایی که مرتضی آورده بود یه عصرونه خوشمزه بخوریم، مهسا جون مرسی عزیزم خواهش مي كنم عزيزم.بيست تويي.خوشحالم حداقل يكي يادش موند بعضي چيزاي ديگه عمرا يادتون بره، اما اين فداكاري من و شهرزاد نا ديده گرفته شد.. RE: قراری دوباره در تهران - nahid - 2010/08/01 مهسا جون یادمون نرفته .منم تو گفتگوی اعضا گفتما ! این زحمت شما رو اصلا یادم نمیره .دستتون درد نکنه. شرمنده من انقد گیج بودم که هیچ کاری نکردم . RE: قراری دوباره در تهران - hamid - 2010/08/01 مهسا دست تو و شهرزاد درد نكنه كه با محبتتون محبت مرتضي رو تكميل كرديد وگرنه من يكي مطمئنم اون وسط از گرسنگي غش ميكردم به كسي نميگم كه واسه 20 نفر 4 تا نون باگت خريديد بازم دستت درد نكنه . كاره بزرگي كرديد چون اگه به من ميگفتن برو نون بگير خودمو ميزدم به اون راه :55: RE: قراری دوباره در تهران - shahrzad - 2010/08/02 سلاممممممممممممممممممممممممممممم من اومدم جای همگی اونایی که نیومدن خالی بود بالاخص دوست جون خودمممممممممممم مرتضی هر روزی که صبحانه مربای خوشمزه رو میخورم کلی ازت تشکر میکنم نیست تو خونه ما صبحا هیچی پیدا نمیشه خلاصه اینکه خواهش میشه ...قسمت خوراکی های دیدارها فقط یه کمی اضافه بشه RE: قراری دوباره در تهران - salman121 - 2010/08/02 خوب خدا را شکر قرار خوب بوده>>> می خوایم بریم سراغ یه قرار جدید دوستان نظرتون راجع به شمال بگین پایه سفر شمال هستین ؟؟ یه نظر سنجی باید بذاریم>>> |