قراری دوباره در تهران - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1) +--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: قراری دوباره در تهران (/Thread-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) |
RE: قراری دوباره در تهران - nazaninn - 2010/07/31 مهسا جونم ايشون مردم نيستند كه ندونم:35::35: نوبت شما كه خيره به سلامتي همگي حضور داريم چرا پا روي احساسات خودت ميزاري يكم هم بيا از اين پنجره نگه كن ببين چه هواي خوب و دلچسبيه RE: قراری دوباره در تهران - hamid - 2010/07/31 حالا اينكه چرا نازنين فاميلي ايشون رو ميدونن جاي تامل داره ولي مهسا تو از كجا فاميلي ايشون رو ميدوني اگه همه چيز رو تكذيب ميكني ؟ دوستان جاي همگي خالي . اولش كه من با مجيد رسيديم . بعد شهرزاد اومد پيشمون و يه سوتي داد كلي هم اذيتش كردم و خالي بستم بعد سينا اومد . بعدشم مهسا . مهناز . كيارش . مرتضي . مريم . سيمين ( دوست مريم ) . حميد . حامد . پريا . ناهيد . بعد مريم و سيمين رفتن . بعدشم مجيد رفت . مهسا و شهرزاد و كيارش هم رفتن . سعيده اومد . مهناز رفت . ماتيلات اومد كلي اذيتش كرديم با سينا ماتيلات و سينا رفتن . مام ميخواستيم بريم شام كه پريا يه چشم غره رفت به حامد و گفت بريم خونه ، حامد گرسنه هم بالجبار گفت چشم همسرم .سعيده هم باهاشون رفت . منو حميد و مرتضي هم رفتيم شام . و خدا رو شكر كرديم كه جمعمون پسرونه بود و مجبور نبوديم ابرو داري كنيم و با كلاس غذا بخوريم مثل ادمايي كه 2 مااه تو يه جزيره گير افتادن و غذا نخورده بودن شده بوديم مرتضي هم ميخواست شرمندمون كنه كه قربونش برم راضي شد شرمندمون نكنه . مرتضي جون مر30 بعدشم مرتضي و حميد رفتن . منم كه رفتم ديگه از همه بچه ها تشكر ميكنم . واقعا روز و شب خوبي بود . واقعا تلاش بچه ها واسه رسيدن به ديدار ها رو ميبينم به خودم ميبالم كه همچين دوستاي خوبي دارم كه حاضرن واسه ديدن همديگه سختي هاي فراوان رو تحمل كنن . ماتيلات كه كلي تو ترافيك موند و حرص و جوش خورد . مرتضي كه 1 روز كامل تو راه بود . مجيد كه با مرخصي ساعتي اومد بچه ها رو ببينه . حميدم كه خواب مونده بود به سرعت خودش رو رسوند . حامد و پريا كه مسافرتشون رو 1 روز كنسل كردن و خودشون رو قرار رسوندن . كيارش و مهناز و ناهيد و سعيده و شهرزاد و سينا و مريم و سيمين و مهسا كه زحمت كشيدن و اومدن . از همه متشكرم . خوش گذشت RE: قراری دوباره در تهران - سحــــــــر - 2010/07/31 حمید جان احیانا وسط این همه کار و فعالیت و خوش گذشتن جایه من خالی نبود؟ RE: قراری دوباره در تهران - farzad tavakkoli - 2010/07/31 قراراتون كلي برگزار ميشه يا بستگي به سابقه عضويت در سايت داره ؟ فقط مختص تهرانه ؟ RE: قراری دوباره در تهران - hamed - 2010/07/31 (2010/07/31, 02:22 PM)farzad tavakkoli نوشته است: قراراتون كلي برگزار ميشه يا بستگي به سابقه عضويت در سايت داره ؟ فقط مختص تهرانه ؟ فرزاد جان بدليل اينكه اكثريت اعضا در تهران هستند فعلا قرار ها در تهران برگزار مي شه . هيچ محدوديتي براي شركت در قرارها وجود نداره و هر يك از اعضا مي تونن در صورت تمايل در اون شركت كنند . RE: قراری دوباره در تهران - Matilat - 2010/07/31 (2010/07/31, 02:12 PM)sahar نوشته است: حمید جان احیانا وسط این همه کار و فعالیت و خوش گذشتن جایه من خالی نبود؟سحر جونم اتقافا نبودت كاملا حس مي شد امروز شنبه ست شايد ازين شنبه ها تو زندگي هر كسي باشه اما امروز براي من يه رنگ ديگه ست . كمتر روزي من اين همه انرژي دارم ، با اينكه بي خوابم دليلش ديروزه خيلي دير رسيدم اما شماها بهم نشون دادين دوستاي واقعي چه جورين! آدمايي كه همديگه رو نديدن و يه چيزي غير از ام اس اونا رو بهم وصل ميكنه ديروز تو راه كرج وقتي تو ترافيك مونده بودم ، حس ميكردم زماني كه به پارك برسم ديگه هيشكي نيست .... واقعا بغضم گرفته بود و دلم مي خواست گريه كنم ... كلي با خدا دعوا كردم كه چرا همش جلو پام سنگ مي ندازي !!! اما خدا مي خواست يه چيزي رو بهم ثابت كنه ،و اون چيزي نبود جز معرفت و محبت دوستاي ام اس سنتريم حميد شايد ندوني اما ديروز وقتي كه خيلي گير بودم تمام نگراني هامو ازم گرفتي .. مرسي سحر جون تو واقعا خوشبختي سينا كه از همه بيشتر اذيتش كردم .... هزار بار ببخشيد كه ديشب با اون خستگي گرفتارت كردم . يه چيزايي هست كه به زبون نمياد... اما تو واقعا خوبي پرياي مهربونم واااااااااااااي خيلي دوست دارم عزيزم،قول ميدم خوبيهاتو جبران كنم ناهيد اصلا انتظار نداشتم اونجا ببينمت ، خيلي ماهي سعيده ، نشد ديشب بهت بگم چهرت به آدم اميد ميده تو واقعا انرژي رو منتقل مي كني مرسي مرسي مرسي مي خوام دوباره ببينمت آقا حامد ، حميد 2 يا 1 :35: ،مرتضي ممنونم ازتون و اگه خستتون كردم و باعث ناراحتي تون شدم منو ببخشيد مريم ،مهناز ، مهسا،مجيد ،كيا و ... خيلي دلم مي خواست ببينمتون كم سعادتي از من بود ايشالله به زودي زود RE: قراری دوباره در تهران - maryamm - 2010/07/31 سلام نوبتیم باشه نوبته منه مریم گزارش می دهد: من به همراه دوستم سیمین جون ( قربونش برم الهی ) ساعت 5 و خورده ای رسیدیم پیش دوستان از سمت چپ میگم که چه کسانی رسیده بودن: مهناز جون که خیلی خوشحال شدم دیدمش ماهه شهرزاد عزیزم که خیلی خوش حالم که ایشون رو هم دیدم ولی نشد که گوشش رو به خاطر یه کاری بکشم مهسای عزیز که خیلی عوض شده بود و کلی خوشگل مجید که دستش درد نکنه اومده بود و به عنوان یه سرباز حسابی مواظبه ما بود کلی هم مو داشت حمید که از فراق سحر یک لحظه اشک از چشماش کنار نمی رفت و ما اصلا خندش رو ندیدیم بنده خدا کلی هم تو آلاچیق جا خالی کرده بود برای سحر سینا که اصلا عوض نشده بود ولی هی می خواست جدی باشه که تابلو بود بلد نیست آقا کیا که خیلی از آشنایی با ایشون خوشبختم و خوشحالم که تونستم ببینمشون انشالله تو دیدارهای بعدی هم بتونیم ببینیمشون بعد هم مرتضی با یه جعبه آیس کریم ( به قول سینا البته ) اومد که آخرش هم من نفهمیدم توش چی بود ( ولی انگاری ناراحت بودش نمی دونم چرا ) ولی بازم دستش درد نکنه از طرف من هم از مادرت تشکر کن فوق العاده خوش مزست بعد حمید آقا تشریف آوردن که ایشون هم کم صحبت هستن بعد که رفتیم تو آلاچیق پریای عزیزم به همراه همسر عزیزشون آقا حامد اومدن که من کلی ذوق مرگ شدم بنده خدا ها تازه از سفر رسیده بودن دستشون درد نکنه آقا حامد هم بنده خدا چقدر از بابت مشکله مادرم ناراحتشون کردم شرمنده بعد هم ناهید جون اومد که من واقعا از دیدنش خوش حالم ولی حیف که سعادت نداشتم بیشتر ببینمش چون باید برمیگشتیم ما بعد هم شهرزاد عزیزم لطف کرد و من و سیمین جون رو تا دم در پارک همراهی کرد که دستش درد نکنه دوستم از از جمع ما صمیمیه ما بسیار خوشش اومد و از چند نفر خیلی خیلی تعریف کرد که نمی گم:35::35::35::35::35: خلاصه جای خیلی از بچه ها خالی بود بهار عزیزم که کلی ناراحت شدم نتونستم ببینمش الهی بمیرم که انقدر تو راه موند و خسته شد قربونت برم بهار جون بذار رو حساب کم سعادتیه من که قسمتم نشد ببینمت بچه ها از همتون ممنون خوب و خوش و سلامت باشید RE: قراری دوباره در تهران - hamid - 2010/07/31 (2010/07/31, 02:12 PM)sahar نوشته است: حمید جان احیانا وسط این همه کار و فعالیت و خوش گذشتن جایه من خالی نبود؟ به نظر خودت چي ؟ مگه ميشه جات خالي نباشه ؟ (2010/07/31, 02:22 PM)farzad tavakkoli نوشته است: قراراتون كلي برگزار ميشه يا بستگي به سابقه عضويت در سايت داره ؟ فقط مختص تهرانه ؟ فرزاد جان همون طور كه حامد اشاره كرد هيچ محدوديتي براي قرار ها وجود نداره و اين قرارها فقط مختص به تهراني ها نيست و هميشه شاهد حضور دوستانم كه ساكن شهرهاي ديگر هستن در ديدار ها هستيم . علت برگزاري هميشگي قرار ها در تهران هم زياد بودن تعداد كاربران ساكن تهران هست . دوستان در شهرهاي ديگر هم ميتونند برگزاري ديدار از طريق سايت رو داشته باشند . گويا دوستان عزيز شمال كشور قصد همچين كاري دارند كه من پيشنهاد ميكنم اين ديدار از طريق سايت به اطلاع ساير دوستان نيز برسد . عزيزان ساكن مشهد هم تعدادشون كم نيست و ميتونند اقدام كنن براي برگزاري ديدار . فكر كنم كم كم داريم به هدفمون كه برگزاري ديدار در شهرهاي مختلف بوده نزديك ميشيم . دوستان ميتونن براي هماهنگي و برنامه چيني از طريق پيغام خصوصي با من در ارتباط باشند . RE: قراری دوباره در تهران - nahid - 2010/07/31 من تازه امروز فهمیدم آقا کیارش همون کیا بوده !! RE: قراری دوباره در تهران - حمید - 2010/07/31 سلام به همگي خيلي دوست داشتم كه بتونم اسم تمام كساني رو كه تو قرار حظور داشتند رو ببرم و با تمام وجودم ازشون تشكر كنم ولي ميترسم نتونم اونجوري كه بايد و شايد حق دوستان رو ادا كنم ولي اميدوارم روز به روز هم سايت و هم قرارهامون پر بارتر بشه و افراد بيشتري رو تو جمعمون ببينيم باز هم از همه كساني كه از راه دور و نزديك و با مشكل و بدون مشكل و با خستگي و ....تو قرار حاظر شدند ممنونم |