سفر مشهد - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1) +--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: سفر مشهد (/Thread-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF) صفحه ها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
|
RE: سفر مشهد - havaars - 2011/11/11 خوب زیارت بر و بچز قبول حق! چی؟ دیر کردم؟! آخه بنده به همراه اهل و عیال بلافاصله رفتیم تا سنگر ام.اسسنتر را در کولاک و برف در مشهد مقدس پاس بداریم و تا مغز استخوان پوکیدیم از سرما و اینها! تازه امروز رسیدیم و اینها! بعدش که نگذاشتند من بروم جلو. چون سوار ویلچیر بودم اجازه ندادند بروم جلو و از امن دوور نیگا کردم حضرت رو. بعد انقدر شر شر گریه میکردم که هر کی میرسید به من دست میکشید روی سرم و سرم رو ماچ میکرد کلاً عجیب غریب بودم اوضاع! کلی خاطره ساخت این سفر برام ... با مزهارش اینکه بارونی امیر سرمهای رنگه و هر وقت ویلچیر مرا هل میداد مردم فکر میکردند خادم حرم هستش و هی ازش آدرس میپرسیدند یا پیر زنها التماس میکردند امیر برگشتنی اونا رو هم ببره و یه بار حتی امیر مرا پیاده کرد تا یه خانم طفلکی رو ببره برسونه! بساطی بود ها! کلی امیر جونم ثواب کرد توی این سفر ... کلی برای دلِ برزگش دعا کردم بچهها خیلی عالی بود ... برای اولین بار امام رضا رو توی برف تماشا کردم ... توی سوز و سرما ... RE: سفر مشهد - naz.gigili - 2011/11/11 قبول باشه سوسن جون. کاش حضور گرمتون همراه ما هم بود RE: سفر مشهد - havaars - 2011/11/11 این هم یک عسک داغ داغ از میان سوز و سرمای مشهد! [align=center]:54: RE: سفر مشهد - Ali 324 - 2011/11/11 ببخشید من این چند روزه یه کم سرم شلوغ بوده نتونستم بیام از دوستان گلم تشکر کنم !!! هرچند من خیلی کوتاه بچه ها رو دیدم ولی برام چند نکته خیلی جالب بود !!!! اول اینکه جو بچه ها خیلی خونگرم و صمیمی بود !!! بعدش اینکه واقعا به دور از اغراق میگم من یه حسه اشنایی داشتم با خیلی از دوستان !!! انگار از قبل اون ها رو دیده بودم با اینکه اصلا این طور نبوده !!!! خیلی صمیمی بودند و من را واقعا شرمنده ی لطفشون کردند !!!! از اقا حامد اقا فربوداقا سینا حسین اقا اقا مهدی اقا علیرضا اقا رضااقا ناصر اقا احسان و همه ی بچه های هماهنگ کننده کمال تشکر را دارم و دست تک تک شون را از راه دور میبوسم و همین طور از تک تک بچه هایی که من افتخار اشنایی با هاشون را داشتم تشکر میکنم و ببخشید اگه اسم همه ی را ذکر نکردم چون هم من حافظم یاری نمی کنه و هم باید چندین خط اسم بنویسم!! شما به بزرگواریتون ببخشید!! همچنین از دوستان مشهدی مون هم خیلی متشکر !!! خیلی زحمت کشیده بودند !!! و اما بعد . . . . حیف که تو فیق نبود و گرنه بهتون یاد میدادم مغز حروم بازی از جنس ما اصفهانی ها چه مزه ای داره !!!!! شب اول باید پای چند تا از بچه ها رو با بند کفشاشون به هم می بستیم(تذکر اگر بند نبود با کمی نخ محکم پلاستیکی ) و صبح بیدارشون میکردیم تا همه به هم متصل از خواب بیدار شن !!! چه صحنه ی رویایی ؟؟؟؟؟ یا اینکه . . . . بی خیال ننویسم بهتره !!!! ان شا الله در تور مالزی یا کیشی چیزی در خدمت دوستان باشیم !!!! RE: سفر مشهد - پویش - 2011/11/13 بچه هاگزارشهای همه عالی بود.معلومه تو این سفر خدارو شکرخیلی خیلی بهتون خوش گذشتهمنم خوشحالم وقتی مطالب رو می خونی وچشمهات رو می بندی خیلی راحت خودت رو در جمع صمیمی دوستان احساس می کنی نتیجه:سرما نخوردی،خسته نشدی،سوغاتی نخریدی،دیگران نایب الزیاره بودن به جای تو،دعا کردن برات وتو با خوندن گزارشها همراه اونها بودی پس خوشحال باشآخه اینارو نگیم تا دلمون خیلی نسوزه چکارکنیم RE: سفر مشهد - Mahdieh - 2011/11/13 سلام سوسن جونم زيارتت قبول خانومي اميدوارم هميشه و همه جا خوش باشي گلم بچه ها منم دلم امام رضا خواست چرا امام رضا منو دعوت نميكنه برم پيشش دلم براش يه ذره شده RE: سفر مشهد - ساغر - 2011/11/13 (2011/11/13, 07:58 AM)Mahdieh نوشته است: سلام سوسن جونم زيارتت قبول خانومي اميدوارم هميشه و همه جا خوش باشي گلمتومیتونی بری زیارت حضرت معصومه عزیزم.اونم خواهر امام رضاس .از اون بخواه که امام رضا دعوتت کنه RE: سفر مشهد - مهرشين صبوري - 2011/11/14 [/size][size=large][color=#800080]سلام به همه دوستان خوب ام اس سنتر اول از همه بابت اینکه خیلی دیر برای تشکر و اعلام نظر و تعریف کردن خاطرات سفر خدمت رسیدم عذر خواهی میکنم. و اینکه تا چند روز اول که از سفر برگشتم خیلی دلم برای همه تنگ شده بود و احساس خلاءشدیدی میکردم بخصوص که کامی هم قاط زده بود و نمیتونستم به اینترنت وصل بشم و رمزم رو هم تو لپ تاپم saveکرده بودم و نمیتونستم از هیچ کامپیوتر دیگه ای وارد سایت بشم و حتی یه بارم اعلام کردم که رمزم رو فراموش کردم ولی ایمیلی در این رابطه دریافت نکردم,ومجبور شدم صبر کنم تالپ تاپم درست بشه خلاصه باید عرض کنم که برنامه سفرمشهدما معجزه آسا جور شد و خدا واسطه های خیر رو سر راهم قرار دادتا بالاخره منم به این سفر برم(پیامهای کمک رو به چندین نفر ارسال کردم و خیلی هم سریع جواب گرفتم (آقا حامد و آقا فربد) ومیلوی عزیزم که شماره آقای کاکاوند رو در اختیارم قرار داد و البته بعد از تماسم با ایشون متوجه شدم که 1%هم امکان جورشدن این سفر فراهم نیست وبرای اولین بار بودکه کاملا" ناامید شدم و احساس کردم که طلبیده نشدم و کاملا" بیخیال قضیه شدم)ولی فردا صبحش با صدای گوشیم از خواب بلند شدم و خبر جور شدن بلیط و قطعی شدن سفرمون رو از آقای کاکاوند شنیدم(آقای کاکاوند از لطفتون ممنون). خلاصه رسیدیم به راه آهن وبه غیر از آقایون که پلاکارد ام اس سنتر رو در دست داشتند از بچه ها کسی رو ندیدم تا اینکه در کنار واگن مربوطه هستی عزیز و مهرانه گلش(با شیطونی هاش)و هیوا و ساغرو بعدش هم هدیه و ....دیدم و احساس کردم در کنار این بچه ها بهم خوش میگذره چون خیلی بچه های شادی بودن و بگو بخند و اکتیو خلاصه رفتیم تو قطار و در کوپه ها جا گرفتیم و نوبت به تقسیم شدن بچه ها در کوپه ها بود و منم خودم رو تو کوپه هستی اینا جا کردم البته دیری نپایید که این شادی سلب شد و من به کوپه ای دیگر منتقل شدم که هیچکس با کسی صحبتی نمیکرد و من یذره احساس کسالت کردم آخه هم خودم پرحرفم و اینکه میخواستم تو جمع شلوغ و هیجانی باشم,بنابراین روم رو سفت کردم و رفتم تو کوپه قدیمی و دیدم که بله 2نفر از کوپه ای که بهش منتقل شده بودم اومدن جای من(الی و الهه گلم)البته من تا آخرش تو همون کوپه موندم و مرجان و شوهرش آقا مهدی و دختر گلش ملینا به اون کوپه رفتن. البته یه چیزی بگم,اونم اینه که من محجبه با پوشش چادر هستم و این شاید خودش دلیلی برای این بود که بچه هاخیلی باهام احساس راحتی نکنن و در ابتدای ورود مورد اسقبالشون قرار نگیرم(هدیه بعدا" خودش بهم گفت که موقع حرف زدن اول زیر چشمی میپاییده که ببینه من چه عکس العملی از خودم نشون میدم و بعدش ادامه بده,ولی خیلی سریع با هم جور شدیم و با تفاوت 180 درجه ای در کنار هم تو رستوران قرار داشتیم که همه با تعجب ما دو تا رو نگاه میکردن)البته دیری نپایید که خیلی زود با همه بچه ها جور شدم (یه اتفاقی هم راجع به همین حجاب من افتاد که کلی خنده دار بود و تا آخر سفر تکه کلام بچه ها شده بود(شما همون خانم چادریه هستین؟؟؟؟؟)و اونم از این قراره که وقتی مرجان میخواست به جای من بره تو اون کوپه دنبالم میگشته ولی چون من تو کوپه حجاب نداشتم هر چی میگشته من رو پیدا نمیکرده با اینکه خود من رو هم میدیده!!!!و البته برای مهسا هم همین اتفاق افتاد و با اینکه من کنارش نشسته بودم یهو برگشت گفت اااااا تو همونی هستی که چادر سرت بود؟؟؟که دیگه این دفعه صدای خنده همه رفت هوااااااا. خیلی حرف زدم نه!!!!!!!!!!!!!!!! فقط میتونم بگم سفر فوق العاده ای بود(با تمام کمی ها و کاستی ها)و بسیار به من خوش گذشت. چون خیلی صحبت به درازا کشید تک تک اسم نمیبرم ,وگرنه 3تا 4برابر باید بنویسم. ولی از همه دوستان(خانمها و آقایون) که در این سفر در کنارم بودن تشکر و قدردانی میکنم و بسیار خاطرات خوشی رو در کنارشون داشتم که اصلا" تصور نمیکردم این اتفاق بیفته دیدن بچه های انجمن ام اس مشهد هم بسیار جالب بود و کلی در کنارشون خوش گذشت و امیدوارم روزی باشه تا ما هم بتونیم در خدمتشون باشیم و از خجالتشون دربیاییم. البته برای من دیدن دوست خوبم(میلوی عزیز)بسیار هیجان انگیز بود آخه مدتهاست که همدیگر رو میشناسیم ولی همدیگرو ندیده بودیم و این سفر باعث شد تا ما دوتا همدیگر رو ببینیم. بازهم ازهمه دوستان با محبتی که با گرمای لطف و محبتشون این سفر رو به کام ما شیرین کردند تشکر و قدردانی میکنم. به امید دیدار همگی شما عزیزان RE: سفر مشهد - TootFarangi - 2011/11/15 آره خوب من اون روز اول دنبال تو می گشتم دم حرم هی از همه می پرسیدم مهرشین کو ؟ میگفتن چرا ؟؟؟؟؟؟؟ می گفتم می خوام ببینم چطوری حجاب می گیره بعدشم که اینقدر منتظر شدم تا اومدی پایین از اتاقت ، طفلی آقای همسر که کلی زحمتش دادم بهشون گفتم چقدر چهرتون آشناست ؟ جالبه همه اونجا گفتن آره ه ه ه ه ه ه همه بهشون گفتیم چهرتون آشناست احتمالا مشهور هستن ایشون مهرشین جان خبر نداری بعدش هم که آمدی انجمن دوست داشتم همش پیشت باشم ولی نمیشد دیگه خیلی زود گذشت روزهایی که اونهمه منتظرش بودیم. هم من هم بقیه دوستان مشهد. خیلی دلم می خواست هزار سال پیش هم باشیم ولی چه میشه کرد ؟ خاطرات روزهای زندگی واسه آدم فقط می مونه حالا چه خوب و چه بد. خوشحالم که به همه خوش گذشته آرزو داشتم بهترین دیدار باشه واسه دوستان، اینجا خداروشکر حالا نه بهترینش ولی دیدار شیرینی بوده کاش بشه از این فرصت ها بازم پیش بیاد دوستان با هم باشن و از لحظه ها خوب استفاده کنن. دلم واسه همتون تنگ شده ، آرزو می کنم تا اگر بازم قسمت شد بیایید اینجا همگی تون با دل شاد و پر از خوشبختی و سلامتی بیایید که بزرگ ترین آرزوی قلبی من همینه واسه همه ی دوستان خوبم همتون را دوست می دارم اندازه همه ی آسمون ها RE: سفر مشهد - Hasty - 2011/11/15 میلو جان منم داشتم برای دیدن به قول خودت دوست جونهام بابل بال میزدم وقتی دیدیمت دوست داشتم محکم بغلت کنم وبالای سرم بگیرمت شانس آوردی حسابی خسته وبی حال بودم بنده خدا ساینا مانم شده بود وحسابی با مه سا مواظبم بودندند......خلاصه خیلی دوستتون دارم. |