(2013/06/29, 05:51 PM)Aram نوشته است: همدم عزیزم سلام
امروز کتابت به دستم رسید، و هنوز چند صفحه اول رو خوندم و مطمئنم هفته به آخر نرسیده تموم میشه، انتظار طولانی بود اما شیرین، تابستون 90 بود که از وجود این کتاب و تمایلت برای ترجمه اش باخبرم کردی و از همون وقت بی صبرانه منتظر بودم تا کتاب چاپ بشه و خدا رو شکر به چاپ رسید، البته صرفا با تلاشهای خودت، من شاهد زحمت ها و ناراحتی ها و استرس ها و حملات بیماری که در راه ترجمه و چاپ کتاب کشیدی بودم، از ترجمه کتاب با وجود تاری دید شدیدت تا مشکلات تایپ و ویراستاری و صفحه آرایی و پیدا کردن ناشر و مشکلات خاص خودش و مراقبت و محافظت از ترجمه تا به تاراج نره تا هزینه بالای دوازده میلیونی که برای چاپ کتاب شخصا متقبل شدی، اون هم صرفا برای عشقت به همدردانت و جامعه ام اس، برای مهر بی حد و اندازه ات و علاقه ات به بهبودی دوستانت، برای اشتیاقت تا کتاب هر چه زودتر به دست همدردامون برسه، من از طرف خودم صمیمانه ازت بابت این همه تلاش و مهرت تشکر میکنم و مطمئنم این تشکر خشک و خالی برای تمام رنج هایی که در این راه کشیدی کافی نیست، تا همیشه ازت ممنونم
از بی مهری انجمن ام اس ایران و بعضا برخی از دوستان دلگیر نباش، مطمئنم این کتاب راه روشنی خواهد بود برای بیماران ام اس و به زودی شاهد گزارشات مثبت دوستان همدردمون در ارتباط با کتاب غلبه بر بیماری ام اس خواهیم بود
ممنون عزیزم تو از اول به حد بهینه تمام تلاش خود را در به ثمر رسیدن این کار به کار بستی و تشکر از زحمات بی دریغِ بی قید و شرط شما در کلام معمولی نمی گنجد و می دانم نیت خیرت در پیش خدا ارج والایی داردمتشکرم عزیزم
(2013/06/30, 12:27 AM)earth نوشته است: درود بر دنیز عزیز و همدم روح و روان کمینه ی این سایت که من سعیده باشم.
همدم جان، تردید به دلت نداشته باش که در نخستین فرصتی که بدست بیارم، اگرچه دیر، اما کتاب را تهیه و خواهم خواند. در جاییکه دیداری چند ساعته و مکالمه ای چند دقیقه ای با تو آنقدر اثر بخش و خوب بود برای روحیه ام، چرا کتابی که باور دارم اثری بهتر خواهد داشت را تهیه نکنم و نخوانم؟!
ممنون سعیده عزیزم از لطفت
طعم خوش دیدار با شما(هر چند با شرایط سخت جسمی ام همراه بود ) همیشه با من است و یادآوری لحظه دیدارشما لبخند را در لبم می نشاند و مرا ترغیب به دیداری دوباره انشالله بزودی توفیق دیدار شما عزیزانم برمن حاصل آید و باز لحظاتی شیرین در خاطرم ثبت کند. دوستت دارم
(2013/06/30, 10:31 AM)mskiller نوشته است: درود بر شما همدم گرامی
من هم امروز کتاب رو دریافت کردم و تا این لحظه بالغ بر هفتاد صفحه اون رو مطالعه کردم. نثر شیوای شما در ترجمه رو واقعا پسندیدم. جالبه که کتاب در ابتدا رمان گونه اغازمیشه و یه جورایی ترغیبت میکنه به ادامه دادن. به هررو سپاس از زحمات شما و ارزوی بهبودی برای همه همدردان.
ممنون دوست عزیزم
خیلی خوشحالم کتاب بدستتون رسید و امیدوارم با بکارگیری نکات آن بتوانید کنترل بیماری را در دست گیرید و این را من مطمئنم. با آرزوی توفیق شما
(2013/06/30, 11:19 AM)yas نوشته است: همدم عزیز خب اگه اینترنتی بود میخوندمش فوقش دانلودش میکردم برای همین برام در اوایل جالب بود ولی وقتی دیدم نوشتی که امید واقعی به بیماران میده پیش خودم فکر کردم والله من حتی در اینجا جرات ندارم از طریق اینترنت اشتراک مجله رو بزنم که شاید بعضی اوقات مطالبم چاپ میشه رو ببینم قبلا اینترنتی میشد ولی الان دسترسی نداریم بهش سایت رو دیگه اپ نمیکنن
ولی بخاطر اینکه اینجا کسی ام اس نداره و بخوام اشتراک بگیرم و بیارن دم خونه خیلی بد میشه دیگه بخوام این کتاب رو بگیرم وااااااااااااااااااااای
بهرحال این نظر شخصی بنده است چون من خودم بیخیال هستم و اینکه چون بهش فکر نمیکنم مشکلی ندارم اگه بقول شما هم اینجا پرسه میزنم برای اینکه باید بعضی از چیزها رو بدونم چون کسی نیست راهنمایی بکنه و دکترم بدتر از خودم بیخیالتر هستش همیشه میگه بیخیال بابا برو زندگیت رو بکن و من با این حرفش موافقم ولی برای بعضی چیزها که نمیشه بیخیال بود
ولی ام اس الانش با پارسالشم فرق داره علم پیشرفت کرده ولی ایکاش بقیه هم میدیدن میفهخمیدن نه اینکه فقط خودمون خودمون رو دلداری بدیم برای همین هستش که من هنوزم بیماریم رو به کسی نگفتم و نخواهمم گفت
بیخیال این قصه سردراز داره
اشکال نداره جونم هرکسی ظرفیت فکر و ذهن خودشو داره و این منجر به متفاوت فکر کردن آدمهاست.
فقط کاش همیشه بتوانیم اگر توان این را نداریم که زحمات و تلاش دیگران را حرمت نهیم و پاس بداریم لااقل ساکت بمانیم و ندیده و نخونده و .... قاضی نشیم. کاش گاهی سکوت را هم بلد باشیم تا....
بهرحال برای تو دوست نازنین آرزوی سلامت دارم....
*****
باور نکن تنهایی ات را تا یک دل و یک درد داریم