وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: تیم دوچرخه سواری ام اس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
سلام، آقا سینا چوخ یاغچی ایلدیز ترکی، آنا دیلیمیزینن گزارش وردوز من دَ بِلزچن سلامتچلیق و باشه اوجالیخ آرزو ایلیرمicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question

سلام آقا رضا کار خوبی کردی با زبان ترکی ،زبان مادری هم گزارش دادی من هم برایتان آرزوی سلامتی و سر بلندی می کنم icon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question
بچه ها دلمون براتون تنگ شده
چقدر خوبه که برامون عکس می ذارین agreement2agreement2agreement2

سینا آموزش رو ادامه بده، عالی بود، تو علاوه بر ورزشکار قهرمان، می تونی معلم خوبی هم بشی wink2icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin
سلام به ورزشگاران عزیز
آقا سینا دستتون درد نکنه از اینکه شعر را خیلی خوب ترجمه کردینicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question
ممنون از گزارشاتون هر روز به عشق خوندن سفرنامتون بیدار میشم
دوستان خدا قوتagreement2
تکید پر اراده اید wink2

من دَ بِلزچن سلامتچلیق و باشه اوجالیخ آرزو ایلیرم
برگرفته از نازلیevilgrin0039.gifevilgrin0039.gif
روز سوم پنجشنبه 91/2/28
طبق قراری که دیشب گذاشتیم امروز هم نیشابور موندیم تا از مراسم بزرگداشت خیام نهایت استفاده رو بکنیم
حدود ساعت 9 بیدار شدیم البته بچه ها یکم ناراحت بودن امروز چرا بیشتر نخوابیدیم! برنامه ای که برای خیام در نظر گرفته بودن در 2 توبت صبح و عصر بود که صبح با تاخیر شروع میشد . بیتا هم خودش رو به گروه رسونده بود با توجه به اینکه قبلا دانشجوی نیشابور بوده شناخت خوبی از این شهر داشت.
کم کم بعد صرف صبحانه به آرامگاه رفتیم صدایی شنیده میشد که من رو یاد استاد بنان مینداخت جلوتر رفتم نزدیک جمعیتی که دور مقبره جمع شده بودن علاوه بر صدای مشابه ، چهره این پیرمرد هم مثل بنان بود.
شعر خوانی و آواز تموم شد و آماده صحبت با مردم شدیم . اولین نفراتی که آشنا شدیم تعدادی زیادی خانم مسن بودن که خیلی پرشور و نشاط بودن عضو یک انجمن در مشهد بودن (فکر کنم انجمن امید) کلی باهاشون صحبت کردیم و از حرکت ما استقبال کردن و اتفاقا به انجمنشون هم دعوت کردن.
بعد از اون اکیپ با افراد دیگه هم صحبت کردیم با اقشار مختلف و کلی بروشور هم دست مردم دادیم .
با بچه های رفتیم یک انگشتر فیروزه خریدیم که از تجربه حسین کلی استفاده کردیم وگرنه هیچ کدوم سر رشته نداشتیم .
بعد رفتیم روبروی آرامگاه رستوران تا ناهار بخوریم . سقف کمانی شکلی داشت که علیرضا در مورد ساخت این سقف توضیحاتی داد . غذا جوجه سفارش دادیم که هر سیخ اش 10 تیکه جوجه بزرگ داشت بخاطر همین به تعداد نگفتیم .
ناهار رو خوردیم مجدد به آرامگاه برگشتیم قرار بود بخش دوم ساعت 5 شروع بشه .
مراسم گلریز برای خیام داشتن همه جلوی درب اصلی جمع شدن با صدای شیپور و ناقاره که مینواختن جمعیت با گل هایی که در دست داشتن به سمت مقبره راه افتادن کنار مقبره فرماندار صحبت میکرد و مردم جمع شده بودن اطرافش و گوش میدادن. یک گروه دوچرخه سواری از ایرانخودرو هم با دسته گل اومدن بعد از گلریزان جمعیت پراکنده شد .
پخش شدیم با مردم صحبت کنیم علیرضا و حسین رفتند با 2 روحانی صحبت کنن من هم رفتم دنبال گروه دوچرخه سوار که فته بودن خارج از آرامگاه بهشون توضیح دادم و خواهش کردم صبر کنند تا بچه ها هم بیان برگشتم پیش علیرضا و حسین که آخره صحبتاشون بود و کمی در بحث شرکت کردم و به بچه ها گفتم بریم بیرون با گروه دوچرخه سواران صحبت کنیم به سرعت رفتیم جو خوبی بود کلی استقبال کردن و با ما عکس گرفتن .
مجدد برگشتیم داخل مجموعه کلی صندلی چینده بودن.سینا به ما اطلاع داد الان صندلی ها پر میشه من و علیرضا زودتر جای خوبی رو برای تیم 4 نفره گرفتیم . احمد(فیلم بردار) صدام کرد به گوشه ای از باغ رفتیم و در مورد برنامه امروز و فردامون توضیحاتی دادم برگشتم پیش بچه ها برنامه با تاخیر حدود 6 شروع شد .
بیاناتی در مورد شخصیت خیام و گزیده ای از رباعیات خیام خوانده شد
از آرامگاه خیام رفتیم مقبره عطار خیلی خلوت تره از خیام بود صحبت های خوبی شد که یکی از اون افراد خانمی بود که خودش هم ام اس داشت و دیدیش کاملا عوض شد .
به شهر رفتیم خرید هایی که لازم بود انجام دادیم من خیلی حالم خوب نبود به نظر مسمومیت غذایی بود من به همراه گروه تصویر برداری که همبرگر دیروز ظهر رو خوردیم حال مناسبی نداشتیم و شب رو در نهایت بدون خوردن شام و با دل پیچه فراوان خوابیدم
تا فردا مسافت 110 کیلومتری و حاشیه 20 کیلومتری رو طی کنیم .

ممنون از همه برای این همه انرژی زیاد agreement2
(2012/05/19, 03:07 PM)نازلی نوشته است: [ -> ] سلام، آقا سینا چوخ یاغچی ایلدیز ترکی، آنا دیلیمیزینن گزارش وردوز من دَ بِلزچن سلامتچلیق و باشه اوجالیخ آرزو ایلیرمicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question

سلام آقا رضا کار خوبی کردی با زبان ترکی ،زبان مادری هم گزارش دادی من هم برایتان آرزوی سلامتی و سر بلندی می کنم icon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question
نازلی جون... یعنی رضا به ترکی می شه سینا؟ یا سینا به فارسی می شه رضا؟wink2confusedsmiling

(2012/05/19, 06:28 PM)fafa نوشته است: [ -> ]نازلی جون... یعنی رضا به ترکی می شه سینا؟ یا سینا به فارسی می شه رضا؟wink2confusedsmiling

نه بابا فیلممون کردن confused0006.gif
نمیدونید چقدر لذت بخشه وقتی بعد از یه روز پرکار و مزخرف میام سفرنامه اتونو میخونم و کلی میخندم و فک میکنم چقدر خوبه که شما خوبید و همون بچه های پر شر و شور و پرانرژی دوست داشتنی هستید و پر توان تر از قبل دارید برای رسیدن به هدفتون رکاب میزنیدagreement2agreement2agreement2agreement2agreement2

(2012/05/19, 01:13 PM)Sina نوشته است: [ -> ]و اما چون قرار بود ترکی یاد بدم ... اولین جلسه رو میگم
سبزوار یعنی سبز هست .... وار به معنای هست .... مثلا
سینا وار --> سینا هست
غذا وار --> غذا هست
حال وار --> حال هست

حالا اگه بخوایم سوالیش کنیم
آیا سینا هست؟؟؟ میشه سینا وااااااااااار ؟؟؟
یه کم کشش بدی میشه سوالی
مثال : سوپ واااااااااار ؟؟؟ حال وااااااااااار ؟؟ غذا واااااااااار ؟؟

اگه بخواین به حالت تعجب بپرسین هم همونه فقط باید خیلی خیلی خیلی کوتاه تر از حالت اخباریش باشه ... یعنی همون میشه فقط الف وار خیلی خیلی کوتاه تر گفته میشه
البته ناگفته نماند... اینایی که من گفتم زیاد رو اصول و قواعد نیست و گرامر ترکی اینی نیست که من گفتم ... اینا به صورت محاوره ای استفاده میشه
تمام زمان های ماضی بعید و آینده خیلی دور و نزدیک و یه کم مونده به فردا و همین الان و ... همش رو میشه با همین وار گفت ... فقط باید حالت چشم ها ابرو و کشش حرف الف تغییر کنه که از حوصله بحث خارجه

تا بعد

عاشقتم سینا laughing3laughing3laughing3laughing3laughing3
فربد 4 نفر آدم گنده رفتید 1 انگشتر فیروزه خریدید؟icon_cry
(2012/05/19, 07:54 PM)anaram نوشته است: [ -> ]فربد 4 نفر آدم گنده رفتید 1 انگشتر فیروزه خریدید؟icon_cry
داستانش طولانیه بعدا توضیح میدم
(2012/05/19, 08:52 PM)fireboud نوشته است: [ -> ]داستانش طولانیه بعدا توضیح میدم
smiling
هیجان انگیز شد
من حالا تا وقتی توضیح نداده ای شبا از فکر اون یه دونه انگشتر خوابم نمیبره confusedicon_cryicon_cryicon_cryicon_cryicon_cry